هجرت به روشنایی | ||
داستان مسلمان شدن یک زن ایسلندی - آنا لیندا تراوستادوتیر 1) من با نام ، "آنا لیندا تراوستادوتیر" در خانواده ای با والدین ایسلندی/دانمارکی در ریکیاویک ایسلند در سال 1966 متولد شدم و در کلیسای لوتران[1] غسل تعمید[2] داده شدم.هنگامی که جوان بودم خانواده ام به ون کوور کانادا و سپس به نیویورک کوچ کردند. دبیرستان را در سن 16 سالگی و در سال 1988 تمام کردم. مدرک کارشناسی ام را از دانشگاه مک گیل در مونت رآل کانادا اخذ کردم و از آن موقع با سفر به دور دنیا به مطالعه و کار پرداخته ام. مبدأ سفرهایم دانمارک و در سال 1990 بود.
3) در سال 1998 هنگامی که در دانشگاه دمشق مشغول تحصیل بودم همه کتاب مقدس را خواندم، از صفحه اول تا آخر، و از آنچه می خواندم هم نت برداری می کردم، هنگامی که این کار به اتمام رسید دریافتم که ناهماهنگی های فراوانی وجود دارد، مطالب بسیاری که با آنها موافق نبودم. مانند تصویری که از رابطه خدا و زنان در عهد عتیق به دست می دهد، تازه اگر همه مطالبی را که "پولس" در عهد جدید نوشته است، مطرح نکنیم. و هنگامی که من درباره مردان مقدس و پیامبران مثل نوح، لوط، داوود و غیره مطالبی خواندم متوجه شدم که احترامی برایشان قائل نیستم، من موسی را (از عهد عتیق) و عیسی (عهد جدید) را دوست دارم و می ستایم. کتابخانه سایت تبیان |
به فرموده یکی از ائمه(علیهم السلام) اگر با تحقیق وارد دین شوید،
از آن خارج نخواهید شد. ما میدانیم مسلمان به دنیا میآییم و به سن تکلیف میرسیم. اگر دین دیگری را انتخاب کنیم حکم خارج شده از اسلام بر ما لازم میآید و محکوم به مرگ میشویم، چه کنیم؟
اولاً انسان فطرتاً طالب کمال انسانی است و میخواهد به وسیله انجام دادن کارهای شایسته به کمال حقیقی برسد. اما برای اینکه بداند چه کارها و چه راههایی او را به هدف معنویش نزدیکتر میکند، باید نخست کمال نهایی خویش را بشناسد و شناخت آن، در گرو آگاهی یافتن از حقیقت وجود خویش و آغاز و انجام آن است، پس از آن باید رابطه مثبت و منفی میان اعمال مختلف و مراتب گوناگون کمالش را تشخیص دهد، تا بتواند راه صحیحی را برای تکامل انسانی خویش بیابد تا این شناختهای فطری - اصول جهانبینی - را به دست نیاورد، نمیتواند به نظام رفتاری - ایدئولوژی - صحیحی برسد.
پس، تلاش برای شناخت دین حق که شامل جهانبینی و ایدئولوژی صحیح میباشد، ضرورت دارد و بدون آن، رسیدن به کمال انسانی، میسر نخواهد شد، چنانکه رفتاری که برخواسته از چنین ارزشها نباشد، رفتار انسانی نخواهد بود و کسانی که در صدد شناختن دین حق برنمیآیند؛ پس از شناخت نیز از روی لجاجت و عناد آن را کنار گذارده و به خواهشهای حیوانی و لذتهای زودگذر مادی بسنده میکنند اینان در واقع حیوانی بیش نیستند. چنانکه قرآن میفرماید: «ان اللَّه یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الانهار و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم»؛خداوند کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند، در بهشت جای خواهد داد، بهشتی که نهرهای جاری در آن وجود دارد، در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره میگیرند و همچون چهارپایان میخورند و سرانجام، آتش دوزخ جایگاه آنهاست.
خداوند متعال مصلحت بندگان را بهتر از خود آنها میداند و قوانینی که تشریع کرده برای صلاح دین و دنیای مردم بوده و صددرصد منطبق بر حقیقت و مصلحت فرد و جامعه میباشد و لذا بزرگان ما فرمودهاند: «مقررات اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و اگر کسی میخواهد به حقیقت برسد راهی جز عمل کردن به فرمانهای خداوند وجود ندارد و در حقیقت احکام اسلامی پشتوانهاش حقیقت و واقعیت است.
با توجه به آیه 5 سوره مائده , معاشرت با مسیحیانی که در ایران اقامت دارند چه حکمی دارد؟
احکام شرعی که به وسیله فقها استنباط میشود با توجه به مجموع آیات و روایات و ادله هر مسأله است و وجود یک آیه به تنهایی همواره دلیل حکم نیست، بلکه روایاتی که در تفسیر آن آمده میتواند راهگشا باشد و نسبت به اهل کتاب و پیروان آیین مسیحیت گرچه خدا راقبول دارند ولی چنان چه از بعضی از آیات قرآن کریم استفاده میشود آنها نیز گرفتار نوعی از شرک هستند؛ از جمله اعتقاد به اقنومهای سه گانه (پدر پسر و روحالقدس) دارند. نجاست کافران و مشرکین یک نوع آلودگی باطنی و معنوی است که آثار آن به جسم آنها نیز سرایت کرده ویک فایده پرهیز از آنها حفظ عقاید و اخلاق بسیاری از مردم میباشد که با آمیزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تأثیر قرار گرفته و منحرف میشوند و این مطلب تازگی ندارد. به همین دلیل مصلحین و دلسوزان به افراد معمولی سفارش میکنند که از معاشرت با افراد گمراه ومنحرف دوری کنند تا از انحراف و گمراهی محفوظ باشند که این موضوع در اسلام به صورت حکم نجاست بیان شده است و گذشته از این نوعا پیروان ادیان دیگر از بسیاری از آلودگیها مثل خون گوشت خوک و مشروبات الکلی اجتناب نمیکنند و طبعا تمام زندگی آنها آلوده میباشدو برای حفظ مسلمانان از این آلودگیها اسلام این دستور را داده است و بعضی از فقها به ویژه بسیاری از مراجع عصر حاضر مانند آیت اللّه حکیم (ره) آیت اللّه تبریزی آیتالله فاضل و مقام معظم رهبری فتوا به طهارت اهل کتاب، در صورتی که مشرک نباشند دادهاند و تنها نجاست آنهارا نجاست ظاهری میدانند که بر اثر آلوده شدن به نجاسات مانند خون مشروبات الکلی و ... پیدا میشود و اگر کسی علم پیدا کرد که بدن آنها با این نجاسات آلوده نشده یا علم به آلوده بودن بدن آنها پیدا نکرد پاک میباشند. و در برخی از تفاسیر طعام در آیه شریفه به حبوبات و میوه تفسیر شده که به نظر همه اشکال ندارد.
اگر مسیحیت تحریف نمی شد
آیا نیازی به آمدن پیامبر اسلام بود؟ چرا؟
تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، علل متعددی دارد. یکی از این علل مسأله تحریف، تغییر و تبدیلهایی است که در تعلیمات و کتابهای پیامبران پیشین رخ داده است. در نتیجه آن کتابها و تعالیم گذشته، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست داده بودند. اما این،تنها علت آمدن پیامبران جدید، نیست تا بگوییم در صورت عدم تحقق تحریف؛ دیگر نیازی به آمدن پیامبر جدید نبود (هر چند همین امر هم در مورد مسیحیت اتفاق نیفتاده و این دین به شدّت دستخوش تحریف شده است)؛ بلکه تجدید رسولان و آمدن پیامبران ـ به ویژه آمدن پیامبرخاتم حضرت محمد(ص) ـ علتهای دیگری هم دارد؛ از جمله عمق بخشیدن به تعالیم پیامبران گذشته و نیز تکمیل و افزودن آنچه که در گذشته، زمینه ابلاغ و تعلیم آن وجود نداشته است.
آیا عیسى پسر خداست ؟
پیش از آن که به اصل پاسخ بپردازیم لازم است توضیح دهیم که مسلمانان از کلمه خدا چه حقیقتى را اراده مى کنند و منظور آنها از خدا چیست ؟هر کس مختصر اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام داشته باشد بخوبى مى داند که خدا از نظر اسلام مبدئى است که داراى همه گونه صفات کـمـال اسـت و هـیـچ گونه نقص و عیب و احتیاج و محدودیتى در او راه ندارد و تمام موجودات جهان آفریده او و نیازمندبه او هستند و او به هیچ موجودى نیاز ندارد . بـدیـهـى است چنین خدایى نه مى تواند به کسى نیاز داشته باشد و نه داراى اجزاءذهنى و خارجى بـاشـد و نـه مى تواند بزاید و یا زاییده کسى باشد و نه مى تواند همسرداشته باشد و یا با چشم دیده شود و نه ممکن است محدود به زمان و یا مکان باشد . زیـرا هـر کـدام از این امور , هرگاه در خدا موجود باشد او را از مرتبه خدایى پایین آورده , جزء آفریده ها و مخلوقاتش قرار مى دهد مثلا هرگاه خدا مانند دیگر موجودات مادى , مرکب و داراى اجزاء باشد - مثل این که مى گوییم آب مرکب از دو عنصر یعنى اکسیژن و هیدروژن است - مسلم اسـت کـه در ایـن صـورت در اصـل هستى خود نیازمند به هر کدام از آن اجزاء خواهد بود و بدون آنهاپدید نخواهد آمد و این معنى با خدایى او که به معنى سرچشمه هستى و آفریدگار جهان بودن است سازگار نمى باشد . روى این حساب , مسیحیان در این عقیده که عیسى علیه السلام را پسر خدا مى دانندبدون آن که توجه داشته باشند خدا را از مقام الوهیت پایین آورده , در زمره دیگرآفریده ها قرار مى دهند . چـگونه ممکن است خدایى که به هیچ وجه ترکیب در او راه ندارد , جزئى از خود راجدا کرده و به شکل عیسى که مانند همه افراد بشر داراى جسم و ماده است درآورد و او را پسر خود و خود را پدر او بـخـوانـد مقامات مسیحى چون دیدند موضوع پسر بودن عیسى با اصول مسلم عقل و علم سـازگـارنـیـست , ناگزیر درصدد توجیه و تاویل برآمده پسر بودن عیسى را به یکى از معانى زیر گـرفـتـه و گـفته اند :
1 - از آنجا که آفرینش عیسى بر خلاف روش معمولى و بدون داشتن پدر صـورت گرفته وکارهاى دوران زندگى او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده , ازایـن جـهت مى توان گفت عیسى مظهر و آینه تمام نماى خداست و به همین جهت خداوند ازاو تـعبیر به پسر نموده است و یا چون خداوند عیسى را فوق العاده دوست مى داشت ازاین جهت او را پسر خود خوانده است . ایـن تـوجـیـه داراى دو ایراد زیر است :
الف - با صریح آیات عهد جدید که مى گوید : لیکن چون زمـان بـه کمال رسید خدا پسرخود را فرستاد که از زن زاییده شد و همچنین با معتقدات عموم مـسـیـحـیـان کـه دراعـتقاد نامه نیقیه بدین شرح است مندرج است : ما ایمان داریم به خداى واحـدپـدر , قادر مطلق , خالق همه چیزهاى دیدنى و نادیدنى , و به خداوند واحد , عیسى مسیح , پسر خدا , مولود از پدر , یگانه مولودى که از ذات پدر است ; خدا ازخدا , نور از نور , خداى حقیقى از خداى حقیقى , که مولود است نه مخلوق , از یک ذات هم ذات با پدر 000 سازگار نخواهد بود زیرا عبارات فوق , صریح در این است که عیسى مسیح پسر خداست همان طورى که نور از نور جدا مـى شـود , عیسى هم ازخدا جدا شده و در رحم مریم قرار گرفته و از آنجا براى هدایت و سعادت مردم پا به این عالم گذاشته است .
ب - هرگاه آفرینش بدون پدر و یا زندگى آمیخته به انواع معجزات و امور خارق العاده , کافى در نـامـیـدن کـسى به پسر خدا باشد در این صورت این نام و نسبت هیچ گونه اختصاصى به عیسى ندارد ; زیرا آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده وپیامبرانى مانند ابراهیم و موسى و نوح و 000 نیز سـراسر زندگانى آنها با انواع حوادث خارق العاده و معجزات آمیخته بوده است و همچنین خداوند همه آنها را دوست داشته پس باید آنها نیز پسر خدا نامیده شوند .
2 - تـوجیه دیگر این که مى گویند : منظور از این که عیسى پسر خداست این است که خداوند در پیکر عیسى حلول کرده , همان سان که حرارت در آب حلول مى کند . این توجیه نه تنها فرار از اصل اشکال نیست بلکه از چاله به دره سقوط کردن است ;زیرا همان طور کـه در ابـتداى بحث تذکر داده شد , خداوند نه مى تواند جسم باشد ونه محدود به زمان و مکان ; خداوندى که صرف وجود و غیر محدود به زمان و مکان است چگونه مى تواند در بدن انسانى مانند عـیـسـى که مانند همه افراد بشر غذا مى خورد ومى خوابید و راه مى رفت و از لحاظ زمان و مکان مـحـدود بـود حلول کرده و محدود شده باشد ؟ آیا آب دریا با آن که محدود است مى شود در یک کـاسه کوچکى جا گیرد و اگر نمى شود ,پس چگونه ممکن است وجود نامحدود خداوند در پیکر انـسانى چون عیسى محدود و محصورگردد ؟به هر حال , موضوع پسر بودن عیسى براى خدا نه تـنـهـا مـعقول و منطقى نیست , بلکه هرگاه کسى کمتر اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام داشته بـاشـد , ایـن نـوع سوالها به همان اندازه براى او تعجب آور است که کسى بپرسد : چرا خداوند غذا نمى خورد و چراخدا راه نمى رود ؟
آیا مسیحیت راهی آسان برای رسیدن به کمال و قرب الهی است؟
در ابتدا پرسش بسیار عجیب می نماید که چگونه می تواند دینی که نسبت به آئین پس از خود ناقص است، در رساندن انسان به کمال و قرب الهی که هدف اساسی ادیان است، موفق تر و آسان تر باشد؟ اما هنگامی که انسان با تبلیغات مسیحیان و به آموزه ها و احکام مسیحیت برخورد می نماید، هدف از این گفته را متوجه می شود که چرا چنین بیان می شود؟
در دین مسیحیت فعلی ما با احکام و تکالیف چندانی برخورد نمی کنیم، همه چیز در آن به آسانی حل می شود و با تسامح و تساهل از کنار هر چیزی می گذرد اما آیا مسیحیت واقعی چنین بوده است؟ آیا آن چه را که حضرت عیسی به پیروان خود گفته بود، این است که شما بدون سعی و تلاش می توانید به کمال و قرب الهی برسید؟ آیا برخلاف حکم الهی در قرآن سخن گفته است که می فرماید: "لیس للانسان الا ما سعی؛ (1) برای هیچ انسانی نیست مگر به همان اندازه که کوشش و تلاش نموده است"؟ واقعیت این است که این مسئله برخلاف تعالیم حضرت مسیح و برخلاف عقل سلیم است.
چیزی که به نام مسیحیت امروز وجود دارد، جز فاصله گرفتن از پیام پیامبر آسمانی نیست.
حضرت مسیح فرمود که من نیامده ام تا تورات را باطل سازم، بلکه می خواهم آن را به کمال برسانم. این نکته حتی در انجیل وجود دارد. بدین ترتیب تمام آنچه از احکام و تکالیف در دین یهود وجود داشته، در مسیحیت وجود دارد، به اضافه تکالیفی که حضرت مسیح فرموده است. هنگامی که به تکالیف دینی یهود نگاه می کنیم، متوجه می شویم که وظایف سنگین در آن فراوان است، که به عنوان نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد: سنگسار در ازای عبادت شرک آلود، کشتن تمامی افراد بیگانه، کشته شدن در ازای بی احترامی به پدر و مادر، کشته شدن در ازای کار کردن در روز شنبه و...
در دین مسیحیت همه این احکام معتبر است، به اضافه چیزهایی مانند رهبانیت و ترک ازدواج که منطقی نبوده و اصولا به طور عام قابل پیاده شدن نیست.
اما امروزه در دنیای مسیحیت این احکام و تکالیف به کلی نادیده گرفته می شود و یا فقط عده ای خاص که تارک دنیا و راهب شده اند، به این تکالیف توجه نموده و عمل می کنند و در واقع مسیحیان واقعی چنین افرادی هستند.
بنابراین آنچه در تبلیغات وانمود می شود که مسیحیت راه و شریعت آسان برای رسیدن به خدا است، کاملا نادرست است.
در عین حال این باور از نظر آیات و عقل سلیم کاملا مردود است. در آیات تنها در نتیجه سعی و تلاش می توان به کمال و قرب الهی رسید.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
از پیشوایان معصوم (ع) آمده که : "بهشت با سختی ها پیچیده شده و دوزخ با شهوات" هر عمل نیک اگر چه ذره ای باشد، انسان پاداش و کیفر آن را می بیند. هیچ گاه کار نیک و بد با هم یکسان نیستند.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
انسان باید برای رسیدن به مقام قرب الهی ، راه های بسیار را طی نموده و با سختی ها و مشکلات بسیاری آزموده می شود. پس از موفقیت در آزمون ها و عبور از سختی ها و در افتادن با دیوان و ددان و پشت کردن به هواهای نفسانی و پشت سر گذاشتن وادی های بسیار است که به مقام قرب الهی می رسد.
نازپرورده تنعم نبرد ره به جای
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
تا شدم حلقه به گوش میخانة عشق
هر دم اید غمی از نو به مبارک بادم
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
انسان موجودی است که تنها در سایه آزموده های الهی (که احکام و تکالیف از آن جمله اند) که در دنیا واقع شده و با موفقیت و سربلندی از آزمون ها می تواند به بالاترین مراتب کمال دست یابد، همانند فلزی که در کوره های مختلف، حرارت و آب دیده می شود تا سرانجام فلز خالص به دست آید. هر چه بیشتر حرارت ببیند و از صافی های بیشتری رد شود، خالص تر می شود.
البته این بدان معنا نیست که اگر انسان به بالاترین مرتبه دست نیافته ، بدبخت و شکست خورده باشد، بلکه انسان ها متفاوت اند، و هر یک از آن ها می تواند به مراتبی از کمال و قرب الهی نائل شود. هر چه تلاش و مجاهدت و موفقیت در آزموه های الهی بیشتر باشد، قرب به حق تعالی بیشتر است.
این سخنان در صورتی است که حقیقت مسیحیت را دست نخورده و تحریف نشده بدانیم ، اما گر دقیق تر به مسئله نگاه کنیم، مسیحیت فعلی نه تنها آسان تر و بهترین راه برای رسیدن به سعادت و کمال نیست، بلکه حتی در حد دین مسیحیت واقعی (که نسبت به دین اسلام ناقص تر است) موفق نمی باشد و نمی تواند به سعادت و قرب الهی برساند.
وجود جعل و تحریف در این آیین انجیل که به وسیله حواریون پس از عروج حضرت عیسی نوشته شد ، کاملا مشهود است. در طول تاریخ بر اثر عدم اهتمام مردم به حفظ و نگهداری صحیح این کتاب ، قسمت هایی از آن گم شده است. متأسفانه این آیین آسمانی از جمله ادیانی است که از دستبرد زمان و تحریف سودجویان و فتنه منحرفان در امان نمانده و در موارد بسیاری دچار اشتباه و نقصان شده است. در نتیجه امروز دیگر حتی نمی توان بر این آیین به عنوان طریقی برای کمال و قرب الهی پای فشرد و آن را پذیرفت ، تا چه رسد به آسان ترین و بهترین راه.
پی نوشت ها :
1 - نجم (53) آیه 39.
سؤال 8
پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-11
نفوذ بولس بلافاصله محسوس نگشت. جماعاتی که تشکیل داده بود مانند جزایر بسیار کوچکی بودند در اقیانوسی از مشرکان. کلیسای روم کلیسای پطرس بود و به خاطره ی او وفادار ماند. بولس تا یک قرن پس از مرگش تقریباً فراموش شده ماند، ولی هنگامی که نخستین نسلهای مسیحی از میان رفتند و روایت شفاهی حواریون محو شدن آغاز کرد، هنگامی که صدها گونه رفض و بدعت روح مسیحیت را بر هم زد، رسالههای بولس چارچوبی فراهم آورد تا نظامی با ثبات از عقایدی که جماعات پراکنده را به صورت کلیسایی مقتدر گرد هم جمع کرد، شکل گیرد.
حتی با این وجود، مردی که مسیحیت را از آیین یهود جدا کرد هنوز چندان از نظر حدت و شدت خصلتها و نرمش ناپذیری اخلاقی اساساً یهودی بود که مردم قرون وسطی، با پذیرفتن معتقدات و فرهنگ مشرکان در اصول بر حق کاتولیکی، در وجود او روحی که به روح خودشان نزدیک باشد نیافتند، عده ی کمی از کلیساها را به نام او کردند، ندرتاً مجسمهای از او تراشیدند، و کمتر نام او را بردند. پانزده قرن سپری شد تا اینکه لوتر بولس را رسول اصلاح مذهب گرداند، و کالون در آثار مبهم او عقیده ی قضا را کشف کرد. کیش پروتستان نشانه ی پیروزی بولس بر پطرس، و نهضت مذهبی بنیادگرایی نشانه ی پیروزی بولس بر مسیح بود.
نتیجه نزاع
نتیجه نزاع به پیروزی پولس و انزوای پطرس انجامید؛ پیروزی و شکستی که بهتدریج صورت گرفت. نویسندهای مسیحی میگوید:
پولس حواری را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب دادهاند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، بهطوری که آنها اهمیت، موقع و مقام خود را بر اثر مساعی پولس از کف دادند، ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی (تئولوژیک) خاصی را به وجود آورد. تاریخ جامع ادیان، ص 613
دیگری میگوید:
پولس بهخاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است، مخصوصاً توسط عدهای از نویسندگان در پایان قرن اخیر، که آنقدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است. مسیحیت و بدعتها، ص 47
نویسنده کتاب تاریخ جامع ادیان علت موفقیت پولس را تبلیغ او برای غیریهودیان میداند. در حقیقت، افکاری از قبیل مسیح بودن عیسی، قیام او از قبر و رجعت او، نزد غیریهودیان بیگانه بود؛ از این روی، وی مسیحیت را بهگونهای مطرح کرد که برای آنان دریافتنی باشد. تاریخ جامع ادیان، ص 617
دیگری میگوید پولس به اندیشههای ادیان شرکآلود، لباسی مسیحی پوشانید، و بنابراین مسیحیت در واقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت. تاریخ تمدن، ج3، ص 689 و 696
مخالفان پولس که مسیحیان یهودیالاصل بودند، الوهیت مسیح را قبول نداشتند و بر انجام شریعت موسوی تأکید میکردند. آنان مسیح را یکی از بزرگترین پیامبران خدا و همان مسیح منتظر میدانستند، اما با این همه، او را مانند دیگر انسانها به شمار میآوردند. از اهمیت این گروه در سال 70 میلادی کاسته شد، اما از درون آنها فرقه «ابیونی»ها (احتمالاً به معنای فقرا) ظهور کرد؛ فرقهای که تا قرن چهارم نیز رواج داشت. ابیونیها عیسی را مسیح میدانستند، ولی اعتقاد به الهی بودن او را رد میکردند. آنها پولس قدیس را به جهت این تعلیم که عیسی پسر خداست، کافر میدانستند؛ چرا که قایل بودند عیسی انسانی بیش نیست. مسیحیت و بدعتها، ص 43
اندیشههای پولس که در زمان حیات او سلطهای نسبی یافته بود، تا پایان قرن اول نیز بر غلبه آن افزوده میشد.
سؤال 8
پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-10
در رساله ی دوم به تیموتاوس، که اصالت آن مورد تردید است، چنین نوشته شده است:
سعی کن که بزودی نزد من آیی، زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر، مرا ترک کرده به تسالونیکی رفته است و کریسکنس به غلاطیه و تیطس به دلماطیه؛ لوقا تنها با من است. … در محاجه ی اول من، هیچ کس با من حاضر نشد بلکه همه مرا ترک کردند … لیکن خداوند با من ایستاده به من قوت داد تا موعظه به وسیله ی من به کمال رسد و تمامی امتها بشنوند و از دهان شیر رستم … من الان ریخته میشوم و وقت رحلت من رسیده است. به جنگ نیکو جنگ کردهام و دوره ی خود را به کمال رسانیده، ایمان را محفوظ داشتهام.
او دلیرانه سخن میگفت ولی سخت اندوهگین بود. بنا به یک روایت کهن آزاد شد، به آسیا و سپس به اسپانیا رفت، در آنجا دوباره به موعظه پرداخت و بار دیگر در روم به زندان افتاد؛ احتمالا هرگز آزاد نشده است.
بدون زن یا فرزندانی که مایه ی تسلیش باشند، محروم از همه ی دوستان خود جز یک نفر، تنها ایمانش میتوانست پشتیبان او باشد و شاید آن هم متزلزل شده بود.
بولس، مانند مسیحیان زمان خویش، به امید دیدن بازگشت مسیح عمر گذرانیده بود.
به فیلیپیان نوشته بود: «… وطن ما در آسمان است که از آنجا نیز نجات دهنده یعنی عیسی مسیح خداوند را انتظار میکشیم.»
و به قرنتیان: «وقت تنگ است، تا بعد از این آنان که زن دارند مثل بیزن باشند… و خریداران چون غیر مالکان باشند… زیرا که صورت این جهان در گذر است… مراناثا! خداوندا بزودی بیا!»
اما در رساله ی دوم به تسالونیکیان، آنان را ملامت میکرد از اینکه در انتظار جلوس آینده ی عیسی از امور دنیوی غفلت میورزند.
این آمدن تا هنگامی که «دشمن» (شیطان) «ظهور کند و خود را خدا اعلام دارد» به تأخیر افتاده است.
از روی آخرین نامههای بولس میبینیم که، در مدت زندانی بودنش، تلاش میکرده است سازشی میان اعتقاد نخستین خود و تأخیر طولانی پاروسیا (دومین ظهور) به وجود آورد.
بیش از پیش امید خود را در ماورای مرگ میگذاشت، و برای تسلی خویش این تعدیل بزرگ را به وجود آورد که مایه نجات مسیحیت شد ـ یعنی اعتقاد به بازگشت زودرس مسیح را به امید پیوستن به او پس از مرگ در بهشت دگرگون ساخت.
ظاهراً دوباره به محاکمه دعوت و محکوم شد. قیصر و مسیح در برابر هم قرار گرفتند و قیصر موقتاً فایق آمد. از اتهام دقیق او اطلاعی نداریم. محتملا در این محاکمه، مانند داوری سابق در تسالونیکا، بولس متهم بود به «نافرمانی از فرمانهای امپراطور و مدعی بودن این که شخص ثالثی موسوم به عیسی پادشاه است.» این یک «لزماژسته» به شمار میرفت که مجازات آن اعدام بود.
شرح این محاکمه از آن روزگار در دست نیست، ولی ترتولیانوس، که نوشتههایش به سال 200 بعد از میلاد است، نقل میکند که بولس را در روم سر بریدند؛ و در حدود سال 220 اوریگنس مینگارد که «بولس در روم در زمان نرون به شهادت رسید.»
احتمال دارد، به عنوان شهروند رومی، این افتخار را یافته است که جداگانه اعدام شود و نه همراه توده ی مسیحیانی که پس از حریق سال 64 مصلوب شدند. روایت است که او و پطرس، گرچه جدا از یکدیگر، در یک زمان شهید شدند و افسانهای تأثر آور این دو رقیب را مینمایاند که در راه مرگ دوستانه به هم میرسند. در محل و یا اوستیا، که کلیسا متعقد بود آرامگاه بولس است، در قرن سوم عبادتگاهی برپا گشت. این بنا بعداً به شکل زیباتری از نو ساخته شد و هنوز وجود دارد. این همان کلیسای بزرگ سان پائولو فوئوری له مورا (بولس حواری آن سوی دیوارها) است.
این کلیسا نشانه ی زیبای پیروزی اوست. امپراطوری که او را محکوم کرده بود، خود چون آدم بزدلی جان سپرد، و کمی بعد از آثار بی سر و سامان او چیزی بر جای نماند. ولی از بولس مغلوب، ساختمان الاهی مسیحیت به وجود آمد، همان گونه که از بولس و پطرس سازمان شگرف کلیسا بر جای ماند. بولس از آخرتشناسی، که در حصار شریعت یهود بود،
رؤیایی فرا آورد. او این آخرتشناسی را آزاد کرد و توسعه داد و به صورت ایمانی درآورد که قادر به تکان دادن دنیا بود. با شکیبایی یک دولتمرد، اخلاقیات یهود را با مابعدالطبیعه ی یونانیان تلفیق کرد و بسط داد، و عیسای اناجیل را به مسیح الاهیات مبدل ساخت: او سر جدیدی به وجود آورده بود، یعنی شکل جدیدی از نمایش رستاخیز، که باقی چیزها را در خود فرو برد و زنده نگاهداشت. وی اعتقاد را، به عنوان نشانه ی تقوا، جانشین سلوک اخلاقی ساخت، از این جنبه آغازگر قرون وسطی بود. دگرگونی غمانگیزی بود ولی شاید خواست بشریت چنین بود. تنها قلیلی قدیس ممکن بود بتوانند بدلی از مسیح باشند، ولی نفوس بسیاری میتوانستند به امید نیل به زندگی جاوید به مراتب ایمان و دلیری برسند.
سؤال 8
پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-9
بولس به این الاهیات مردم پسند و تسلی بخش پارهای مفاهیم عرفانی میافزود که قبلا بر اثر کتاب حکمت و فلسفه ی فیلن جاری و ساری بود.
بولس میگفت «مسیح حکمت خدا است،» «نخستزاده ی تمامی آفریدگان است»، «او قبل از همه است، و در وی همه چیز قیام دارد … به وساطت او هر چیز» آفریده شده است. او مسیح یهود نیست که اسرائیل را از زنجیرهایش میرهاند. او لوگوس (کلمه) است که مرگش همه ی مردم را نجات میدهد. بولس با این تفسیرها میتوانست زندگی واقعی و سخنان عیسی را، که مستقیماً با آنها آشنا نشده بود، نادیده گیرد، و خود را با حواریون بلافصل، که در مکاشفه ی مابعدالطبیعه با او همسری نمیتوانستند کرد، برپایه ی برابری قرار دهد. او میتوانست به زندگی مسیح، و به زندگی انسان، نقشهایی عالی در نمایشی باشکوه، که تمام نفوس و سراسر ابدیت را در بر میگرفت، بدهد. به علاوه میتوانست به پرسشهای تصدیع آور کسانی پاسخ گوید که میپرسیدند، چرا مسیح، اگر جنبه ی الاهی داشت، تحمل کرد که او را بکشند، مرده بود تا دنیایی را که بر اثر گناه آدم تسلیم شیطان شده بود رهایی بخشد؛ لازم بود بمیرد تا پیوندهای مرگ را در هم شکند و درهای آسمان را به روی کسانی که مشمول رحمت الاهی میشوند بگشاید.
سؤال 8
پولس که بود؟ نقش او در تحریف دین عیسی (ع) چیست؟-8
با فرستادن نامههای طولانی و محبت آمیز به جماعتهای دور دست، تا اندازهای تسلی خاطر پیدا کرد. ده سال بود که چنین رسالههایی مینوشت. مسلماً به مراتب بیش از آنچه به نام او برای ما باقی مانده نگاشته است. این نامهها مستقیماً به قلم خود او نبود. آنها را به دیگران املا میکرد و غالباً، بعد از تحریر، با خط ناشی خودش مطالبی به آنها میافزود. ظاهراً آنها را حک و اصلاح نمیکرد، بلکه همانگونه که تراوش کرده بودند یعنی غریزی، با تکرارها، ابهامها و نواقص دستوری میگذاشت. با اینهمه، عمق و صداقت و احساسات، اخلاص پرشور نسبت به یک هدف بزرگ، و کثرت گفتارهای نغز و به یاد ماندنی آنها را به صورت نیرومندترین و شیواترین نامههای ادبیات جهان درآوردهاند. حتی سخن سیسرون در قیاس با این ایمان پرشور گیرایی چندانی ندارد. این نامهها مملو از سخنان عاشقانه، از سوی کسی که به کلیساهایش به دیده ی فرزندان حقیقی تحت حمایت خود مینگریست؛ حملات شدید به دشمنان بیشمار، سرزنش گنهکاران، مرتدان، نفاق افکنان و آشوبگران؛ و در همه جا ترغیبهای پر از مهر و محبت است:
شاکر باشید. کلام مسیح در شما به دولتمندی و به کمال حکمت ساکن بشود و یکدیگر را تعلیم و نصیحت کنید به مزامیر و تسبیحات و سرودهای روحانی؛ و با فیض در دلهای خود خدا را بسرایید.
در آنها جملات پر مغز یافت میشود که همه ی مسیحیان آنها را ذکر میکنند و گرامی میدارند: «حرف میکشد، لیکن روح زنده میکند»؛ «معاشرات بد، اخلاق حسنه را فاسد میسازد»، «هر چیز برای پاکان پاک است»؛ «طمع ریشه ی همه ی بدیهاست». بولس از اعتراف صادقانه به معایب خود، حتی از اعتراف به رفتار زرق سیاست مآبانه ی خود رویگردان نیست:
خود را غلام همه گردانیدم تا بسیاری را سود برم. و یهود را یهود گشتم تا یهود را سود برم … و بیشریعتان را چون بیشریعتان شدم. … چنانکه من نیز در هر کاری همه را خوش میسازم و نفع خود را طالب نیستم بلکه نفع بسیاری را تا نجات یابند. اما همه کار را به جهت اهل انجیل میکنم تا در آن شریک گردم.
این رسالهها حفظ شد و غالباً در حضور مردم، در میان جماعاتی که خطاب به آنان بود، خوانده میشد. در پایان قرن اول، بسیاری از آنها خیلی رواج یافته بود. کلمنس رومی در سال 97 و ایگناتیوس و پولوکارپوس اندکی بعد به آنها اشاره میکنند.
این رسالهها بتدریج جزو دقیقترین قسمتهای الاهیات کلیسا میگردد.
بولس، بر اثر بدبینی و پشیمانی خودش، و همچنین بر اثر دیدگاه دگرگون شدهاش از مسیح، و شاید تحت تأثیر نظرات افلاطونی و رواقی درباره ی ماده و جسم به عنوان آلات شر، و احتمالا با یادآوری آداب و رسوم یهودیان و مشرکان در مورد قربانی کردن یک «بز طلیغه» برای کفاره ی گناهان قوم، الاهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی، جز نکات مبهم، از آن نمیتوان یافت: «هر انسانی که از زن به دنیا بیاید وارث گناه آدم است و از نفرین ابدی جز به وسیله ی مرگ پسر خدا که کفاره ی گناه است نمیتواند نجات یابد.» چنین مفهومی برای مشرکان قابل قبولتر از یهودیان بود.
مردم مصر، آسیای صغیر، و یونان از دیرزمانی به خدایانی، مانند اوزیریس و آتیس و دیونوسوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشتند. عنوانهایی از قبیل: سوتر (منجی) و الئوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه ی کوریوس (خداوندگار) که بولس به مسیح اطلاق میکند، همان عنوانی بود که کیشهای سوریه و یونان به دیونوسوس که میمرد و رستگاری را عملی میساخت داده بودند.
غیر یهودیان انطاکیه و شهرهای دیگر که هرگز عیسی را در حیاتش نشناخته بودند، نمیتوانستند او را جز به شیوه ی خدایان منجی بپذیرند. بولس میگفت: «همانا به شما سری میگویم.»
بازدید دیروز: 374
کل بازدید :375780
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386