واتیکان و مساله لهستان
در مورد موضعگیریهای پاپ در مساله لهستان و اینکه واتیکان در لهستان اصولا دنبال چه چیزی است نیز باید بگویم:
میدانیم که پاپ فعلی متولد لهستان و از معدود پاپ هایی است که زادگاهش ایتالیا نیست. سفر اخیر پاپ به لهستان که هیجدهمین سفر او در جهان و دومین سفر او به لهستان پس از احراز مقام پاپی است، بازتاب وسیعی در وسائل ارتباط جمعی شرق و غرب داشت. گرچه مقامات واتیکان کوشیدند طبق معمول به این سفر مفهوم غیر سیاسی بدهند، اما روشن است که جز یک هدف سیاسی، این سفر مفهوم دیگری در شرایط کنونی لهستان نمیتوانست داشته باشد.
به نظر من واتیکان آرزوی تولد دوباره اروپای شرقی را دارد که محور آن احساسات دلخواه مذهبی باشد، امروز «ورشو» سنگر مسیحیت در اروپای شرقی و فردا پراگ و پس فردا بوداست که در آنجا تعداد کاتولیکها بیشتر از 50% میباشد و آنگاه سرزمینهای دیگر...
البته واتیکان در لهستان از نفوذ و قدرت ویژهای برخوردار است.
کلیسای کاتولیک در لهستان 5 مؤسسه کشاورزی دارد و یک چهارم محصولات کشاروزی لهستان را تولید میکند و روحانیون کاتولیک از طریق این سرزمین و تأسیسات دیگر بازرگانی، بر اوضاع اقتصادی لهستان تسلط دارند و همکاری کاردینال ورشو، در ایجاد سندیکای همبستگی و توجه خاص پاپ به لخ والسا، رهبر سندیکا، باعث گردید که این حرکت سیاسی، بعد مذهبی هم پیدا کند و واتیکان قدرت خود را در تحریک مردم به رخ بلوک کمونیست بکشد !
البته عکس العمل شوروی در این زمینه بسیار سریع بود و حتی مجله «عصر جدید» چاپ مسکو طی مقالهای به شدت به «درآمیختگی خطرناک بین کلیسا و دولت» حمله نمود و همان روزی که پاپ وارد لهستان شد و در فرودگاه ورشو، خاک لهستان را بوسید، «گرومیکو» وزیر خارجه شوروی، اخطار کرد که «لهستان همچنان در بلوک کشورهای کمونیست باقی خواهد ماند»!
به نظر من پاپ در این سفر، اهداف مختلفی را دنبال میکرد و از سخنان او در آنجا که لهستان را «جفت بین شرق و غرب» نامید، و یا گفت که «در اندیشه اروپایی است که از اقیانوس آتلانتیک تاکوه اروال زیر پرچم مسیحیت متحد باشد» میتوان به پارهای از این اهداف پی برد.
با توجه به موقعیت پاپ و کلیسا در لهستان و بدهکاری 27 میلیارد دلاری لهستان به کشورهای غربی، و انتظار کمکهای بیشتر، میتوان مشکلات داخلی لهستان را ارزیابی کرد و آنوقت به خوبی میتوان فهمید که چرا پاپ به طور صریح و آشکار خواستار میشود که «لهستان با غرب و آمریکا فتح باب!» کند.
یکی دیگر از اهداف پاپ از سفر اخیرش به لهستان، تحکیم پنهانی و غیر مستقیم «سولیدارنوش» ـ اتحادیه همبستگی ـ بود.
پاپ در سخنرانیهای عمومی خود، خود را هوادار مردم لهستان و درکنار آنها نامید. در مراسم ویژهای که پاپ سخنرانی میکرد سه هزار کشیش به عنوان نماینده 21500 کشیش لهستانی و هزاران «خواهر مقدس» به عنوان نمایندگان بیش از 26700 خواهر مقدس لهستانی، شرکت کرده بودند... و سخنرانی پاپ در استادیوم ورشو با حضور بیش از یک میلیون و نیم نفر انجام پذیرفت و آنها شعار میدادند: «خدا، حیثیت، میهن».
پاپ در این سفر، به طور ماهرانهای در یک سخنرانی کلمه سولیدارنوش ـ به معنای همدردی با همبستگی ـ را به زبان آورد و با زندانیان سیاسی اظهار همدردی کرد و به طور آشکار گفت: «آزادی چیزی است جز آنچه که امروز در لهستان وجود دارد» و این نوعی دهن کجی به حزب کمونیست حاکم و ژنرال یاروزلسکی بود!....
البته این دهن کجی، از طریق دیگر جبران شد و واتیکان یک پیمان فرهنگی ـ اقتصادی با لهستان بست و قرار شد که واتیکان به پشتیبانی اقتصادی خود از لهستان ادامه دهد و یک بانک، برای کشاروزان و کارگران، وابسته به بانک واتیکان، ایجاد گردد.
همچنین در این سفر به طور آشکار با «والسا» طوری رفتار کرد که گویا دیگر نقشش پایان پذیرفته است. و اگر در گذشته والسا با تشریفات تمام به «حضور پذیرفته» میشد، این بار همچون یک انسان معمولی به حضور ایشان رسید!
این امر، حادثه بزرگی در لهستان بود. و برای همین آقای دونله وی DONLEVI معاون سردبیر روزنامه «ابزرواتور و رومانو» ارگان رسمی واتیکان، طی سرمقالهای نوشت «نقش سیاسی والسا به عنوان رئیس سندیکای همبستگی پایان پذیرفت... بعضی اوقات لازم است کسانی که مشکل ایجاد میکنند، قربانی شوند تا برای جامعه یک خوبی بزرگتر ایجاد شود... نقش والسا را در میان کارگران لهستان نمیتوان نابود ساخت. به والسای قرباین شده احترام بگذاریم، وقتی که شرایط، حتی شرایط غیرعادلانه، یک انسانی را قربانی میکند، باید ما با آرامش آنرا بپذیریم».
ولی واکنش واتیکان در قبال این «تمرد» و «قلم درازی» و یا «رازنداری» آقای دونله وی، معاون سردبیر روزنامه رسمی واتیکان، بسیار سریع بود!... او همان روز از کار برکنار شد.
بدین ترتیب میتوان ارزیابی کرد که «اهداف» دنبال شده در لهستان چه بود؟.... ولی این نکته را هم فراموش نکردهایم که «سیاست واتیکان» همواره در پشت پرده ابهام باقی میماند و آنچه که ما را از آن آگاه میشویم به طور مستقیم از داخل واتیکان نیست. بلکه استنتاجاتی شخصی با استفاده از گفتارهای مبهم مسئولین واتیکان و یا تحلیلهای ناظرات سیاسی در مطبوعات خارجی است.
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
چرا حضرت مریم(علیها السلام ) بدون شوهر بچه دار شد؟
خداوند در قرآن،آفرینش مسیح را یک آفریده شدن طبیعی، همانند پیدایش حضرت آدم می داند. هر چند خلقت عیسی از نظر روش معمول در بوجود آمدن نسل به نیازمندی پدر، یک امر خارق العاده می باشد. و چیزی که طبیعی باشد، ذهن انسان را به سوی سؤال نمی کشاند، اما اینکه درباره ی آدم سؤال از چرایی آفرینش بدون پدر و مادر نمی شود، و درباره ی عیسی پرسش می شود که چرا بدون پدر پا به وجود گذاشته است؟ از آن رو می باشد که درباره ی آدم، هنوز ذهن انسان به آفرینش از والدین که یک آفرینش تدریجی و از راه اسباب عادی می باشد، عادت نکرده است و از آنجا که قبل از آدم، کسی نبوده، انسان به خود آفرینش که وجودی آنی و بدون اسباب عادی است توجه می کند. دقت در مطلب به ما می فهماند که تدریجی بودن وجود و آنی بودنش، تفاوتی در طبیعی بودن و انتساب وجود به خداوند ندارد ولی طبیعی بودن آفرینش مسیح، مانع از آن نیست که ما درباره ی چرایی حکمت آن بپرسیم. و می توان پرسید چه حکمتی در کار بوده، که آفرینش عیسی را بدون پدر رقم زده است؟
مسیح و حکمت آفرینش خاص
خداوند در قرآن از زبان جبرئیل،در پاسخ مریم که از بشارت تولد فرزند بدون پدر، متعجب شده است می گوید: بوجود آوردن فرزندی بدون پدر، برای خدا آسان است، آنگاه حکمت چنین آفرینشی را نشان آشکار بر پیامبری عیسی و پاکی مادرش مریم و رحمت و نعمتی برای مردم که توسط مسیح هدایت می یابند، دانسته و در پایان تأکید می نماید که اراده ی الهی بر تحقق چنین کاری صورت پذیرفته است. این سخن نشان می دهد که درباره ی حکمت آفرینش مسیح چند نکته باید مورد دقت واقع شود اول این که آفرینش عیسی بدون پدر، برای خدا آسان و چنین نیست که قدرت الهی محدو دباشد. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در پاسخ به این سؤال که چرا عیسی بدون پدر آفریده شده، در حالی که سایر مردم از پدر و مادر بوجود آمده اند؟ فرموده: تا مردم نسبت به تمام و کامل بودن قدرت الهی آگاهی یابند و بدانند خداوند بر این که مخلوقی را از مادر و بدون پدر بیافریند، قادر است همچنانکه بر آفرینش مخلوق بدون پدر و مادر قدرت دارد. و خداوند چنین کرد تا دانسته شود که بر هر چیزی قادر است. دوم چنین آفرینشی خارق العاده نشان از نبوت مسیح و تجلیل از مادرش مریم به عنوان زنی که به این مقام نائل شده، دارد. نه اینکه انسان از آن نتیجه برعکس گرفته و چنین خلقتی را دلیل بر الوهیت مسیح بداند.
سوم آفرینش مسیح، رحمتی برای مردم خواهد بود. زیرا به آنها راه رهایی از اوضاع و احوالی که یهود برایشان رقم زده و به حدود الهی تجاوز و کتاب خدا را رعایت نمی نمودند، را به آنها نشان می داد. البته برخی دیگر از حکمتها برای آفرینش خاص مسیح، به نظر می رسد. از جمله ردّ یهود درباره ی تفسیر مادی از پدیده های جهان می باشد. استاد ابوزهره در این باره معتقد است که یهود قومی مادی بوده که تنها به علل ظاهری پدیده ها توجه داشتند و خداوند اراده نمود که چیزی برخلاف آن به یهود نشان دهد. دیگر از جنبه های مادیت یهود این بود که آنها منکر روح بودند و اعتقاد داشتند که انسان صرفاً از ماده بوجود آمده است و خداوند بر آن شد انسانی بیافریند که اساس آفرینش آن روح الهی است.
یکی دیگر از حکمتهای خاص آفرینش مسیح را می توان زمینه چینی مقام نبوتش دانست قوم یهود به خلاف آن که انتظار پیامبری را می کشیدند، هرگز حاضر نبودند این پیامبر در جهت اهداف غیر بنی اسرائیل باشد. آفرینش خاص عیسی، دلیل محکمی به عنوان نشان از نبوت آینده و راه هرگونه عذر و بهانه یهود را در عدم پذیرش وی می بست.
از مجموع آنچه گذشت به دست آمد که حکمت باکره زایی حضرت مریم چند چیز بوده است:
1. اثبات قدرت بی انتهای خداوند و این که خداوند محدود به استفاده از روش های معمولی که ما درباره ی طبیعت می شناسیم، نمی باشد.
2. دلیل روشن بر نبوت مسیح و تجلیل از مادرش حضرت مریم، به عنوان زنی برگزیده که به مقام محدثه بودن یعنی سخن گفتن با جبرئیل می رسد و شایستگی مادری پیامبری صاحب کتاب را می یابد.
3. رحمت برای مردم. رحمت وجودی مسیح هم از جنبه ی معنوی به عنوان هدایت مردم به دین حق و هم جهت مادی به عنوان رهایی بخش مردم از امراض غیر قابل علاج و سایر برکات مادی بوده است.
4. باطل نمودن عقیده یهود درباره ی تفسیر مادی از پدیده ها، بدونه توجه به خداوند که پدید آورنده اصلی همه ی موجودات است. و این که موجودات از جسم و روحی که از ناحیه ی خدا به آنها ارزانی شده. تشکیل یافته اند.
5. زمینه چینی (ارهاص) بسیار خوب برای ظهور پیامبری در میان قوم متعصب و لجوج یهود.
منابعی برای مطالعه ی بیشتر :
1. بحارالانوار، علامه مجلسی ج 14،ص 206، باب هفده، ولادت عیسی ـ علیه السّلام ـ .
2. مجموعه آثار، شهید مطهری، بخش عدل الهی، ص 139.
منبع: http://www.kelisavamasjed.blogfa.com
مسیحیان مسیح را پسر خدا میدانند آیا میشود این مقوله را تشبیه کرد به خون خدا دانستن امام حسین ـ علیه السلام ـ (زیارت وارث میگوید یا ثار الله و ابن ثاره) دین اسلام چه جوابی میدهد ؟
قبل از پرداختن به پاسخ سؤال فوق ابتدا باید معلوم گردد که منظور مسیحیان از فرزند خدا بودن حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ چیست؟ و در ثانی این که در زیارت وارث امام حسین ـ علیه السلام ـ را با عبارت «ثارالله» توصیف کرده به چه معناست و در نهایت آیا این دو مطلب شباهتی به هم دیگر دارند و میتوان هر دو را موجب شرک، تشبیه، تجسیم و... دانست یا نه؟
1. عقیده مسیحیان در مورد عیسی ـ علیه السلام ـ
پولس که از دیدگاه مسیحیان، بنیانگذار مسیحیت کنونی است از همان آغاز تبلیغ مسیحیت خود ساختهاش، حضرت عیسی را به عنوان فرزند خدا معرفی میکرد و در جای جای نوشتههای خود که به کلیساهای مختلف مینوشت (و اکنون جزو بخشی از عهد جدید کتاب مقدس مسیحیان به شمار میرود) این اندیشه را شایع میساخت. او در نامهای به مسیحیان روم مینویسد: «... این مژده درباره فرزند خدا یعنی خداوند ما عیسی مسیح میباشد که به صورت نوزادی از نسل داود نبی به دنیا آمد، اما با زنده شدنش پس از مرگ، ثابت کرد که فرزند نیرومند خدا و دارای ذات مقدس الهی است.» و در نامه دیگری مینویسد: «چقدر باید خدا را شکر کنیم خدایی که پدر خداوند ما عیسی مسیح است.»
در انجیل یوحنا چنین آمده که: «در ازل پیش از آن که چیزی پدید آید «کلمه» وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده و خود او خداست هر چه هست به وسیله او آفریده شده است... «کلمه خدا» انسان شد و بر روی این زمین و در بین ما زندگی کرد.»
بنابراین مسیحیان حضرت عیسی را خدا و فرزند خدا میدانند که به صورت انسان ظهور کرده است و همانند خداوند ازلی و قدیم است و طبق این اعتقاد او شریک خداوند در آفرینش و تدبیر جهان است. در قرآن کریم نیز به این اعتقاد مسیحیان اشاره شده است، چنان که خداوند میفرماید: «... و نصاری (مسیحیان) گفتند: مسیح پسر خداست این سخنی است که با زبان خود میگویند که همانند گفتار کافران پیشین است، خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف مییابند.» «آنها دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و مسیح فرزند مریم را در حالی که دستور نداشتند، جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه شریکش قرار میدهند.» و البته در آیات دیگر نیز خداوند را از داشتن فرزند منزه دانسته و نسبت دادن هرگونه مثل و شبه به خداوند را مردود میشمارد، و میفرماید: «لیس کمثله شیء» و به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید که «بگو خدا خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز».
علاوه بر آیات فوق در هیچ یک از دیگر آیات یا روایات اسلامی، هیچ کس به عنوان فرزند خداوند معرفی نشده است و در مورد پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ که اشرف انبیاء میباشد در قرآن کریم چنین آمده است که: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند...».
اما این که در زیارات مربوط به شهدای کربلا و امام حسین ـ علیه السلام ـ از آن حضرت با عنوان «ثار الله و ابن ثاره» نام برده شده نمیتواند دلیلی بر فرزند داشتن خدا یا جسم بودن خدا و یا... باشد و شاید سؤال کننده گرامی در معنای این کلمه اشتباه کرده است پس بهتر است به معنی کلمه «ثار» در لغت اشاره شود.
2. ثار در لغت: در مورد ریشه کلمه «ثار» دو احتمال میتواند وجود داشته باشد. الف) ثار از ریشه «ثور» به معنی برانگیخته شدن و شوریدن گرفته شده باشد. که در این صورت «ثارالله» به معنی «برانگیخته خدا و کسی که به خاطر خدا قیام کرده است» میباشد و «ابن ثارالله» ، فرزند قیام کننده به خاطر خدا معنی میدهد.
ب) ثار از ریشة ثأر (مهموز العین) به معنی خون خواهی وگرفتن انتقام مقتول، گرفته شده باشد که در این صورت «ثار الله» اضافه مصدر به فاعل بوده و به معنی کسی که خداوند انتقام خون او را خواهد گرفت میباشد.
از میان دو معنی فوق، معنی اخیر مورد استعمال بیشتری دارد و علامه مجلسی ضمن این که میگوید: ثار از الثأر (مهموز العین) اخذ شده در مورد معنی آن دو احتمال میدهند:
احتمال اول: ثار الله به معنی کسی است که خداوند از دشمنان او خونخواهی خواهد کرد.
احتمال دوم: ثارالله یعنی کسی که به هنگام رجعت، انتقام خون خود و اهل بیتش را به امر الهی از دشمنان خواهد گرفت.
با توجه به مطالب فوق «ثار» را چه از ریشه «ثور» گرفته باشیم که به معنی برانگیخته شدن است و چه از ریشه «ثأر» که به معنی خونخواهی مقتول است، ثار الله معنی خون خدا نمیدهد و اگر در جایی این کلمه را به معنی خون خدا ترجمه کردهاند یا همین معنای «کسی که خدا خونخواه اوست» مورد نظر بوده و یا اشتباه کرده و معنای آن را متوجه نشدهاند. زیرا هیچ دلیل و مدرکی وجود ندارد که ثارالله را خون خدا معنا کنیم.
نتیجه: در نهایت میتوان گفت: قیاس عقیده مسیحیان در مورد حضرت عیسی با عقیده مسلمانان درمورد امام حسین ـ علیه السلام ـ یا امام علی ـ علیه السلام ـ قیاس نادرست و بیربطی است؛ زیرا اولا: مسیحیان حضرت عیسی را فرزند خدا و جزیی از خدا و آفریننده جهان میدانند.
ولی مسلمانان به خصوص شیعیان این عقیده را رد کرده و خداوند را از داشتن فرزند منزه میدانند و هر روز چندین بار در نماز آیه «لم یلد و لم یولد» را تکرار میکنند و به معنای آن ایمان دارند.
ثانیا: ثار الله به معنی خون خدا نیست تا گمان شود که خداوند جسم بوده و خون دارد و نعوذ بالله امام حسین ـ علیه السلام ـ یا امام علی ـ علیه السلام ـ خون خدا هستند.
ثالثاً: ثار یا به معنی برانگیختة خداوند است یا به معنی «کسی که خداوند خون خواه اوست» و هر دو معنی هیچ دلالتی بر تشبیه، تجسیم و تشریک ندارد و این که خداوند انتقام خون امام حسین ـ علیه السلام ـ را خواهد گرفت،امری است یقینی که در روایات متعدد بدان اشاره شده است. هم چنان که صاحب مکیال المکارم مینویسد: «خداوند، انتقام خون مولای ما شهید مظلوم (امام حسین ـ علیه السلام ـ) را خواهد گرفت؛ زیرا در حقیقت خداوند ولی دم آن حضرت است به همین خاطردر زیارتهای متعدد آمده است که السلام علیک یا ثار الله.»
برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به:
1. عقاید استدلالی، استاد علی ربانی گلپایگانی.
2. آموزش عقاید، آیت الله مصباح یزدی.
3. آشنایی با ادیان بزرگ، استاد حسین توفیقی.
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
وی افزود: مسلمانان آنگولا 2.5 درصد از ساکنان 15 میلیون نفری را تشکیل میدهند و دارای یک شورای اسلامی میباشند که هدف آن ترویج و تبلیغ اسلام است.
وی ادامه داد: هم اکنون مراکز اسلامی، مدارس قرآن و مساجد بسیاری در این کشور فعال است کو 35 مسجد در این کشور قرار دارد.
خبرگزاری رسا //www.rasanews.com
آیا عنوان پدر برای خدا عنوان شایسته ای است لطفاً توضیح دهید؟
اطلاق عنوان «پدر» بر خداوند در میان مسیحیت به صورت گسترده رائج است و کتب مقدس آن مملو از ترویج و تشبیت نسبت پدری و فرزندی بین خداوند و مردم خصوصاً حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ می باشد. قبل از مسیحیان بعضی از یهودیان و نیز بت پرستان قدیم نیز این عنوان را در رابطه با خداوند به کار می برده اند. لکن باید توجه داشت که از میان کتابهای مقدس تنها عهد جدید، چهره ی خاصی در این خصوص به نمایش گذاشته است.
رابرت هیوم در این زمینه چنین می گوید: آنچه که در ادراک مفهوم خداوند در مسیحیت منحصر به فرد به نظر می رسد ایده ی اینکه «خداوند پدر روحهای ما می باشد»است و در توضیح این جمله سخنی دارد که خلاصه آن این است که: در کتاب «تورات» تسمیه خدا به «یهوه» می باشد و در «28» مورد تورات این تعلیم صریح یا ضمنی که خداوند همچون یک پدر می باشد به چشم می خورد. با وجود این او تنها پدر یک گروه نظیر بنی اسرائیل و یا پدر کسانی که از او می ترسند می باشد. در کتاب تورات حتی یک مورد هم به چشم نمی خورد که گفته شده باشد خداوند پدر همگانی تمامی افراد بشر است. تنها در دو مورد از آن به عنوان «پدر ما» یاد شده است. هرگز در سراسر تورات دیده نمی شود که فردی از بندگان خدا در مقام نیایش او را با عبارت «پدر من» بخواند.
از آن طرف حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ و یا نویسندگان عهد جدید حتی یک بار هم خداوند را به نام خاص یهودی «یهوه» نخوانده اند. نام گذاری ویژه خداوند توسط عیسی مسیح ـ علیه السّلام ـ که در بیش از یک صد و پنجاه جای اناجیل تکرار گردیده است همان کلمه ی «پدر» می باشد که به اشکال گوناگون استعمال شده است به این معنی که اصطلاح «پدر» در (61) آیه و اصطلاح «ای پدر» در هنگام دعا در هفده آیه و اصطلاح «پدر من» در پنجاه آیه و اصطلاح «پدر شما» و گاهی هم پدر آسمانی شما در هیجده آیه و اصطلاح «پدر ما»[4] در هنگام دعا بکار رفته است. و روی هم رفته واژه ی «پدر» در مقام اشاره به حضرت ربوبی در حدود سیصدبار در اناجیل تکرار شده است. آن قدر که واژه ی ساده ی حیاتی، صمیمی، پراحساس و شخصی «پدر» در کنار واژه ی مجردتر «خداوند» توسط نویسندگان متون مقدس دین مسیح به کار گرفته شده است در میان کتب مقدس هیچ یک از ادیان دیگر عالم حتی واژه ی قریب به آن دیده نمی شود.
از مطالب فوق به دست می آید که به عقیده ی مسیحیان این نام گذاری توسط حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ انجام گرفته است و هیچ جای تردیدی باقی نمی ماند که این عنوان از برای خداوند اختصاص به دین مسیحیت دارد و کتابهای شان پر از این عنوان و اصطلاحات است.
مطلب دوم تلاش بعضی از مسیحیان در مقام توجیه این نام گذاری و وجه تسمیه آن می باشد که به صورت های مختلف بیان شده است.
در یکی از نشریه های مجلس اسقف های کنیسه مانیه چنین آمده است که از ارکان اعتقادات مسیحیت این است که خداوند واحد و اوحد است و نیز او پدر است و این یک ضابطه کلی در اعتقاد مسیحیت می باشد. و در مقام توجیه آن می گوید: در بیشتر از ادیان لقب «أب» بر خدای بزرگ اطلاق می شود. یونانی ها ادعا می کنند که «اله زئوس، پدر همه ی الهه و بشر است و فلاسفه درباره ی خدا به نحوی سخن می گویند که گویا خداوند پدر همه ی مردمان است و مرادشان از این تعبیر این است که در طبیعت از هر چیزی الهی از خداوند وجود دارد. اما به نظر کتاب مقدس خدا به خاطر طبیعت مشترکی که در بین انسان ها است پدر ما نیست بلکه به سبب اختیار او ما را و به سبب اینکه یسوع مسیح به ما آموخته است که خدا را به نحوی از الفت پدر بخوانیم. در قسمت دیگری از این کتاب گفته شده است که خداوند پدر همه ی مردم است و همه ی انسان ها با هم برادر و خواهرند و به همین علت ما انسان ها باید همدیگر را دوست داشته باشیم و این صلب ایمان مسیحیت را تشکیل می دهد.
مطلب سوم در درستی و نادرستی این عنوان از برای خدا می باشد این مسئله از جهات مختلف قابل بررسی است که به صورت خلاصه ذکر می شود.
اوّلاً وجود تناقضات در متون مقدس مسیحیان، خود دلیلی کافی بر بطلان و عدم صحت این نامگذاری می باشد. و ثانیاً توجیهات مطرح از طرف مسیحیان در این رابطه نیز دلیل دیگری بر نامأنوس بودن و غیر معروف بودن این نام گذاری است و اینکه مسیحیان ادعا دارند که این نام گذاری توسط شخص حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ صورت گرفته است با توجه به اینکه اناجیل آنان هیچ ربطی به حضرت عیسی ندارد پس هیچ نوع دلیلی بر این مدعای شان نمی توانند داشته باشند. بکله این نام گذاری ساخته و پرداخته ی خود نویسندگان اناجیل می باشد.
علاوه بر اینها قرآن کریم در موارد متعددی بطلان و عدم مشروعیت آن را بیان کرده است . آنجا که می گوید: و گفتند خداوند فرزندی را برای خود اختیار کرده است او منزه است بلکه هر چه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و همه فرمان پذیر اویند. البته این کلام را یهود و نصاری برای اولین بار بخاطر تشریف انبیاء شان گفته اند چنانچه که نسبت به خودشان هم گفته اند ولی بعداً لباس جدّ و حقیقت را به خود گرفته و خداوند با این آیه ی شریفه سخن آنان را ردّ می کند. قرآن حتی این اصطلاح را نسبت به خداوند موجب کفر دانسته و می گوید: یهود و نصاری آن را از بت پرستان گرفته و مثل آنان عمل نموده اند.
عقل نیز بطلان و استحاله این نوع رابطه بین خدا و مردم را به اثبات می رساند چون استیلاد به معنای معروفش در نزد مردم این است که موجود زنده ای بعضی از اجزاء مادی خود را از خود یا به شکل حمل و یا به شکل تخم جدا کند تا به صورت تدریجی رشد و نمو نموده و در نهایت موجود مماثل خودش گردد. پس ولادت ملازم با مماثلت است و مماثلت در رابطه با خدا محال است و در خصوص انسان هدف دیگری از قبیل کمک کردن پدر در هنگام نیاز و ادامه ی نسل و... وجود دارد ولی تمام این معانی در مورد خداوند محال است. به هر صورت ابوّت، بنوّت به هر شکلی می خواهد باشد شراکت بین پدر و پسر را اقتضاء می کند اگر ابوّت و بنوّت حقیقی مراد باشد باید پدر و فرزند در حقیقت دارای ذات مشترک باشند و اگر اعتباری باشد اشتراک در شؤونات اجتماعی را اقتضاء می کند و این مطلب اتخاذ فرزندی از برای خدا را محال می گرداند پس پدری خداوند به هر دو معنای فرزند داشتن محال است. و بالاخره هیچ عرفی و نیز هیچ ادبیات شعری و غیر شعری چنین عنوانی را برای خداوند نمی پذیرد.
برای مطالعه ی بیشتر به کتب زیر مراجعه شود:
1. ادیان زنده جهان قسمت مسیحیت، تألیف رابرت هیوم.
2. المسیحیه ی فی عقائدها، نشریه مجلس اسقوف های کنیسه مانیه.
3. التوحید والتثلیث، تألیف علامه محمد جواد بلاغی.
4. تفسیر المیزان، ج 3، (ماهِیَ قصة عیسی)، تألیف علامه طباطبایی.
بگو سپاس خدایی را که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که (نیاز به) دوستی داشته باشد و او را بسیار بزرگ شمار.
اسراء، آیة 111
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
موضعگیری واتیکان در قبال ایران اسلامی
موضعگیریهای دستگاه پاپی و دولت واتیکان در قبال انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران به طور طبیعی در چهارچوب سیاستهای کلی محافظه کارانه متمایل به غرب شکل میگیرد.
واتیکان هرگز تاکنون به طور صریح از انقلاب اسلامی ایران، به مثابه یک انقلاب عمیقاً مذهبی، تعریف و تمجید نکرده است.
کشتارهای وحشیانه رژیم شاه هرگز به طور صریح توسط پاپ محکوم و تقبیح نشده است.. ولی ناگهان میبینیم که فرستاده ویژه پاپ، برای آزادی جاسوسان آمریکایی که توسط مردم ما اسیر شده بودند، به سرعت به حرکت درمیآید و راهی « قم» میشود و امام، طبق فرموده خود به احترام مقام مذهبی پاپ، نماینده او را میپذیرد، تا از این طریق حقایقی را به گوش جهانیان برساند که همه از چگونگی آن آگاه هستیم.... ولی جالب آن است که کارتر در خاطرات خود مینویسد این اعزام نماینده از طرف پاپ، طبق درخواست تلفن وی انجام گرفته بود که همه راههای دیپلماسی را به روی خود بسته مییافت!
ولی از این فرستادههای ویژه در موارد دیگر، خبری نیست. گویا حادثه دیگری در هیچ گوشهای از جهان اتفاق نیفتاده و نمیافتد!...
چرا، فقط در یک جای دیگر؟... و آن لهستان است که باز میبینیم واتیکان سخت فعال است که ظاهراً نیاز به توضیح بیشتری در این زمینه نیست....
در هر صورت، موضعگیری واتیکان به نفع دولت غاصب قدس، درخواست بینالمللی شدن بیت المقدس از طرف واتیکان، عدم تقبیح سیاستهای تجاوزکارانه غرب و شرق در سراسر دنیا به ویژه عدم تقبیح سیاست احمقانه فرانسه و آمریکا علیه انقلاب اسلامی مردم ایران، و عدم طرفداری جدی و منطقی از ملل مستضعف جهان، عدم عکس العمل قاطع در برابر نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان و دفاع از نظام خائن فالانژهای همکار صهیونیسم در لبنان، همه و همه نمونههای بارز چگونگی موضع واتیکان در قبال مسائل مورد توجه جمهوی اسلامی ایران میتواند به شمار آید.
نزدیک و هماهنگی سیاست واتیکان با غرب، انکارپذیر نیست. و به خاطر خصلت، «نه شرقی، نه غربی» سیاست ما، هر عکسالعملی خلاف غرب از طرف ما، واتیکان را بر میانگیزد ولی با توجه به سیاست پیچیده واتیکان، واکنشها صریح و آشکار نیست.
در ابعاد مذهبی ـ فرهنگی، پاپ تاکنون فقط دعوت به گفتگو با مسلمانان اکتفا کرده است و هیچ نوع گام عملی در این راه به چشم نمیخورد.
با توجه به حاکمیت واتیکان بر اماکن مذهبی مردم کاتولیک، و برخورداری از استقبال مردم، تاکنون گامی جدی و اساسی جهت یک حرکت مردمی جهانی از طرف واتیکان برداشته نشده، و بلکه میتوان گفت که گامهای معکوسی و نه در جهت حفظ منافع ملل محروم، برداشته شده است و این یک موضعگیری کاملا متضاد با خواست نظام اسلامی ما است...
روشنتر بگویم: علیرغم برخورداری واتیکان از احترام جمهوری اسلامی و مقام رهبری، متأسفانه موضعگیریهای واتیکان در قبال انقلاب اسلامی و در دفاع از آن، به هیچ وجه صریح، مطابق حق، صادقانه و منطقی نبوده است. ما هرگز ندیدیم که واتیکان تجاوز آشکار عراق و کشتار دهها هزار انسان ایرانی ـ عراقی را به وسیله تهاجم تجاوزکارانه عراق، محکوم کند (1) ولی کشته شدن افرادی نظیر بشیر جمیل در لبنان از طرف آنها به شدت تقبیح میشود...
...........................................................................................................
1ـ موضعگیری اخیر واتیکان، به ویژه شخص پاپ در مساله استعمال بمبهای شیمیایی توسط عراق، علیه ایران بسیار جدی و منطقی و طبعاً قابل تقدیر و تشکر است.
پاپ در مورد جنگ عراق علیه ایران، فقط دعا میکند!... موضعگیری واتیکان در قبال مساله لهستان و تجاوز امپریالیسم شوروی بر افغانستان، هرگز یکسان نیست در صورتی که در لهستان مساله آزادی سیاسی مطرح است و در افغانستان تجاوز علنی ارتش سرخ و قتل عامل مردمی بی گناه... و مسائلی از این قبیل، که بسیار است و حداقل برای ما قابل توجه نیست. به ویژه که واتیکان، خود را وارث تعلیمات حضرت عیسی علیه السلام میداند... و ما یقین داریم که اگر حضرت عیسی هم اکنون بود، در کنار مردم بود نه در کنار قدرتها...
البته با توجه به نشانهای فوق ، ما بر خلاف عرف دیپلماسی، در مصاحبههای مطبوعاتی ـ در مطبوعات ایتالیا ـ و در ملاقاتها و گفتگوهای خود همواره مواضع به حق جمهوری اسلامی ایران را به سمع صدارت عظمی و دستگاه دیپلماسی واتیکان و نمایندگیهای سیاسی مقیم رسانده و با صراحت اسلامی و قاطعیت انقلابی، نظریات خود را درباره مسائل مختلف گفتهایم. گرچه ممکن است این روش، برای عدهای در آن سامان خوش آیند نباشد، ولی ما برای خوش آمدن کسی از اظهار حق صرف نظر نمیکنیم...
عرف دیپلماسی وقتی برای ما محترم است که با ارزشهای والای انسانی سازگار باشد، وقتی به وضوح تضاد بین آن دو دیده شود، طبیعی است که ما مدافع ارزشهای انسانی باشیم که بعثت انبیاء به خاطر آنها بوده است. و شاید هم تجربه تلخ تاریخی، به آنها ثابت کرده که رقیب سرسخت و پیشتاز آنها، نه در شرق و غرب جغرافیایی ـ اقتصادی، بلکه در پهنه دنیای اسلام و در ایدئولوژی اسلامی است... و گرنه چگونه میتوان قتل عام مسلمانان لبنان به وسیله فالانژهای فاشیست و قتل عام مسلمانان فیلیپین به وسیله پیروان کلیسا را توجیه کرد؟... من نمیگویم یک جنگ صلیبی خزندهای در سراسر دنیا، علیه مسلمانان، با توافق همه قدرتها، به راه افتاده است، ولی این را نمیتوان کتمان کرد که جنگ تبشیری در آفریقا و آسیا، علیه بت پرستی و شرکت و گاو پرستی نیست بلکه مستقیماً علیه مسلمانان است... همانطور که قتل عامهای آفریقا و آسیا هم علیه مسلمانان است... و این اگر نوعی جنگ صلیبی نیست، پس نام آن چیست؟...
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
در کلیسا به دلبری ترسا(5)
امروز پیش از بررسی سخنان پاپ می خواهم به نکته ای اشاره کنم، که بحث همین روز هاست. چنان که اشاره کردم گونه ای هماهنگی و یک صدایی از جهان اسلام به گوش می رسد که پاپ لازم است عذر خواهی کند و اظهار تاسف ایشان کافی نیست. در متن تنظیم شده اظهار تاسف عمیق پاپ هم، سخن بر سر این است، که حقیقت سخن پاپ درک نشده است. ابراز تاسف ایشان فرصتی خواهد بود تا دلها آرام شود و به حقیقت سخن پاپ پی ببرند.
در این فاصله شخصیت های مسیحی دانشمند و پژوهشگر، در نفد سخنرانی پاپ مقالاتی منتشر کرده اند، مانند مقاله بسیار پر اهمیت خانم کارن آرمسترانگ در روزنامه گاردین(دوشنبه 18 سپتامبر) و مقاله دقیق و کارشناسانه جان کول که به شتابزدگی پاپ در موارد مختلف در آن سخنرانی اشاره کرده است. مانند این که پاپ آیه " لا اکراه فی الدین" را مکی می داند و مربوط به دوران عدم قدرت پیامبر، و آیات جهاد را مربوط به دوره مدینه ، دوره تشکیل حکومت و قدرت تحلیل می کند. نکته شایسته توجه این است که این سخن دیگر سخن امپراتور نیست. داوری پاپ است. شناخت آیات مکی و مدنی جزء امر ابتدایی شناخت قرآن و اسلام است. به ویژه کسی که می خواهد بر اساس دوره های تاریخی مکه و مدینه در باره پیامبر داوری کند.چه حقیقتی در این سخن است، که وقتی دلهایمان آرام گرفت آن را در می یابیم؟ وقتی آیه مورد نظر مدنی است تمام استدلال پاپ فرو می ریزد.نکات مورد اشاره جان کول را مدتی پیش دکتر حمدی زقزوق، بسیار محترمانه در مقاله ای با عنوان: اجازه می فرمایید حضرت پاپ مقدس!(الاهرام 17 سپتامبر) مطرح کرد. شیخ یوسف قرضاوی که از زمره مفاخر چهان اسلام است نیز در برنامه معروف الشریعه و الحیات به بررسی اشتباهات پاپ پرداخت. مثل همه، قرضاوی و جان کول از پاپ خواسته اند عذر خواهی کند.می خواهم بگویم چنین اتفاقی نخواهد افتاد. می دانید چرا؟ همانگونه که اگر پاپ اسلام را درست می شناخت،و یا دست کم در تنظیم متن سخنرانی خود مشورت می کرد دچار این اشتباه بسیار مهم نمی شد، که شد.گویی او اساسا چنین فضایی را خواسته یا ناخواسته فراهم کرده ست. در میان کاردینال های کلیسای کاتولیک شخصیت بسیار برجسته اسلام شناس و مسلط به زبان عربی و فرهنگ و تمدن اسلامی و ظرافت های بلاغی قرآن وجود دارد.نامش کاردینال مایکل فیتزجرالد است،که اصلا انگلیسی است.مایکل رییس قسمت گفتگوهای درون دینی واتیکان بود. از نزدیکان و اسقف های مورد احترام پاپ جان پل دوم به شمارمی رفت.پاپ جدید ایشان را از سمتی که داشت کنار گذاشت و محترمانه به مصر تبعیدش کرد...
می دانید مشکل از کجا آغاز می شود؟ از همان تیتر مقاله دکتر زقزوق!از عنوان جضرت پاپ مقدس! از مقام قدسی برای پاپ قائل بودن، از این که پاپ اشتباه نمی کند. مصون از خطاست. شما هستید که حقیقت را در نمی یابید. چون دلهایتان آشفته است.آرام که شدید می فهمید و شاهد حقیقت سخن پاپ را در آغوش می کشید.
در سال 1870 در کلیسای واتیکان اتفاق بسیار مهمی افتاد. اعلام شد که پاپ، به اعتبار این که در مقام قدسی پاپی قرار می گیرد مصون از خطاست. چهل-پنجاه سال پیش هم بحث مصون بودن پاپ از خطا مجددا مطرح شد.لازم به توضیح است که اشاره کنم برخی از درخشانترین چهره های کلیسای کاتولیک به دلیل مواضعی که در همین مورد داشتند از کلیسای کاتولیک رانده شدند، امکان تدریس در دانشگاه الهیات مسیحی را از آن ها گرفتند. هانس کونگ متفکر و متکلم بزرگ آلمانی ؛به رغم این که دوست و مدتی همکار بندیکت در دانشگاه های آلمان بود از تدریس ممنوع واو را از کلیسای کاتولیک اخراج کردند! هانوس کونگ کتاب خواندنی در باره موضوع خطاناپذیری پاپ نوشته است، کتاب مغضوب واتیکان است.
مرحوم دکتر مصطفی رحیمی که صیاد اندیشه در شاهنامه بود، در کتاب تراژدی قدرت در شاهنامه به نکته غریبی اشاره می کند. قدرت، قدرتمند را بالای برج می برد، از آن بالا همه را کوچک و خرد و ریز می بیند و می پندارد.گمان نمی کنم هیچ ریس جمهور یا شاهی در دنیا تشریفات پاپ را داشته باشد.گارد سوییسی اش که معرکه است. جوانان زیبا، خوش قامت و تربیت شده ، با لباس های رنگین کمانی، آبی خوشرنگ و ارغوانی، سرشان مثل سر قو از توی یقه ها بیرون است و مثل پروانه صحن واتیکان را پر کرده اند.دوست نازنین اصفهانی آقای دکتر صلواتی با همان، طنزمعرکه اش وقتی ازشیب راهروهای طولانی قصر پاپ بالا می رفتیم تا با نمایندگان اتحادیه بین المحالس با پاپ ژان پل دوم ملاقات کنیم، به جوانان سوییسی نگاه می کرد و می پرسید: حاج آقا علمان هم همینجوراس؟! این تشریفات، استقبال های میلیونی که از پاپ در سفر ها به عمل می آید، او را به نقطه ای می رساند که خود را فرا تر از همه می بیند و می انگارد.این انگاره متکی به ساختار کلیسای کاتولیک است. کلیسا خودش یک موجود زنده است.چیزی شبیه به نهاد ارتش در ترکیه و پاکستان که سایه اش بر سر دولت سنگین است.نظام دیوانسالارانه شگفت انگیز کلیسا اگر لازم باشد پاپ را به خاطر مصلحت کلیسا وادار به تبعیت می کند.البته این ویژگی کلیسای کاتولیک است و گرنه چنان که می دانید پروتستان ها قائل به معصومیت یا خطاناپدیری پاپ نیستند. کلیسای اورتودوکس شرقی هم کلیسا را مصون از خطا می داند و نه پاپ یا رهبر کلیسا را.
فاصله پاپ تا مسیح مثل فاصله قصر های زمستانی و تابستانی پاپ با بی خانمانی مسیح است:
" عیسی بدو گفت، روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیان هاست، لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست."( انجیل متی باب 8 آیه 21)
فاصله تواضع پسر انسان، که پیش از فرا رسیدن ماموران پیلاطس و قیافا رئیس کاهنان یهودی، در همان شام آخر پاهای یاران خود را می شست...فاصله کودکی پاک و زلال مثل باران با شریعتمدار قدرتمندی است که اگر لازم باشد به خداوند هم درس حلال و حرام می دهد.به گمانم دقت در اعمال رسولان و رساله های مختلف پولس و پطرس... به روشنی به ما می گوید که کلیسا در چه حال و هوایی شکل گرفت و فضای کلیسا چگونه است. تمامی کسانی که انتظار دارند پاپ صریح و صمیمانه عذرخواهی کند اگر مسیحی اند، کاتولیک نیستند و اگر مسلمانند ساختار کلیسا و تاریخ کلیسا را توجه نمی کنند.به این متن بی نظیر در شناخت ریشه کلیسا توجه کنید:
"و واقع شد که چون گرسنه شد.(پطرس)خواست چیزی بخورد، اما چون برای او حاضر می کردند، بیخودی او را رخ نمود* پس آسمان را گشاده دید و ظرفی را چون چادری بزرگ به چهار گوشه بسته به سوی زمین آویخته بر او نازل می شود* که در آن هر قسمی از دواب و وحوش و حشرات زمین و مرغان هوا بودند* و خطابی به وی رسید که ای پطرس برخاسته ذبح کن و بخور* پطرس گفت حاشا خداوندا زیرا چیزی ناپاک یا حرام نخورده ام* بار دیگر خطاب به وی رسید که آن چه خدا پاک کرده است تو حرام مخوان* و این سه مرتبه واقع شد که در ساعت آن ظرف به آسمان بالا برده شد."(اعمال رسولان، باب دهم، آیات 10تا17)
پطرس که به خداوند درس حلال و حرام می دهد، نماد و سمبل کلیسای کاتولیک است. در واتیکان بیش از مسیح، پطرس حضور دارد و البته سایه ای از امپراتور رم و حسرتی بر زوال امپراتوری بیزانس و البته حاشیه ای از سلوک فقه یهودی در سیمای خاخامی مثل قیافا!از این معجون شگفت انگیز عذر خواهی بیرون نمی آید.
سیمون وی چرا از کلیسا می گریخت؟ از کلیسا می گریخت تا مسیح را پیدا کند. تحلیل او در مورد تاثیر عهد عتیق از بعد نظری و تاثیر امپراتوری رم از سوی دیگر که در " نامه ای به یک کشیش" نوشته است، تمام حرف است.
ادامه دارد
سیدعطاءالله مهاجرانی
آیا دستاورد عیسی(ع) صرفاً نجات بشر از گناه اولیه بود؟
در ادامه برای آنکه نظم و چهارچوب بیان پاسخ رعایت شود ابتدا به بیان چیسی این نظریه می پردازیم و بعد به شرح ماجرای گناه اولیه ودر آخر به بیان اشکالات وارد بر آن و نتیجه گیری.
نصارا معتقدند که مسیح با خون پربهای خود جرائم ایشان را عوض داده و به همین جهت لقب «فادی» به آن جناب داده اند.
آنها می گویند بعد از آنکه آدم ـ علیه السلام ـ نافرمانی خدا کرد و از شجره ممنوعه در بهشت خورد، خطاکار شد و این خطاکاری او به ارث در همه فرزندانش بماند، درنتیجه ذریه او مادام که توالد و تناسل کنند، خطاکار می زایند و جزای خطا هم عقاب در آخرت و هلاک ابدی است که خلاصی و فرار از آن ممکن نیست.
بنابراین در اثر گناه آدم، معصومیت از بین رفت و صورت خدا که در انسان بود بد شکل و ضعیف شد و انسان برده گناه گشت و بی نظمی و مرگ وارد جهان شد.
تا اینکه خداوند به برکت مسیح این گناه را از دامن بشریت پاک کرد بدین نحو که مسیح که فرزند خدا و خود خدا بود، در رحم یکی از ذریه های آدم یعنی مریم بتول حلول کرد و از او متولد شد.
عیسی دار و زجر و اذیتی را که داشت تحمل کرد و خود را فدا ساخت تا بندگانش از عقاب آخرت نجات یابند و دچار هلاکت سرمدی نگردند.
در نتیجه، عیسی کفاره خطاهای مؤمنین و گروندگان به خودش شد، نه تنها گروندگان خودش بلکه کفاره گناهان همه عالم شد.
و به عبارت دیگر مسیح شبانی است که جان خود را فدای گوسپندانش می کند. فلذا نصارا مسأله صلیب و فداء را اساس دعوت خود قرار داده اند و هیچ بهانه و آغازگری جز آن ندارند و هیچ کلامی را جز با آن خاتمه نمی دهند.
اما بر این نظریه اشکالاتی وارد است که درزیر به برخی از آنها اشاره می شود:
1. این مسأله که نصارا آنرا اساس دعوت خود قرار داده اند با اولین وصایای مسیح به طوری که انجیلها بدان تصریح دارند در تعارض و تناقض است زیرا مسیح در وصایای اولیه اش مردم را به توحید و محبت ورزیدن به خدای سبحان (و عمل به شریعت موسی) دعوت می کند.
2. اینکه نصارا می گویند: حضرت آدم با خوردن از آن درخت خدا را معصیت کرده مردود است زیرا «اولاً آن نهی خداوند متعال، نهی ارشادی بود نه مولوی که تخلف از آن معصیت شمرده شود. ثانیاً حضرت آدم ـ علیه السلام ـ پیغمبر خداوند عزوجل بود و ساحت پیامبران از هرگونه ارتکاب گناه و فسقی مبرا است.»
3. اینکه نصارا می گویند: به خاطر گناهی که آدم کرد، گنهکاری لازمه ای او و ذریه او شد باطل است. زیرا «اولاً امر به تکلیف و مولویت پا نمی گیرد مگر آنکه عقوبت متخلف و پاداش دادن به مطیع در کار باشد.
ثانیاً بر فرض هم که چنین چیزی می بود دیگر در بشر هیچ موردی برای اصل عفو و مغفرت وجود نمی داشت چون مغفرت و عفو برای محو خطا و باطل نمودن اثر گناه است و با این فرض که خطا لازم لاینفک بشر باشد، دیگر موضوعی برای عفو و مغفرت باقی نمی ماند.»
ثالثاً این گفتار مستلزم آن است که خطا و گناه هر انسانی گناه دیگران هم شمرده شود و آثار سوء هر گناهی گریبان افراد دیگر را که آن گناه را نکرده اند بگیرد و این از نظر عقل مردود و باطل است.
نتیجه آنکه نظریه فداء را تنها دستاورد مسیح دانستن، عقیده ای باطل و منحرف است و مسیحیان در این نوع عقاید دینی از رؤسای خود تقلید کرده و هنوز هم می کنند و بطورتعبد و کورکورانه تسلیم دستورات ایشانند و رؤسا هم این عقاید را از بت پرستان قدیم گرفته اند زیرا در قدیم مذهب بت پرستی در روم و یونان و مصر و سوریه وجود داشته و این نقاط به مراکز یهودی نشین و مسیحی نشین فلسطین نزدیک بودند فلذا انتقال عقاید و احکام دینی بت پرستان به میان اهل کتاب آسان بود.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1. ترجمه المیزان، محمدحسین طباطبائی، ج 3، ذیل آیات 79 و 80 آل عمران.
2. گناه نخستین، اسماعیل زراع پور.
3. دایره المعارف کتاب مقدس.
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرموده اند:
خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک و نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از تکبر قرار داد.
سابقه تاریخی روابط دستگاه پاپی و ایران
تا زمانی که دستگاه خلافت بنی عباس در بغداد بود روابط شرق و غرب گسیخته بود. دامنه جنگهای صلیبی از 489 هـ که نخستین جنگ صلیبی در میان مسلمانان و مسیحیان درگرفت تا 690 هجری که هشتمین جنگ صلیبی خاتمه یافت، 201 سال طول کشید. هنگامی که دنیای مسیحیت یا عالم غرب در قرون وسطی از سه سمت شرق، جنوب و جنوب غربی محصور عالم اسلام شد و مجبور به حصر در همان چند سرزمین کوچک شمال دریای مدیترانه گردید در مقابل خطر اسلام از سر یاءس به تعرض پرداخت. در اواخر قرن ششم هجری (12 میلادی) زمانی که یکسر دنیای اسلام دانشگاه قرطبه در اندلس و سر دیگر آن مدارس بلخ و بخارا بود و تمام سرزمینهای قدس و سواحل شرقی و جنوبی و غربی مدیترانه در اختیار مسلمانان قرار داشت و حتی جزیره سیسیل در جنوب ایتالیا، پایگاه مسلمانان بود درست از همان تاریخ، مسیحیان بر اساس تجربیات مکتسبه از جنگهای صلیبی، اقتباس از فنون و علوم و معارف اسلامی را آغاز و به ارباب صنعت و ماشین مبدل و به تعرض علیه اسلام پرداختند. مسیحیت با اتکاء به نیروی نظامی راه ابریشم را برای دستیابی به مواد خام شرق در نوردید. «دوک»های جمهوری و نیز این قراولان مسیحیان بازرگان یا بازرگانان مسیحی به جستجوی متحدی برای دفع خطر مسلمانان یعنی حریفات جنگهای صلیبی دست به دامان ایل نشینان بت پرست شمال شرقی ایران شدند و دامنه توطئهها را تا دشتهای قره فوروم کشاندند و به دستههای مختلف ایلات بیابانگرد غز و سلجوق و مغول جواز غارت و ترکتازی در سراسر عالم شرقی اسلام داده شد. مسلم است که این جستجوی ایلات، برای تدارک نیرو در روز مبادای مبارزه با کلیت اسلام بوده است. مبلغان نسطوری پای در رکاب تبلیغ و در حقیقت تحریک ایلات گذاردند و درحدود هزار میلادی مبلغان، کار مسیحی کردن قبائل ترک در آسیای مرکزی را به انجام رساندند. جلال الدین حسن اسماعیلی از بیم مغولها سفیری در سال 636 هـ به دربار انگلیس برای استمداد روانه کرد. اسقف وینچستر که در مجلس ملاقات حاضر بود در جواب شورخواهی پادشاه انگلیس اظهار کرد: بگذارید این سگان با یکدیگر بجنگند و یکدیگر را ببلعند، جان به در بُردهها را نیز وقتی که ما به جنگ دشمنان مسیح رویم خواهیم کشت!... عالم اسلام در دو قرن 7 و 8 هجری (13 و 14 میلادی) یکباره از دو سو به خطر میافتد، مغولان با سیمای نیمه مسیحی از شرق و صلیبیون کاملا مسیحی از غرب. اروپاییان آن قرون با ترکان عثمانی، قدرت دیگر اسلام میجنگند و سواحل غربی افریقا را کشف میکنند. صلیبیان از همه اروپا، از سوئد تا رم همه فرمان پاپ اعظم را در جیب داشتند و پول و حمایت مادی تجارتخانههای جنوا و ونیز را و با مجموعه ممالک اسلامی در جنگ بودند. مارکوپولو در ظاهر به تجارت ولی در واقع به سفارت پاپ برای کشف ماهیت دنیای اسلام گام به میدان نهاد.
فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان عثمانی و زوال حکومت رم شرقی (بیزانس) در سال 857 هـ. (1453 م.) راههای ارتباطی را بار دیگر بر استعمار در جلد مسیحیت غرب بست و غرب مسیحی ناچار به کشف راههای دریایی شد. نخست امریکا را کشف کرد و بعد از دماغه امید گذشت.
پس از تأسیس حکومت صفوی، «واسکو دوگاما» به دریاهای گرم رسید و «آلبوکرک» به ضرب توپ مرکز حکومت امرای هرمز را گرفت و بر دهانه خلیج فارس مسلط گردید تا بعدها ستون استعمار را در هند محکم کند. که پس از پانصد سال استقلال سیاسی هند با خون حاصل شد. یکی از علتهای هجوم مغول به دنیای اسلام، زمینه سازیهای قبلی مسیحیت بود و از حمله مغول هیچ آسیبی به دنیای مسیحیت نرسید مسیحیت در اوج اقتدار دو دولت با ملت مسلمان عثمانی و ایران دوره صفوی اختلاف شیعه و سنی را دامن زد. غرب مسیحی همچنان از یک طرف با شکستن وحدت دنیای اسلام و از سوی دیگر با استفاده از معارف و علوم و فنون اسلام انقلابات علمی را پشت سر گذاشت و دستگاه پاپی که پرچمدار همه تحولات و جریانها بوده است یکپارچه با سیاستهای غرب و همگام با آن هم اکنون در قالب یک سیستم نه تنها سیاست جذب مواد خام جوامع مسلمان و فروش مصنوعات صنعتی را تعقیب میکند بلکه همراه با آن و مهمتر از آن به نحو ظریفانه همراه صادرات کالاهای صنعتی فرهنگ غرب را نیز به جوامع مسلمان تزریق میکند که باید آن را نوعی هجوم فرهنگی خزنده نامید.
انقلاب اسلامی ایران نور الهی برای تعمق در گذشته و چراغ راه آینده دنیای اسلام و مستضعفین جهان است. نمایندگی دیپلماتیک ایران قبل از انقلاب به استناد مدارک و مشهودات همانند سایر اقران خود در جهت هدفهای استعماری و استثماری و فرهنگ منحط غرب و دستگاهی تشریفاتی بیش نبوده است. امروزه در پرتو اهداف الهی انقلاب اسلامی و در صحنه اصول مشخص و مستقل سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی ایران نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در واتیکان در زمینه وسیع عقدیتی و فرهنگی و دیپلماتیک پای در راه خدمت نهاده است.
ظهور انقلاب اسلامی در ایران تحرک روز افزون واتیکان در زمینههای سیاسی و فرهنگی را برانگیخته است. دیدارهای سران با پاپ، مسافرتهای پی در پی پاپ به قارههای جهان، اهمیت دادن به تبلیغات مسیحی در افریقا، تقویت انتشارات و برنامههای 36 زبانه رادیو واتیکان، اعلام سال 1983 به عنوان سال مقدس، دعوت از اسرائیل و سوریه به همکاری و سرد کردن آتش تند انقلابات اجتماعی ـ سیاسی مردم امریکای لاتین از نمودهای این تحرک هستند.
البته واتیکان در همه جا هم موفق نیست. ولی فعال هست. برای نمونه میتوان به حرکت مردم نیکاراگوئه اشاره کرد. در این سرزمین دهها قبیله بتپرست وجود دارد، کوشش ارباب کلیسا برای مسیحی ساختن آنان به جایی نرسیده، چرا که آنان مسیحیت موجود را دین استعماری سفیدپوستان میدانند. حتی نیکاراگوئه علیرغم تحریم دخالت در سیاست، از طرف کلیسای کاتولیک گروه بسیاری از مسیحیان و از جمله کشیشان به گروه ساندنیستها پیوستند.
دعوت مردم مسیحی شیلی، از طرف پاپ برای آشتی با ژنرال پینوشه نیز طبیعی است که بی اثر باشد، چرا که مردم شیلی نمیتوانند به خاطر یک نصیحت غیرمنطقی، سرنوشت خود را همچنان در اختیار نوکران امپریالیسم آمریکا قرار دهند.
سید هادی خسروشاهی
در کلیسا به دلبری ترسا (4)
دوستی پرسید، چرا از این مصرع هاتف اصفهانی برای این سلسله مقالات استفاده می کنم ؟ وقتی برایش توضیح دادم، پیشنهاد کرد که توضیح را بنویسم.
پاییز سال 1352 دانشجوی رشته تاریخ دانشگاه اصفهان بودم. توی کتابخانه ادبیات، که با حسرت باید بگویم در یک آتش سوزی بسیاری از کتاب هایش سوخت،نشسته بودم. دوست آسوری ام ولنر بیت صیاد، جزوه ای را به دستم داد.سخنرانی اسقف در کلیسای حضرت لوقای اصفهان بود که در باره تثلیث سخنرانی کرده بود.سخن با ترجیع بند هاتف شروع شده بود:
در کلیسا به دلبری ترسا...گفتگوی مسلمان و مسیحی ادامه پیدا می کند تا:
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
همان هفته به دیدن اسقف رفتم...گفتگو با اسقف.برایم جذاب بود.تصویری که در ذهن داشتم این بود که باید مسیحیت را از یک مسیحی مومن حکیم آموخت. اسقف همان بود که می خواستم.از آن دوران دو کتاب مقدس برایم به یادگار مانده است: متن فارسی که یادگار بیت صیاد است و متن انگلیسی با تابلو های رامبرانت که هدیه اسقف است.هنوز هم پس از گذار بیش از سه دهه هر وقت به مسیحیت می اندیشم و به شخصیت عزیز مسیح، آن مصرع و آن پنجشنبه ها در ذهنم تازه می شود. دوست دوران کودکی ام که از بچه های ده ارمنی نشین "حمریان" بود و حالا در کانادا زندگی می کند برایم ایمیل فرستاده بود، که به خاطر مسیح بنویس! گفتم پاپ این حرف ها را زده، تو می گویی به خاطر مسیح؟ گفت فاصله پاپ تا مسیح مثل فاصله زمین تا آسمان است.بنویس: در کلیسا...
نکته دیگری به نظرم آمد. بی شک در ترجیع بند هاتف مثل سروده محتشم در باره امام حسین(ع) می توان برق لطفی آسمانی را دید. این واژه ها و تصاویر از جای دیگری است.مثل پیامبر جبران خلیل جبران،که به تعبیر او، او شعر نسروده است، شعر او را سروده است.
می خواهم بگویم تربیت درست و انسانی و حکیمانه موجب می شود که هاتف درخشانترین و زیباترین تفسیر و توضیح را در باره مسیحیت و تثلیث بسراید. محتشم در اوج شعر خود مسیح را با درخشانترین تابلو سوگواری ترسیم می کند:
یک باره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
بانوی دانشمند دکتر قمر آریان کتاب قابل و پر اهمیتی دارند؛ با عنوان" مسیح در ادبیات فارسی" که می توان نمونه های بسیاری از این زمره را مشاهده کرد.
کدام عقلانی است؟ تصویر مسلمانان از مسیح و موسی یا تصویر مسیحیان از محمد؟ تابلو هاتف و حافظ از مسیح؟ یا تصویر محمد در باب 28 دوزخ دانته؟ و یا تصویری دیگر در برزخ در باب 32 یادداشت های ترجمه انگلیسی کمدی الهی که در چاپ دانشگاه آکسفورد دیده می شود هم خواندنی است. در سوی دیگر، به عنوان نمونه نام ها را ببینید. در هیچ کوچه ای در شهر و روستای ایران و دیگر کشورهای اسلامی نیست که نام پاک پیامبران الهی مثل ابراهیم و موسی و مسیح و عیسی و داود و سلیمان یافت نشود. شما تا به حال دیده اید که یک مسیحی نام فرزندش را محمد بگذارد؟ چه مقدار نام مقدس مریم در میان دختران مسلمان رواج دارد...این ها نشانه های عقلانیت و سنت پسندیده احترام به ادیان دیگر است. اساسا مسلمانان همه پیامبران را همراه و همدل می انگارند. همه پیامبران را عزیز می شمرند. به تعبیر شگفت انگیز مولوی:
نام احمد نام جمله انبیاست... پیامبر اسلام از دیگر پیامبران به عنوان برادر خود یاد می کند." برادرم موسی رو به مغرب داشت و برادرم مسیح رو به مشرق؛ من در میانه مشرق و مغربم"
قرآن مجید به ما آموخته است که نباید داشته ی هیچ کسی را دست کم گرفت." ویا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسواالناس اشیائهم.( آیه 85 سوره هود) این داوری در باره ارزش های مادی و صوری و نیز معنوی است. باید از پاپ پرسید مگر مسیح در کانون وفراز تمامی ارزش های مسحیت نیست؟ برای مسلمانان هم پیامبر اسلام کانون ارزشها و عشق و شور آن هاست. متاسفانه پاپ به جای جبران اهانت و رفع آن، با توضیحی که ایشان در روز یکشنبه در دیدار عمومی در کاج تابستانی شان که بر فراز یکی از زیباترین و خوش منظره ترین تپه های اطراف رم است(کاخ گاندولفو) به جای عذر خواهی، مسلمانان را به بدفهمی سخنانش متهم کرد. این موضع را پیش از این مرکل صدراعظم آلمان و برخی شخصیت های سیاسی ایتالیایی داشتند. اما پاپ با زبان خودش همین را گفت. به نظرم واژه ها کاملا اندیشیده شده است. پاپ متاسف است اما نه به خاطر حرف هایی که زده بلکه به خاطر پیامد های سخنرانی اش در کشور های مختلف، دیگران گمان کرده اند که چند عبارت نطق ایشان موجب خدشه دارشدن حساسیت مسلمانان شده است.او صرفا مطلبی را ازیک متن قرون وسطایی نقل کرده است، که معنی اش این نیست که پاپ چگونه می اندیشد!تاکید می کند امیدوار است این توضیح دلها را آرام کند ومعنی حقیقی سخن او،روی هم رفته این بود که دعوت کرده است تا گفتگوی صریح و صمیمانه بر اساس احترام متقابل انجام شود.
گمان نمی کنم کسی این سخن پاپ را عذر خواهی و یا بازگشت از حرف هایی که زده است تلقی کند.شبکه سی ان ان نظر سنجی را درمورد تاسف عمیق پاپ مطرح کرده و پرسیده است: اظهار تاسف پاپ عذر خواهی تلقی می شود؟54463 نفر اظهار نظر کرده اند. 85 در صد پاسخ منفی داده اند و 15 در صد پاسخ مثبت.
این توضیح اشتباه دیگر پاپ بود. شاید همچنان حق با حافظ است که سرود : چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون رو.
پاپ سال های سال با همین حرف ها و متن های کهن زندگی کرده است.چگونه انتظار داریم به یک باره تغییر نظر دهد.جالب این که در همین جلسه اعلام تاسف عمیق ، مضمونی هم به دست یهودیان داد! در باره مفهوم صلیب؛ پاپ مطلبی را از پولس رسول نقل می کند، که به نحوی پولس یهودیان را در قضیه تصلیب مسیح، شماتت می کند. خاخام یهودیان، دکترجوناتان رومین گفته است:" پاپ حق دارد متن مقدسی را که به آن اعتقاد دارد روایت کند، اما ابلهانه است که کسی بدون توجه به شرایط روز، متنی را انتخاب کند که در مورد دیگر ادیان است.پاپ باید میان دین و نژاد تفاوت قائل باشد."
خاخام می خواهد بگوید یهودیان به عنوان یک نژاد در تصلیب مسیح نقش داشتند و نه به عنوان یهودی. در صدد نقد و بررسی سخن خاخام نیستم. می خواهم بگویم وقتی نگاه و داوری در ذهن کسی تا آستانه هشتاد سالگی نقش بست و سنگین شد ،تکانیدن آن کار دشواری است.
پاپ اگر بخواهد می تواند نقشی تاریخی در این زمینه ایفا کند.به بررسی سخنش می پردازیم. تاسفش که تاکیدی بود بر آن چه گفته است. وزیر کشور ترکیه محمد آیلین با طنزشکرینی گفته است، پاپ از واکنش مسلمانان عمیقا متاسف شده است تا به خاطر حرف هایی که زده است!
(ادامه دارد)
سیدعطاءالله مهاجرانی
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
بازدید دیروز: 374
کل بازدید :375777
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386