سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردی از قبیله خثعم نزد رسول خدا آمد و گفت : «منفورترین کار نزد خداوند چیست ؟».فرمود : «شرک ورزیدن به خداوند» .پرسید : «پس از آن چیست ؟».فرمود : «بُریدن از خویشان» .پرسید : «پس از آن چیست ؟».فرمود : «امر به منکر و نهی از معروف» . [.عبداللّه بن محمّد ـ به نقل از امام صادق علیه السلام ـ]
پدر آریوس - مسجد و کلیسا - mosque&church
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • مسجد و کلیسا
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • هجرت به روشنایی

    داستان مسلمان شدن یک زن ایسلندی - آنا لیندا تراوستادوتیر 1) من با نام ، "آنا لیندا تراوستادوتیر" در خانواده ای با والدین ایسلندی/دانمارکی در ریکیاویک ایسلند در سال 1966 متولد شدم و در کلیسای لوتران[1] غسل تعمید[2] داده شدم.

    هنگامی که جوان بودم خانواده ام به ون کوور کانادا و سپس به نیویورک کوچ کردند. دبیرستان را در سن 16 سالگی و در سال 1988 تمام کردم. مدرک کارشناسی ام را از دانشگاه مک گیل در مونت رآل کانادا اخذ کردم و از آن موقع با سفر به دور دنیا به مطالعه و کار پرداخته ام. مبدأ سفرهایم دانمارک و در سال 1990 بود.

    2) در سال 1997 هنگامی که در قاهره زبان عربی می خواندم، یکی از دخترهایی که دوستم بود و یک مسیحی تجدید حیات یافته بود برایم یک کتاب مقدس جیبی آورد که مشتمل بر هر دو بخش عهد عتیق و عهد جدید بود. بسیار خشنود و خوشحال شدم چون تصمیم گرفته بودم حتماً بدانم در کتاب مقدس چه مطالبی هست. و احساس می کردم بدون مطالعه آگاهانه کتاب مقدس به سختی می توانم خودم را مسیحی به شمار آورم.

    3) در سال 1998 هنگامی که در دانشگاه دمشق مشغول تحصیل بودم همه کتاب مقدس را خواندم، از صفحه اول تا آخر، و از آنچه می خواندم هم نت برداری می کردم، هنگامی که این کار به اتمام رسید دریافتم که ناهماهنگی های فراوانی وجود دارد، مطالب بسیاری که با آنها موافق نبودم. مانند تصویری که از رابطه خدا و زنان در عهد عتیق به دست می دهد، تازه اگر همه مطالبی را که "پولس" در عهد جدید نوشته است، مطرح نکنیم. و هنگامی که من درباره مردان مقدس و پیامبران مثل نوح، لوط، داوود و غیره مطالبی خواندم متوجه شدم که احترامی برایشان قائل نیستم، من موسی را (از عهد عتیق) و عیسی (عهد جدید) را دوست دارم و می ستایم.

    4) چون قبلاً تورات را خوانده بودم، تلاش کردم که نسخه کاملی از تلمود یهودیان به دست آورم که نتیجه ای نگرفتم. من همیشه شنیده بودم که یهودیان (البته غیر از اصل مذهب اصلاح شده شان) کسی را که به یهودیت تغییر مسلک دهد به رسمیت نمی شناسند. نیز شنیده بودم که بسیاری و البته نه همه یهودیان صهیونیست هستند (و از اسرائیل دفاع می کنند). و من هم به سختی ضد صهیونیست و ضد اسرائیلی هستم و طبیعتا طرفدار فلسیطینی ها به علاوه من به دنبال دینی می گشتم که تغییر مسلک داده ها را به رسمیت بشناسد. مقداری روی بودیسم کار کردم ولی به این نتیجه رسیدم که بودیسم برای من مناسبت نیست، چون بودایی ها به خدا اعتقاد ندارند در حالیکه من به شدت به خدا معقتدم و همیشه هم بوده ام. بودیسم البته هنوز به عنوان یک جایگزین جالب برای روش زندگی خوب است. من و مادرم درباره هندوئیسم بسیار صحبت می کردیم و به همین علت من بسیار به آن علاقمند بودم ولی خدایان هندو برای من خیلی زیاد بودند. به همین علت هندوئیسم هم از بحث بیرون است، هم به این علت و هم به دلیل اینکه به آیین هندو نمی شود تغییر مسلک داد.

    5) هنگامی که پسرم "آندرس عمر" در اکتبر 2001 متولد شد، از من پرسیدند که آیا او را غسل تعمید خواهم داد یا نه و من حتی آن موقع هم استنکاف کردم. احساس کردم که کودکان معصوم قطعا به بهشت پذیرفته خواهند شد چه تعمید داده شده و چه نشده. به هر حال چگونه می توانستم او را داخل مسلک مسیحی کنم وقتی خودم را یک مسیحی معتقد نمی دانستم اگر چه من به عنوان یک پروتستان متولد شده و بزرگ شده بودم، اما به تثلیث اعتقادی نداشتنم، به مریم به عنوان مادر خدا، به مسیح به عنوان پسر خدا، به کشته شدن مسیح برای تطهیر گناهان ما و به اینکه مسیح بر روی صلیب به زبان آرامی ناله می زده است: "الی الی بهر، لا ماسا باخ تانی" به اینها اعتقادی نداشتم، منظورم اینست که چرا مسیح ناله کرده است " خدایا، خدای من چرا مرا رها کرده ای؟" در حالیکه عیسی مسیح می دانست که از طرف خدا به عنوان پیامبر او فرستاده شده است؟

    6) من طوری تربیت شدم که یکی از ضد اسلام و ضد مسلمان ترین افرادی بودم که تا به حال دیده اید واقعیت اینست که به شدت ضد اسلام بودم. همچنین پیش از اینکه برای مطالعه و تحصیل در زبان عربی به قاهره بیایم (چون احساس کردم خوشنویسی عربی بسیار زیباست) بسیار ضد عرب بودم، من در ایالات متحده بزرگ شده بودم، با فیلمهای امریکایی پرورش یافته بودم که همیشه عرب ها را به عنوان بنیادگرایان رادیکال و ضد زن، متعصبین مذهبی و تروریست و مردمی معمولاً غیر نرمال به تصویر می کشید. اکثریت زیادی از کسانیکه ضد عرب هستند تا به حال به یک کشور عربی نرفته اند، واقعیت در آنجا متفاوت است.

    7) در سال 1999 به دمشق برگشتم تا در یک سفارتخانه مشغول به کار شوم. در آنجا در سال 2000 با یک مهندس به نام "مهند"، آشنا شدم. و خیلی زود با هم ازدواج کردیم. راستش را بخواهید وقتی با او ازدواج کردم به این علت بود که او را دوست داشتم اگر چه او مسلمان هم بود. در دراز مدت متوجه شدم که او را دوست دارم چون مسلمان است. یک مسلمان خوب. من مسلمانان زیادی را در اینجا، دانمارک و در خاورمیانه دیده بودم و مثل زندگی خودم بعضی مسیحی های خوب و بعضی مسیح های نه چندان خوب و همینطور یهودی ها، بودائی ها و هندوهای اینچنین را دیده بودم.من گمان می کردم همه مسلمانهایی که میبینم نماینده اسلامند و هر وقت که از هر کدام از این مسلمانها سوالهایی درباره اسلام می پرسیدم یک چیز مرا متعجب می کرد، تقریبا همه مدعی بودند که متخصص اسلام هستند حتی آنهایی که بعداً فهمیدم اطلاعات غلطی به من داده بودند. محتاطانه تر این بود که فقط بگویند، نمی دانم یا مطمئن نیستم. هنوز مسیحیت و هیچ دین دیگری را با پیروانش مورد قضاوت قرار نمی دادم. ولی عجیب است که (به خلاف بقیه ادیان)، اسلام را با هر عربی مورد قضاوت قرار می دادم اگر چه 1ـ همه عربها هم مسلمان نیستند برخی پروتستان، کاتولیک، یهودی، بلوردان[3]، قبطی، علی اللهی و دیگر ادیان را دارند. و 2 ـ بیشتر مسلمانان عرب نیستند. مسلمین ممکن است اندونزیایی، هندی، چینی، مقدونی، مالیایی، روس، تایلندی، آفریقایی، بوسنیایی، امریکایی، سوئدی و غیره باشند، و البته عرب هم ممکن است باشند، من طوری رشد کرده بودم که درباره چیزی پیش داوری نداشتم ولی در این مورد اینطور نبود. مدت زیادی طول کشید تا این را بفهمم فقط بعد از ساعتهای بی پایان بحث و گفتگو و مجادله با همسرم بود که من آنقدر روشنفکر و روشن بین شدم که بفهمم من همه تصویر (اسلام) را ندیده ام.

    8) در طول ماه رمضان (که مصادف با نوامبر 2002) بود از "مهند" خواستم که اگر ممکن است در خواندن قرآن به زبان عربی بن من کمک کند، او وقت کمی داشت ولی من مصر بودم که قرآن را به زبان عربی و با کمک یک ترجمه خوب بخوانم. وقتی که قرآن که مقدس ترین کتاب مسلمانان است را خواندم به نظرم رسید بسیار زیبا، علمی و سرشار از رحمت و نیز بسیار فمینیست[4] است. تقریبا همه کتابهایی که تا آن موقع راجع به اسلام خوانده بودم که همه را غیر مسلمانان نوشته بودند، اسلام را در پرتو یک نگاه تاریک معرفی کرده بودند. کسانی که علیه اسلام مطالبی را گاهی اوقات می نوشتند تکه های جدایی را از قرآن به دست می دادند و باقی آیه را حذف می کردند یا اینکه آیه را به غلط ترجمه می کردند، شاید تعمدی و یا سهوا. من اینقدر عربی می دانستم که بفهمم آنچه که می خوانم متفاوت با بقیه مطالبی است که تا آن موقع خوانده بودم.

    9) علم بسیار، مطالبی بسیاری که تازه کشف شده اند. منظورم اینست که پیامبر محمد (ص)[5] سیاهچاله ها، سفر فضایی، DNA و علوم ژنتیک، نظریه تکامل (دگرگون و جهش)، زمین شناسی، اقیانوس شناسی، مراحل رشد جنین، منشأ آبی حیات و همه را ذکر کرده است، شگفت آور است، من همیشه شنیده بودم که قرآن اساسا یک نسخه کپی و رقیق شده کتاب مقدس است، ولی هیچیک از این مطالب در کتاب مقدس نبود. من متعجب بودم که چگونه فردی در 1400 سال پیش چگونه مطالبی اینچنین را نوشته است[6]. برخی از این مطالب تنها در قرن اخیر کشف شده اند. بعد من گمان کردم که خوب دانشمندان، منجمین، ریاضیدانان و نقشه کشهای عرب بسیار در آن زمان پیشرفته بودند و ممکن است برخی از آنها با هم جمع شده اند و کتابی بر اساس تورات و انجیل نوشته اند. اما پس از مطالعه و تحقیق درباره این ایده متوجه شدم تحول و انقلاب علمی اعراب پس از ظهور اسلام بوده است. سپس خواندم که مسلمین معتقدند که قرآن را فرشته مقرب جبرائیل (علیه السلام) به محمد (ص) داده است. و قرآن امتداد کلام الهی است، مسلمین معتقدند بخشهایی از تورات و انجیل که درباره زندگی مسیح (ع) صحبت می کنند توسط خدا الهام شده اند یا الله که همان خدا (God) به زبان عربی است. نه تنها مسلمین عرب بلکه مسیحیان و یهودی های عرب هم خدا را «الله» می گویند. مسلمین ابراهیم، سلیمان، موسی، عیسی مسیح و نوح و در واقع همه پیامبران مذکور در کتاب مقدس را محترم می شمارند. همچنین (در قرآن) ذکر شده است که پیامبران دیگری بوده اند که به سوی ملت های دیگر آمده اند تا به آنها کمک کنند مردمان بهتری باشند: (برخی) می گویند بودا یکی از این پیامبران است اما مانند عیسی مسیح او هرگز منظورش این نبوده است که مردم به او به عنوان وجودی برتر از خدا معتقد باشند، بلکه فقط (معتقد باشند) او یک فرستاده و پیام آور خداست. همچنین مسلمین معتقدند که محمد رسول خدا (ص) آخرین پیامبر است تا آنکه مسیح به زمین بازگردد.

    10) در قرآن گفته شده است که خدا می تواند حجابی بر دیدگان ما و سنگ و سختی ای بر دل های ما قرار دهد که ما دیگر نه بتوانیم پیام قرآن را ببینیم و نه آن را احساس کنیم. تنها هنگامی که خدا بخواهد ما می توانیم آن را بفهمیم در 12 دسامبر 2002، رویای باورنکردنی ای دیدم که باعث شد درباره دین با عمق بیشتر فکر کنم و بیندیشم. رویا ها در ایسلند بسیار مهم تلقی می شوند و تعبیر خواب تقریبا یک علم به حساب می آید. هیچ وقت فکر نمیکردم که به دین نیاز دارم. اما دین مرا به خود جذب می کرد ولی معتقد شده بودم که همینکه به خدا معتقدم خوب است و اینکه قطعاتی را از ادیان مختلف بگیرم تا به ترکیب مورد نظر خودم برسم: «تلفیق آنا»

    11) در ژانویه 2003، شروع کردم در اینترنت و با کلمات کلیدی "اسلام"، "قرآن" و "مسلمان" و غیره جستجو می کردم. در ماه مارس وقتی در ریکیاویک بودم، شانس این را پیدا کردم که با یکی از بهترین دوستانم که دختری ایسلندی بود و مسلمان، صحبت کنم و او هم یک ترجمه واقعا خوب از قرآن به انگلیسی (نسخه عبدالله یوسف علی) را پیشنهاد کرد که در کنار عربی بخوانم. در ماه آوریل آن را دریافت کردم و به عنوان ضمیمه کارم شروع به مطالعه کردم.

    12) در ماه مه 2003 دوست مسلمان و ایسلندی ام بازدید دیدار مرا به جا آورد و دو هفته با ما ماند و ما شروع کردیم که راجع به قرآن صحبت کنیم. من به او گفتم که می خواهم قرآن را به زبان ایسلندی ترجمه کنم. او هم گفت که همین رویا را در سر داشته است. و به توافق رسیدیم با هم این کار را انجام بدهیم. ما اوقاتمان را به خوبی صرف بحث درباره مسیحیت، یهودیت و اسلام می کردیم تمام وقت و همه روزها او اعتقادات مسیحی (پروتستانی) خود را مورد سوال قرار داده بود، یهودیت را ملاحظه کرده بود و دوبار به اسرائیل (یعنی فلسطین اشغالی را) رفته بود و تنها در بار دوم، شروع کرده بود که طرف دیگر درگیری عرب ـ اسرائیلی را نیز ملاحظه کند. و به اسلام علاقمند شده بود او هم قبلا مسیری شبیه مرا طی کرده بود و به همان نتایج رسیده بود. قبلا در 1995 وقتی به من گفت که مسلمان شده است من بد با او برخورد کردم. کاملا برخوردی منفی، باید به خاطر حمایت نکردنم از او خجالت بکشم.

    13) حال متوجه شدم که خود را مسلمان می دانم، به همسرم درباره الهام هایی که به من می شد صحبت کردم و او تند به باد سوال گرفت او از من خواست که صبر کنم و دینم را عوض نکنم تا بعد. او به من گفت که مسلمان شدن زندگی مرا دشوارتر خواهد کرد، و مردمی که اسلام را نمیشناسند با من رفتار متفاوتی خواهند داشت و اینکه در شرایط حاضر، در سال 2003 و در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم مرا مسخره خواهند کرد. به من گفت ممکن است اگر دین اسلام را بپذیرم ارتباطم با خانواده ام و دوستانم قطع خواهد شد. او نگران بود که مردمی که مرا خوب نمی شناختند یا کسانی را که من برای مدت زیادی یا هیچ وقت ندیده بودم گمان کنند او مرا مجبور کرده است مسلمان شوم. به او گفتم که اگر اینطور بود ما با هم ازدواج نمیکردیم چون هنگامی که ما ازدواج کردیم من مسیحی بودم وتا بحال هم مسیحی مانده ام، این را هم گفتم که کسانی که مرا حتی اندکی می شناسند می دانند که من ذهن قدرتمندی دارم و یک فمینیست و اومانیست واقعی هستم و اینکه من از لحاظ فکری بسیار مستقل هستم نه یک انسان کوته فکر و می دانند که کسی نمی تواند مرا کنترل کند. والدین من سالها بدون کسب موفقیتی تلاش کرده اند.

    14) همانجا تصمیم گرفتم اگر خانواده ام و دوستانم به خاطر مسلمان شدنم خواستند ارتباطشان را با من قطع کنند، خوب قطع کنند. دین من متعلق به من است و افتخار می کنم که در ادیان مسیحبت، یهودیت، هندوئیسم، بودیسم و اسلام تحقیق کرده ام. برای من سالها و ساعتهای بی پایان مطالعه کتابها و کاوش در روح خودم طول کشیده است تا به این نقطه برسم. اعتقاد من به خدا چیزی است که همیشه آن را جدی گرفته ام و هیچگاه از ابراز این عقیده احساس خجالت نکرده ام، حتی هنگامی که برخی برای اینکه به چیزی اعتقاد داشته ام که آنها نمی توانستند ببینند مرا مسخره می کردند با آنها بحث می کردم که به اطراف خود نگاه کنید چگونه می توانید به قدرت برتری که همه چیز اطراف ما را خلق کرده است، اعتقاد نداشته باشید و به کسانی که اسلام را به عنوان یک مکتب تقلیدی از مکاتب دیگر می نگرند می گویم که اینطور نیست. اسلام اگر بزرگترین دین نباشد یکی از بزرگترین ادیان جهان است، از هر 4 نفر روی کره زمین در حال حاضر یک نفر مسلمان است و نرخ گسترش پیروان آن از همه ادیان بیشتر است.

    15) بنابراین نهایتا در 4 ژوئن 2003 تصمیم گرفتم رسماً مسلمان شوم تا بتوانم برای حج به مکه بروم. من مدت طولانی به دنبال پاسخ پرسشهایم بودم. از زمان بچگی، و در اواسط دهه 90 من درباره اعتقادات و ادیان مختلف کتاب هایی خریدم. در اعماق خودم تصور می کردم که به پاسخ سوالاتم خواهم رسید. یاد دارم اولین بار که "اذان" (ندای مسلمانان برای دعوت به نماز که کسی از مناره ای در یک مسجد فریاد می زند الله اکبر) را شنیدم یک روز روشن آفتابی در ماه فوریه 1997 در قاهره بود. در همان لحظه صدای ناقوس کلیسا هم می آمد اما وقتی که صدای دعوت به نماز را شنیدم بدون آنکه بفهمم اشک بر صورتم جاری شد.

    من مسلمان نبودم اما این صدا مرا تکان داد. یکی از قدیمی ترین و صمیمی ترین دوستانم که یک کاتولیک است چندی پیش در بیروت بود، او در یک هتل اقامت داشت و در شب اول اقامت در لبنان او ساعت 30/4 با صدای اذان بلند شده بود. او هم احساس کرده بود که صدای اثر گذاری است و او هم گریسته بود.

    16) وقتی که قرآن را خواندم، از اعماق درونم و انتهای روحم احساس کردم این برای من مناسب است. زیبایی الهام شدنی قرآن گاهی مرا به گریه می اندازد. این یک شیوه همه جانبه زندگی است. هیچ کتاب مذهبی دیگری مرا به گریه وا نمی دارد.

    17) به سادگی بگویم قرآن پیچیده ترین کتابی است که تا کنون خوانده ام. هر چه بیشتر آن را می خوانی آن را بیشتر می فهمی و هم زمان سوالات بیشتری برایت ایجاد می شود. قرآن می خواهد به شما القا کند که بیشتر بیاموزید. هر بار که آن را می خوانید، از لایه های مختلف فهم عبور می کنید البته من یک متخصص (علوم اسلامی) نیستم و هرگز هم نخواهم بود. این را هم بگویم که حتی اگر هر روز آن را در بقیه عمرم بخوانم چیزه تازه ای خواهم آموخت، قرآن پر از اسرار و رموز است، من هنوز در تکمیل مطالعات قرآنی ام، مطالعات کتاب مقدس نظیر انجیل بارنابا، تورات و غیره را مطالعه می کنم.

    18) از آن زمان با چند خانم مسملان هم از طریق اینترنت دوست شده ام. وقتی که دراینترنت جستجو می کردم به یک سایت ایسلندی مسلمان برخوردم به اسم www.islam.is و با نویسنده آن تماس گرفتم و مکاتباتی را با او آغاز کردم. حوالی ابتدای سال 2004 گزارشی با عنوان "اسلام در ایسلند، سال 2003" که خودم نوشته بودم، برایش فرستادم، و قرار است این گزارش را به دولت عربستان سعودی ارائه دهم. در زمینه ترجمه قرآن از عربی به زبان ایسلندی به من پیشنهاد کرد که سه نفری (یعنی او و من و دوست سابق الذکرم) کار کنیم. یعنی به نظر می رسد ما سه زن مسلمان ایسلندی خواهیم بود که روی ترجمه قرآن به زبان ایسلندی کار می کنیم. برای کسانی که دنبال یک ترجمه خوب قرآن به انگلیسی می گردند شنیده ام ترجمه محمد اسد بسیار شفاف است. اما خودم باید آن را مطالعه کنم.

    19) به هر حال در تابستان گذشته تعداد زیادی مطالب خواندنی و کتاب از کوالالامپور خریداری کردم، آنجا یک مکه جدید کتاب است. (یعنی مرکز کتب اسلامی است) من واقعا مقدار زیادی کتاب انبار کردم. من به همراه همسر و پسرم 1 ماه در مالزی ماندیم. چه محل شگفتی! چه اماکن اسلامی باورنکردنی ای! من فقط به کشورهای عربی خاورمیانه رفته بودم و اینجا مالزی یک سرزمین جدید اسلامی در جنوب شرقی آسیاست. دست کم باید بگویم که این تجربه شگفت آور بود، من همیشه شیفته هنر و معماری اسلامی بودم و همه جای مالزی چه داخل ساختمانها و چه خارج ساختمانها موزه ای بزرگ است، تحت اشراف نخست وزیر پیشین مالزی ماهاتیر محمد، اسلام حیات تازه ای پیدا کرد، او می خواهد همه کشورهای اسلامی را متحد کند نه تنها اینکه یک مجتمع متحد اسلامی تشکیل شود بلکه او خواستار واحد پول واحد دینار طلاست. چه ایده رویایی ای، اسلام به مردان و زنان بیشتری مانند او نیاز دارد.

    20) من همیشه سعی می کنم مثبت باشم به همین خاطر احساس می کنم قرن 21 زمان مهیجی خواهد بود. اگر کسی مانند من ممکن است مسلمان شود برای همه این امید هست، دوستانی که اخیرا با آنها درباره دین بحث کرده ام می دانند که من مسلمان شده ام و بدون استثنا بسیار از من حمایت کردند. کمی جا خوردم که آنها متعجب نشدند. آنها می گفتند که می دانستند من روزی موضع خود را پیدا خواهم کرد (چون مدت بسیار طولانی به جستجو پرداخته ام) و برای من خوشحال بودند حتی بعضی مرا با نام اسلامی جدیدم صدا می زنند: "نور" که به معنای روشنایی است. من هنوز از نام "آنالیندا" هم استفاده می کنم. چون این نامی است که پدر و مادرم برایم گذاشتند و نمایانگر بخشی از شخصیت 36 ساله من است. "نور" تنها امتداد من است.

    داستان من تمام شد. داستان: «سفر به روشنایی». سفری که در واقع تازه آغاز شده است.


    پاورقی

    1ـ کلیسای لوتران: کلیسایی است که به نام مارتین لوتر موسس فرقه پروتستان نامگذاری شده است.

    2ـ غسل تعمید پس از تولد نوزادان خانواده های مسیحی به نشانه پذیرفته شدن این طفل به عنوان یک مسیحی می باشد.

    3 ـ بلوردان: یکی از فرقه های سیاسی و مذهبی اسلام.

    4ـ البته قرآن فمینیست نیست اما خواننده در مقایسه با مکاتب دیگر هر چه را که طرفدار حقوق زنان یافته آن را فمینیست تلفی کرده است.

    5 ـ البته قرآن بر پیامبر وحی شده است در اینکه او مولف آن باشد. (مترجم)

    6 ـ نگارنده در هنگام خواندن قرآن برای بار اول به منشا الهی روحیانی بودن آ« اعتقاد نداشته است و می خواهد بگوید اگر فرض بگیریم بشر اینها را نوشته است عجیب است. (مترجم)

    کتابخانه سایت تبیان

     

    http://www.rahyaftegan.com



    پدر آریوس ::: یکشنبه 85/12/13::: ساعت 12:16 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    به فرموده یکی از ائمه(علیهم السلام) اگر با تحقیق وارد دین شوید،

     از آن خارج نخواهید شد. ما می‏دانیم مسلمان به دنیا می‏آییم و به سن تکلیف می‏رسیم. اگر دین دیگری را انتخاب کنیم حکم خارج شده از اسلام بر ما لازم می‏آید و محکوم به مرگ می‏شویم، چه کنیم؟

     

     

    اولاً انسان فطرتاً طالب کمال انسانی است و می‏خواهد به وسیله انجام دادن کارهای شایسته به کمال حقیقی برسد. اما برای    اینکه بداند چه کارها و چه راه‏هایی او را به هدف معنویش نزدیک‏تر می‏کند، باید نخست کمال نهایی خویش را بشناسد و شناخت آن، در گرو آگاهی یافتن از حقیقت وجود خویش و آغاز و انجام آن است، پس از آن باید رابطه مثبت و منفی میان اعمال مختلف و مراتب گوناگون کمالش را تشخیص دهد، تا بتواند راه صحیحی را برای تکامل انسانی خویش بیابد تا این شناخت‏های فطری - اصول جهان‏بینی - را به دست نیاورد، نمی‏تواند به نظام رفتاری - ایدئولوژی - صحیحی برسد.

     

     پس، تلاش برای شناخت دین حق که شامل جهان‏بینی و ایدئولوژی صحیح می‏باشد، ضرورت دارد و بدون آن، رسیدن به کمال انسانی، میسر نخواهد شد، چنان‏که رفتاری که برخواسته از چنین ارزش‏ها نباشد، رفتار انسانی نخواهد بود و کسانی که در صدد شناختن دین حق برنمی‏آیند؛ پس از شناخت نیز از روی لجاجت و عناد آن را کنار گذارده و به خواهش‏های حیوانی و لذت‏های زودگذر مادی بسنده می‏کنند اینان در واقع حیوانی بیش نیستند. چنان‏که قرآن می‏فرماید: «ان اللَّه یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الانهار و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم»؛خداوند کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند، در بهشت جای خواهد داد، بهشتی که نهرهای جاری در آن وجود دارد، در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می‏گیرند و همچون چهارپایان می‏خورند و سرانجام، آتش دوزخ جایگاه آنهاست.

     

     خداوند متعال مصلحت بندگان را بهتر از خود آنها می‏داند و قوانینی که تشریع کرده برای صلاح دین و دنیای مردم بوده و صددرصد منطبق بر حقیقت و مصلحت فرد و جامعه می‏باشد و لذا بزرگان ما فرموده‏اند: «مقررات اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و اگر کسی می‏خواهد به حقیقت برسد راهی جز عمل کردن به فرمان‏های خداوند وجود ندارد و در حقیقت احکام اسلامی پشتوانه‏اش حقیقت و واقعیت است.

     ادامه مطلب...

    پدر آریوس ::: یکشنبه 85/12/13::: ساعت 12:11 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    با توجه به آیه 5 سوره مائده , معاشرت با مسیحیانی که در ایران اقامت دارند چه حکمی دارد؟

     

    احکام شرعی که به وسیله فقها استنباط می‏شود با توجه به مجموع آیات و روایات و ادله هر مسأله است و وجود یک آیه به تنهایی همواره دلیل حکم نیست، بلکه روایاتی که در تفسیر آن آمده می‏تواند راه‏گشا باشد و نسبت به اهل کتاب و پیروان آیین مسیحیت گرچه خدا راقبول دارند ولی چنان چه از بعضی از آیات قرآن کریم استفاده می‏شود آنها نیز گرفتار نوعی از شرک هستند؛ از جمله اعتقاد به اقنوم‏های سه گانه (پدر پسر و روح‏القدس) دارند. نجاست کافران و مشرکین یک نوع آلودگی باطنی و معنوی است که آثار آن به جسم آنها نیز سرایت کرده ویک فایده پرهیز از آنها حفظ عقاید و اخلاق بسیاری از مردم می‏باشد که با آمیزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تأثیر قرار گرفته و منحرف می‏شوند و این مطلب تازگی ندارد. به همین دلیل مصلحین و دلسوزان به افراد معمولی سفارش می‏کنند که از معاشرت با افراد گمراه ومنحرف دوری کنند تا از انحراف و گمراهی محفوظ باشند که این موضوع در اسلام به صورت حکم نجاست بیان شده است و گذشته از این نوعا پیروان ادیان دیگر از بسیاری از آلودگی‏ها مثل خون گوشت خوک و مشروبات الکلی اجتناب نمی‏کنند و طبعا تمام زندگی آنها آلوده می‏باشدو برای حفظ مسلمانان از این آلودگی‏ها اسلام این دستور را داده است و بعضی از فقها به ویژه بسیاری از مراجع عصر حاضر مانند آیت اللّه‏ حکیم (ره) آیت اللّه‏ تبریزی آیت‏الله فاضل و مقام معظم رهبری فتوا به طهارت اهل کتاب، در صورتی که مشرک نباشند داده‏اند و تنها نجاست آنهارا نجاست ظاهری می‏دانند که بر اثر آلوده شدن به نجاسات مانند خون مشروبات الکلی و ... پیدا می‏شود و اگر کسی علم پیدا کرد که بدن آنها با این نجاسات آلوده نشده یا علم به آلوده بودن بدن آنها پیدا نکرد پاک می‏باشند. و در برخی از تفاسیر طعام در آیه شریفه به حبوبات و میوه تفسیر شده که به نظر همه اشکال ندارد.

     



    پدر آریوس ::: سه شنبه 85/10/26::: ساعت 7:40 صبح
    نظرات دیگران: نظر

     

    اگر مسیحیت تحریف نمی شد

    آیا نیازی به آمدن پیامبر اسلام بود؟ چرا؟

     

    تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، علل متعددی دارد. یکی از این علل مسأله تحریف، تغییر و تبدیل‏هایی است که در تعلیمات و کتاب‏های پیامبران پیشین رخ داده است. در نتیجه آن کتاب‏ها و تعالیم گذشته، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست داده بودند. اما این،تنها علت آمدن پیامبران جدید، نیست تا بگوییم در صورت عدم تحقق تحریف؛ دیگر نیازی به آمدن پیامبر جدید نبود (هر چند همین امر هم در مورد مسیحیت اتفاق نیفتاده و این دین به شدّت دستخوش تحریف شده است)؛ بلکه تجدید رسولان و آمدن پیامبران ـ به ویژه آمدن پیامبرخاتم حضرت محمد(ص) ـ علت‏های دیگری هم دارد؛ از جمله عمق بخشیدن به تعالیم پیامبران گذشته و نیز تکمیل و افزودن آنچه که در گذشته، زمینه ابلاغ و تعلیم آن وجود نداشته است.



    پدر آریوس ::: دوشنبه 85/10/25::: ساعت 8:19 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    آیا عیسى پسر خداست ؟

     پیش از آن که به اصل پاسخ بپردازیم لازم است توضیح دهیم که مسلمانان از کلمه خدا چه  حقیقتى را اراده مى کنند و منظور آنها از خدا چیست ؟هر کس مختصر اطلاعى از مبانى اعتقادى  اسلام داشته باشد بخوبى مى داند که خدا از نظر اسلام مبدئى است که داراى همه گونه صفات  کـمـال اسـت و هـیـچ گونه نقص و عیب و احتیاج و محدودیتى در او راه ندارد و تمام موجودات  جهان آفریده او و نیازمندبه او هستند و او به هیچ موجودى نیاز ندارد .  بـدیـهـى است چنین خدایى نه مى تواند به کسى نیاز داشته باشد و نه داراى اجزاءذهنى و خارجى  بـاشـد و نـه مى تواند بزاید و یا زاییده کسى باشد و نه مى تواند همسرداشته باشد و یا با چشم دیده  شود و نه ممکن است محدود به زمان و یا مکان باشد .  زیـرا هـر کـدام از این امور , هرگاه در خدا موجود باشد او را از مرتبه خدایى پایین آورده , جزء  آفریده ها و مخلوقاتش قرار مى دهد مثلا هرگاه خدا مانند دیگر موجودات مادى , مرکب و داراى  اجزاء باشد - مثل این که مى گوییم آب مرکب از دو عنصر یعنى اکسیژن و هیدروژن است - مسلم  اسـت کـه در ایـن صـورت در اصـل هستى خود نیازمند به هر کدام از آن اجزاء خواهد بود و بدون  آنهاپدید نخواهد آمد و این معنى با خدایى او که به معنى سرچشمه هستى و آفریدگار جهان  بودن است سازگار نمى باشد .  روى این حساب , مسیحیان در این عقیده که عیسى علیه السلام را پسر خدا مى دانندبدون آن که  توجه داشته باشند خدا را از مقام الوهیت پایین آورده , در زمره دیگرآفریده ها قرار مى دهند .  چـگونه ممکن است خدایى که به هیچ وجه ترکیب در او راه ندارد , جزئى از خود راجدا کرده و به  شکل عیسى که مانند همه افراد بشر داراى جسم و ماده است درآورد و او را پسر خود و خود را پدر  او بـخـوانـد مقامات مسیحى چون دیدند موضوع پسر بودن عیسى با اصول مسلم عقل و علم  سـازگـارنـیـست , ناگزیر درصدد توجیه و تاویل برآمده پسر بودن عیسى را به یکى از معانى زیر  گـرفـتـه و گـفته اند :

    1 - از آنجا که آفرینش عیسى بر خلاف روش معمولى و بدون داشتن پدر  صـورت گرفته وکارهاى دوران زندگى او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده ,  ازایـن جـهت مى توان گفت عیسى مظهر و آینه تمام نماى خداست و به همین جهت خداوند ازاو  تـعبیر به پسر نموده است و یا چون خداوند عیسى را فوق العاده دوست مى داشت ازاین جهت او را  پسر خود خوانده است .  ایـن تـوجـیـه داراى دو ایراد زیر است :

    الف - با صریح آیات عهد جدید که مى گوید : لیکن چون  زمـان بـه کمال رسید خدا پسرخود را فرستاد که از زن زاییده شد و همچنین با معتقدات عموم  مـسـیـحـیـان کـه دراعـتقاد نامه نیقیه بدین شرح است مندرج است : ما ایمان داریم به خداى  واحـدپـدر , قادر مطلق , خالق همه چیزهاى دیدنى و نادیدنى , و به خداوند واحد , عیسى مسیح ,  پسر خدا , مولود از پدر , یگانه مولودى که از ذات پدر است ; خدا ازخدا , نور از نور , خداى حقیقى  از خداى حقیقى , که مولود است نه مخلوق , از یک ذات هم ذات با پدر 000 سازگار نخواهد بود  زیرا عبارات فوق , صریح در این است که عیسى مسیح پسر خداست همان طورى که نور از نور جدا  مـى شـود , عیسى هم ازخدا جدا شده و در رحم مریم قرار گرفته و از آنجا براى هدایت و سعادت  مردم پا به این عالم گذاشته است .

      ب - هرگاه آفرینش بدون پدر و یا زندگى آمیخته به انواع معجزات و امور خارق العاده , کافى در  نـامـیـدن کـسى به پسر خدا باشد در این صورت این نام و نسبت هیچ گونه اختصاصى به عیسى  ندارد ; زیرا آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده وپیامبرانى مانند ابراهیم و موسى و نوح و 000 نیز  سـراسر زندگانى آنها با انواع حوادث خارق العاده و معجزات آمیخته بوده است و همچنین خداوند  همه آنها را دوست داشته پس باید آنها نیز پسر خدا نامیده شوند .

      2 - تـوجیه دیگر این که مى گویند : منظور از این که عیسى پسر خداست این است که خداوند در  پیکر عیسى حلول کرده , همان سان که حرارت در آب حلول مى کند .  این توجیه نه تنها فرار از اصل اشکال نیست بلکه از چاله به دره سقوط کردن است ;زیرا همان طور  کـه در ابـتداى بحث تذکر داده شد , خداوند نه مى تواند جسم باشد ونه محدود به زمان و مکان ;  خداوندى که صرف وجود و غیر محدود به زمان و مکان است چگونه مى تواند در بدن انسانى مانند  عـیـسـى که مانند همه افراد بشر غذا مى خورد ومى خوابید و راه مى رفت و از لحاظ زمان و مکان  مـحـدود بـود حلول کرده و محدود شده باشد ؟ آیا آب دریا با آن که محدود است مى شود در یک  کـاسه کوچکى جا گیرد و اگر نمى شود ,پس چگونه ممکن است وجود نامحدود خداوند در پیکر  انـسانى چون عیسى محدود و محصورگردد ؟به هر حال , موضوع پسر بودن عیسى براى خدا نه  تـنـهـا مـعقول و منطقى نیست , بلکه هرگاه کسى کمتر اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام داشته  بـاشـد , ایـن نـوع سوالها به همان اندازه براى او تعجب آور است که کسى بپرسد : چرا خداوند غذا  نمى خورد و چراخدا راه نمى رود ؟ 

     



    پدر آریوس ::: جمعه 85/10/15::: ساعت 7:18 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    آیا مسیحیت راهی آسان برای رسیدن به کمال و قرب الهی است؟

     

    در ابتدا پرسش بسیار عجیب می نماید که چگونه می تواند دینی که نسبت به آئین پس از خود ناقص است، در رساندن انسان به کمال و قرب الهی که هدف اساسی ادیان است، موفق تر و آسان تر باشد؟ اما هنگامی که انسان با تبلیغات مسیحیان و به آموزه ها و احکام مسیحیت برخورد می نماید، هدف از این گفته را متوجه می شود که چرا چنین بیان می شود؟

    در دین مسیحیت فعلی ما با احکام و تکالیف چندانی برخورد نمی کنیم، همه چیز در آن به آسانی حل می شود و با تسامح و تساهل از کنار هر چیزی می گذرد اما آیا مسیحیت واقعی چنین بوده است؟ آیا آن چه را که حضرت عیسی به پیروان خود گفته بود، این است که شما بدون سعی و تلاش می توانید به کمال و قرب الهی برسید؟ آیا برخلاف حکم الهی در قرآن سخن گفته است که می فرماید: "لیس للانسان الا ما سعی؛ (1) برای هیچ انسانی نیست مگر به همان اندازه که کوشش و تلاش نموده است"؟ واقعیت این است که این مسئله برخلاف تعالیم حضرت مسیح و برخلاف عقل سلیم است.

     

    چیزی که به نام مسیحیت امروز وجود دارد، جز فاصله گرفتن از پیام پیامبر آسمانی نیست.

     

    حضرت مسیح فرمود که من نیامده ام تا تورات را باطل سازم، بلکه می خواهم آن را به کمال برسانم. این نکته حتی در انجیل وجود دارد. بدین ترتیب تمام آنچه از احکام و تکالیف در دین یهود وجود داشته، در مسیحیت وجود دارد، به اضافه تکالیفی که حضرت مسیح فرموده است. هنگامی که به تکالیف دینی یهود نگاه می کنیم، متوجه می شویم که وظایف سنگین در آن فراوان است، که به عنوان نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد: سنگسار در ازای عبادت شرک آلود، کشتن تمامی افراد بیگانه، کشته شدن در ازای بی احترامی به پدر و مادر، کشته شدن در ازای کار کردن در روز شنبه و...

     

    در دین مسیحیت همه این احکام معتبر است، به اضافه چیزهایی مانند رهبانیت و ترک ازدواج که منطقی نبوده و اصولا به طور عام قابل پیاده شدن نیست.

     

    اما امروزه در دنیای مسیحیت این احکام و تکالیف به کلی نادیده گرفته می شود و یا فقط عده ای خاص که تارک دنیا و راهب شده اند، به این تکالیف توجه نموده و عمل می کنند و در واقع مسیحیان واقعی چنین افرادی هستند.

     

    بنابراین آنچه در تبلیغات وانمود می شود که مسیحیت راه و شریعت آسان برای رسیدن به خدا است، کاملا نادرست است.

     

    در عین حال این باور از نظر آیات و عقل سلیم کاملا مردود است. در آیات تنها در نتیجه سعی و تلاش می توان به کمال و قرب الهی رسید.

     

    نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

     

    از پیشوایان معصوم (ع) آمده که : "بهشت با سختی ها پیچیده شده و دوزخ با شهوات" هر عمل نیک اگر چه ذره ای باشد، انسان پاداش و کیفر آن را می بیند. هیچ گاه کار نیک و بد با هم یکسان نیستند.

    دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من به جز از کشته ندروی

    انسان باید برای رسیدن به مقام قرب الهی ، راه های بسیار را طی نموده و با سختی ها و مشکلات بسیاری آزموده می شود. پس از موفقیت در آزمون ها و عبور از سختی ها و در افتادن با دیوان و ددان و پشت کردن به هواهای نفسانی و پشت سر گذاشتن وادی های بسیار است که به مقام قرب الهی می رسد.

     

    نازپرورده تنعم نبرد ره به جای

     عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

     

    تا شدم حلقه به گوش میخانة عشق

     هر دم اید غمی از نو به مبارک بادم

     

    الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها

    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

     

    انسان موجودی است که تنها در سایه آزموده های الهی (که احکام و تکالیف از آن جمله اند) که در دنیا واقع شده و با موفقیت و سربلندی از آزمون ها می تواند به بالاترین مراتب کمال دست یابد، همانند فلزی که در کوره های مختلف، حرارت و آب دیده می شود تا سرانجام فلز خالص به دست آید. هر چه بیشتر حرارت ببیند و از صافی های بیشتری رد شود، خالص تر می شود.

     

    البته این بدان معنا نیست که اگر انسان به بالاترین مرتبه دست نیافته ، بدبخت و شکست خورده باشد، بلکه انسان ها متفاوت اند، و هر یک از آن ها می تواند به مراتبی از کمال و قرب الهی نائل شود. هر چه تلاش و مجاهدت و موفقیت در آزموه های الهی بیشتر باشد، قرب به حق تعالی بیشتر است.

     

    این سخنان در صورتی است که حقیقت مسیحیت را دست نخورده و تحریف نشده بدانیم ، اما گر دقیق تر به مسئله نگاه کنیم، مسیحیت فعلی نه تنها آسان تر و بهترین راه برای رسیدن به سعادت و کمال نیست، بلکه حتی در حد دین مسیحیت واقعی (که نسبت به دین اسلام ناقص تر است) موفق نمی باشد و نمی تواند به سعادت و قرب الهی برساند.

     

    وجود جعل و تحریف در این آیین انجیل که به وسیله حواریون پس از عروج حضرت عیسی نوشته شد ، کاملا مشهود است. در طول تاریخ بر اثر عدم اهتمام مردم به حفظ و نگهداری صحیح این کتاب ، قسمت هایی از آن گم شده است. متأسفانه این آیین آسمانی از جمله ادیانی است که از دستبرد زمان و تحریف سودجویان و فتنه منحرفان در امان نمانده و در موارد بسیاری دچار اشتباه و نقصان شده است. در نتیجه امروز دیگر حتی نمی توان بر این آیین به عنوان طریقی برای کمال و قرب الهی پای فشرد و آن را پذیرفت ، تا چه رسد به آسان ترین و بهترین راه.

    پی نوشت ها :

    1 - نجم (53) آیه 39.

     

     



    پدر آریوس ::: یکشنبه 85/10/10::: ساعت 11:15 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    سؤال 8

    پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-11

    نفوذ بولس بلافاصله محسوس نگشت. جماعاتی که تشکیل داده بود مانند جزایر بسیار کوچکی بودند در اقیانوسی از مشرکان. کلیسای روم کلیسای پطرس بود و به خاطره ی او وفادار ماند. بولس تا یک قرن پس از مرگش تقریباً‌ فراموش شده ماند، ولی هنگامی که نخستین نسلهای مسیحی از میان رفتند و روایت شفاهی حواریون محو شدن آغاز کرد، هنگامی که صدها گونه رفض و بدعت روح مسیحیت را بر هم زد، رساله‌های بولس چارچوبی فراهم آورد تا نظامی با ثبات از عقایدی که جماعات پراکنده را به صورت کلیسایی مقتدر گرد هم جمع کرد، شکل گیرد.

    حتی با این وجود، مردی که مسیحیت را از آیین یهود جدا کرد هنوز چندان از نظر حدت و شدت خصلتها و نرمش ناپذیری اخلاقی اساساً یهودی بود که مردم قرون وسطی، با پذیرفتن معتقدات و فرهنگ مشرکان در اصول بر حق کاتولیکی، در وجود او روحی که به روح خودشان نزدیک باشد نیافتند، عده ی کمی از کلیساها را به نام او کردند، ندرتاً مجسمه‌ای از او تراشیدند، و کمتر نام او را بردند. پانزده قرن سپری شد تا اینکه لوتر بولس را رسول اصلاح مذهب گرداند، و کالون در آثار مبهم او عقیده ی قضا را کشف کرد. کیش پروتستان نشانه ی پیروزی بولس بر پطرس، و نهضت مذهبی بنیادگرایی نشانه ی پیروزی بولس بر مسیح بود.

    نتیجه نزاع

    نتیجه نزاع به پیروزی پولس و انزوای پطرس انجامید؛ پیروزی و شکستی که به‌تدریج صورت گرفت. نویسنده‌ای مسیحی می‌گوید:

    پولس حواری را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده‌اند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، به‌طوری که آنها اهمیت، موقع و مقام خود را بر اثر مساعی پولس از کف دادند، ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی (تئولوژیک) خاصی را به وجود آورد. تاریخ جامع ادیان، ص 613

    دیگری می‌گوید:

    پولس به‌خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است، مخصوصاً توسط عده‌ای از نویسندگان در پایان قرن اخیر، که آنقدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است. مسیحیت و بدعتها، ص 47

    نویسنده کتاب تاریخ جامع ادیان علت موفقیت پولس را تبلیغ او برای غیریهودیان می‌داند. در حقیقت، افکاری از قبیل مسیح بودن عیسی، قیام او از قبر و رجعت او، نزد غیریهودیان بیگانه بود؛ از این روی، وی مسیحیت را به‌گونه‌ای مطرح کرد که برای آنان دریافتنی باشد. تاریخ جامع ادیان، ص 617

    دیگری می‌گوید پولس به اندیشه‌های ادیان شرک‌آلود، لباسی مسیحی پوشانید، و بنابراین مسیحیت در واقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت. تاریخ تمدن، ج3، ص 689 و 696

    مخالفان پولس که مسیحیان یهودی‌الاصل بودند، الوهیت مسیح را قبول نداشتند و بر انجام شریعت موسوی تأکید می‌کردند. آنان مسیح را یکی از بزرگ‌ترین پیامبران خدا و همان مسیح منتظر می‌دانستند، اما با این همه، او را مانند دیگر انسانها به شمار می‌آوردند. از اهمیت این گروه در سال 70 میلادی کاسته شد، اما از درون آنها فرقه «ابیونی»ها (احتمالاً به معنای فقرا) ظهور کرد؛ فرقه‌ای که تا قرن چهارم نیز رواج داشت. ابیونی‌ها عیسی را مسیح می‌دانستند، ولی اعتقاد به الهی بودن او را رد می‌کردند. آنها پولس قدیس را به جهت این تعلیم که عیسی پسر خداست، کافر می‌دانستند؛ چرا که قایل بودند عیسی انسانی بیش نیست. مسیحیت و بدعتها، ص 43

    اندیشه‌های پولس که در زمان حیات او سلطه‌ای نسبی یافته بود، تا پایان قرن اول نیز بر غلبه آن افزوده می‌شد.



    پدر آریوس ::: چهارشنبه 85/10/6::: ساعت 1:35 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    سؤال 8

    پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-10

    در رساله ی دوم به تیموتاوس، که اصالت آن مورد تردید است،‌ چنین نوشته شده است:

    سعی کن که بزودی نزد من آیی، زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر، مرا ترک کرده به تسالونیکی رفته است و کریسکنس به غلاطیه و تیطس به دلماطیه؛ لوقا تنها با من است. … در محاجه ی اول من، هیچ کس با من حاضر نشد بلکه همه مرا ترک کردند … لیکن خداوند با من ایستاده به من قوت داد تا موعظه به وسیله ی من به کمال رسد و تمامی امتها بشنوند و از دهان شیر رستم … من الان ریخته می‌شوم و وقت رحلت من رسیده است. به جنگ نیکو جنگ کرده‌ام و دوره ی خود را به کمال رسانیده، ایمان را محفوظ داشته‌ام.

    او دلیرانه سخن می‌گفت ولی سخت اندوهگین بود. بنا به یک روایت کهن آزاد شد، به آسیا و سپس به اسپانیا رفت، در آنجا دوباره به موعظه پرداخت و بار دیگر در روم به زندان افتاد؛ احتمالا هرگز آزاد نشده است.

     بدون زن یا فرزندانی که مایه ی تسلیش باشند، محروم از همه ی دوستان خود جز یک نفر، تنها ایمانش می‌توانست پشتیبان او باشد و شاید آن هم متزلزل شده بود.

    بولس، مانند مسیحیان زمان خویش، به امید دیدن بازگشت مسیح عمر گذرانیده بود.

    به فیلیپیان نوشته بود: «… وطن ما در آسمان است که از آنجا نیز نجات دهنده یعنی عیسی مسیح خداوند را انتظار می‌کشیم.»

    و به قرنتیان: «وقت تنگ است، تا بعد از این آنان که زن دارند مثل بی‌زن باشند… و خریداران چون غیر مالکان باشند… زیرا که صورت این جهان در گذر است… مراناثا! خداوندا بزودی بیا!»

    اما در رساله ی دوم به تسالونیکیان، آنان را ملامت می‌کرد از اینکه در انتظار جلوس آینده ی عیسی از امور دنیوی غفلت می‌ورزند.

     این آمدن تا هنگامی که «دشمن» (شیطان) «ظهور کند و خود را خدا اعلام دارد» به تأخیر افتاده است.

     از روی آخرین نامه‌های بولس می‌بینیم که، در مدت زندانی بودنش، تلاش می‌کرده است سازشی میان اعتقاد نخستین خود و تأخیر طولانی پاروسیا (دومین ظهور) به وجود آورد.

     بیش از پیش امید خود را در ماورای مرگ می‌گذاشت، و برای تسلی خویش این تعدیل بزرگ را به وجود آورد که مایه نجات مسیحیت شد ـ یعنی اعتقاد به بازگشت زودرس مسیح را به امید پیوستن به او پس از مرگ در بهشت دگرگون ساخت.

    ظاهراً دوباره به محاکمه دعوت و محکوم شد. قیصر و مسیح در برابر هم قرار گرفتند و قیصر موقتاً فایق آمد. از اتهام دقیق او اطلاعی نداریم. محتملا در این محاکمه، مانند داوری سابق در تسالونیکا، بولس متهم بود به «نافرمانی از فرمانهای امپراطور و مدعی بودن این که شخص ثالثی موسوم به عیسی پادشاه است.» این یک «لزماژسته» به شمار می‌رفت که مجازات آن اعدام بود.

     شرح این محاکمه از آن روزگار در دست نیست، ولی ترتولیانوس، که نوشته‌هایش به سال 200 بعد از میلاد است، نقل می‌کند که بولس را در روم سر بریدند؛ و در حدود سال 220 اوریگنس می‌نگارد که «بولس در روم در زمان نرون به شهادت رسید.»

    احتمال دارد، به عنوان شهروند رومی، این افتخار را یافته است که جداگانه اعدام شود و نه همراه توده ی مسیحیانی که پس از حریق سال 64 مصلوب شدند. روایت است که او و پطرس، گرچه جدا از یکدیگر، در یک زمان شهید شدند و افسانه‌ای تأثر آور این دو رقیب را می‌نمایاند که در راه مرگ دوستانه به هم می‌رسند. در محل و یا اوستیا، که کلیسا متعقد بود آرامگاه بولس است، در قرن سوم عبادتگاهی برپا گشت. این بنا بعداً به شکل زیباتری از نو ساخته شد و هنوز وجود دارد. این همان کلیسای بزرگ سان پائولو فوئوری له مورا (بولس حواری آن سوی دیوارها) است.

    این کلیسا نشانه ی زیبای پیروزی اوست. امپراطوری که او را محکوم کرده بود، خود چون آدم بزدلی جان سپرد، و کمی بعد از آثار بی سر و سامان او چیزی بر جای نماند. ولی از بولس مغلوب، ساختمان الاهی مسیحیت به وجود آمد، همان گونه که از بولس و پطرس سازمان شگرف کلیسا بر جای ماند. بولس از آخرتشناسی، که در حصار شریعت یهود بود،

     

    رؤیایی فرا آورد. او این آخرتشناسی را آزاد کرد و توسعه داد و به صورت ایمانی درآورد که قادر به تکان دادن دنیا بود. با شکیبایی یک دولتمرد، اخلاقیات یهود را با مابعدالطبیعه ی یونانیان تلفیق کرد و بسط داد، و عیسای اناجیل را به مسیح الاهیات مبدل ساخت: او سر جدیدی به وجود آورده بود، یعنی شکل جدیدی از نمایش رستاخیز، که باقی چیزها را در خود فرو برد و زنده نگاهداشت. وی اعتقاد را، به عنوان نشانه ی تقوا، جانشین سلوک اخلاقی ساخت، از این جنبه آغازگر قرون وسطی بود. دگرگونی غم‌انگیزی بود ولی شاید خواست بشریت چنین بود. تنها قلیلی قدیس ممکن بود بتوانند بدلی از مسیح باشند، ولی نفوس بسیاری می‌توانستند به امید نیل به زندگی جاوید به مراتب ایمان و دلیری برسند.



    پدر آریوس ::: سه شنبه 85/10/5::: ساعت 5:50 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    سؤال 8

    پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-9

    بولس به این الاهیات مردم پسند و تسلی بخش پاره‌ای مفاهیم عرفانی می‌افزود که قبلا بر اثر کتاب حکمت و فلسفه ی فیلن جاری و ساری بود.

     بولس می‌گفت «مسیح حکمت خدا است،» «نخستزاده ی تمامی آفریدگان است»، «او قبل از همه است، و در وی همه چیز قیام دارد … به وساطت او هر چیز» آفریده شده است. او مسیح یهود نیست که اسرائیل را از زنجیرهایش می‌رهاند. او لوگوس (کلمه) است که مرگش همه ی مردم را نجات می‌دهد. بولس با این تفسیرها می‌توانست زندگی واقعی و سخنان عیسی را، که مستقیماً با آنها آشنا نشده بود،‌ نادیده گیرد، و خود را با حواریون بلافصل، که در مکاشفه ی مابعدالطبیعه با او همسری نمی‌توانستند کرد، برپایه ی برابری قرار دهد. او می‌توانست به زندگی مسیح، و به زندگی انسان، نقشهایی عالی در نمایشی باشکوه، که تمام نفوس و سراسر ابدیت را در بر می‌گرفت، بدهد. به علاوه می‌توانست به پرسشهای تصدیع آور کسانی پاسخ گوید که می‌پرسیدند، چرا مسیح، اگر جنبه ی الاهی داشت، تحمل کرد که او را بکشند، مرده بود تا دنیایی را که بر اثر گناه آدم تسلیم شیطان شده بود رهایی بخشد؛ لازم بود بمیرد تا پیوندهای مرگ را در هم شکند و درهای آسمان را به روی کسانی که مشمول رحمت الاهی می‌شوند بگشاید.

    ادامه مطلب...

    پدر آریوس ::: پنج شنبه 85/9/23::: ساعت 12:45 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    سؤال 8

    پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-8

    با فرستادن نامه‌های طولانی و محبت آمیز به جماعتهای دور دست، تا اندازه‌ای تسلی خاطر پیدا کرد. ده سال بود که چنین رساله‌هایی می‌نوشت. مسلماً به مراتب بیش از آنچه به نام او برای ما باقی مانده نگاشته است. این نامه‌ها مستقیماً به قلم خود او نبود. آنها را به دیگران املا می‌کرد و غالباً، بعد از تحریر، با خط ناشی خودش مطالبی به آنها می‌افزود. ظاهراً آنها را حک و اصلاح نمی‌کرد، بلکه همانگونه که تراوش کرده بودند یعنی غریزی، با تکرارها، ابهامها و نواقص دستوری می‌گذاشت. با اینهمه، عمق و صداقت و احساسات، اخلاص پرشور نسبت به یک هدف بزرگ، و کثرت گفتارهای نغز و به یاد ماندنی آنها را به صورت نیرومندترین و شیواترین نامه‌های ادبیات جهان درآورده‌اند. حتی سخن سیسرون در قیاس با این ایمان پرشور گیرایی چندانی ندارد. این نامه‌ها مملو از سخنان عاشقانه، از سوی کسی که به کلیساهایش به دیده ی فرزندان حقیقی تحت حمایت خود می‌نگریست؛ حملات شدید به دشمنان بیشمار، سرزنش گنهکاران، مرتدان، نفاق افکنان و آشوبگران؛ و در همه جا ترغیبهای پر از مهر و محبت است:

    شاکر باشید. کلام مسیح در شما به دولتمندی و به کمال حکمت ساکن بشود و یکدیگر را تعلیم و نصیحت کنید به مزامیر و تسبیحات و سرودهای روحانی؛ و با فیض در دلهای خود خدا را بسرایید.

    در آنها جملات پر مغز یافت می‌شود که همه ی  مسیحیان آنها را ذکر می‌کنند و گرامی می‌دارند: «حرف می‌کشد، لیکن روح زنده می‌کند»؛ «معاشرات بد، اخلاق حسنه را فاسد می‌سازد»، «هر چیز برای پاکان پاک است»؛ «طمع ریشه ی همه ی بدیهاست». بولس از اعتراف صادقانه به معایب خود، حتی از اعتراف به رفتار زرق سیاست مآبانه ی خود رویگردان نیست:

    خود را غلام همه گردانیدم تا بسیاری را سود برم. و یهود را یهود گشتم تا یهود را سود برم … و بیشریعتان را چون بیشریعتان شدم. … چنانکه من نیز در هر کاری همه را خوش می‌سازم و نفع خود را طالب نیستم بلکه نفع بسیاری را تا نجات یابند. اما همه کار را به جهت اهل انجیل می‌کنم تا در آن شریک گردم.

    این رساله‌ها حفظ شد و غالباً در حضور مردم، در میان جماعاتی که خطاب به آنان بود، خوانده می‌شد. در پایان قرن اول، بسیاری از آنها خیلی رواج یافته بود. کلمنس رومی در سال 97 و ایگناتیوس و پولوکارپوس اندکی بعد به آنها اشاره می‌کنند.

     این رساله‌ها بتدریج جزو دقیق‌ترین قسمتهای الاهیات کلیسا می‌گردد.

     بولس، بر اثر بدبینی و پشیمانی خودش، و همچنین بر اثر دیدگاه دگرگون شده‌اش از مسیح، و شاید تحت تأثیر نظرات افلاطونی و رواقی درباره ی ماده و جسم به عنوان آلات شر، و احتمالا با یادآوری آداب و رسوم یهودیان و مشرکان در مورد قربانی کردن یک «بز طلیغه» برای کفاره ی گناهان قوم،‌ الاهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی، جز نکات مبهم، از آن نمی‌توان یافت: «هر انسانی که از زن به دنیا بیاید وارث گناه آدم است و از نفرین ابدی جز به وسیله ی مرگ پسر خدا که کفاره ی گناه است نمی‌تواند نجات یابد.» چنین مفهومی برای مشرکان قابل قبولتر از یهودیان بود.

    مردم مصر، آسیای صغیر، و یونان از دیرزمانی به خدایانی، مانند اوزیریس و آتیس و دیونوسوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشتند. عنوانهایی از قبیل: سوتر (منجی) و الئوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه ی کوریوس (خداوندگار) که بولس به مسیح اطلاق می‌کند، همان عنوانی بود که کیشهای سوریه و یونان به دیونوسوس که می‌مرد و رستگاری را عملی می‌ساخت داده بودند.

     غیر یهودیان انطاکیه و شهرهای دیگر که هرگز عیسی را در حیاتش نشناخته بودند، نمی‌توانستند او را جز به شیوه ی خدایان منجی بپذیرند. بولس می‌گفت: «همانا به شما سری می‌گویم.»



    پدر آریوس ::: دوشنبه 85/9/20::: ساعت 12:5 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    <   <<   31   32   33   34      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 129
    بازدید دیروز: 374
    کل بازدید :375780

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    پدر آریوس - مسجد و کلیسا - mosque&church
    پدر آریوس
    این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پدر آریوس - مسجد و کلیسا - mosque&church

    >>> لوگوی دوستان<<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
    2006-ParsiBlog™.com ©