اگر کتاب مقدس براساس الهام نوشته شده،
چرا مشتمل بر امور متناقض است؟
مسیحیان معتقدند که خداوند کتابهای مقدس را به وسیله مؤلفانی بشری نوشته است. و براساس این اعتقاد میگویند که کتابهای مقدس یک مؤلف الهی و یک مؤلف بشری دارند. به عبارت دیگر مسیحیان معتقدند که خدا کتاب مقدس را به وسیله الهامات روحالقدس تألیف کرده و برای این منظور مؤلفانی از بشر را برای نوشتن آنها برانگیخته و آنان را در نوشتن به گونهای یاری کرده که فقط چیزهایی را که او میخواسته است، بنویسند.
از نظر مسیحیان خدا مؤلف نهائی کتاب مقدس است جز اینکه این عمل را از طریق مؤلفانی بشری که کارگزاران وی بودهاندبه انجام رسانیده است.
آیا رسالههای منسوب به پولس جعلی هستند ؟
این سؤال در حقیقت میگوید که آیا نامههای پولس در مسیحیت میتواند اعتبار داشته باشد یا فاقد اعتباراند. این مسئله از چند جهت قابل بررسی است:
جهت اول اگر پولس همین است که مسیحیت او را معرّفی میکند. چه در زمان بعد از مسیحی شدنش و چه قبل از آن درین صورت خود پولس در دین مسیحیت نباید هیچ اعتباری داشته باشد تا چه رسد که به نامههای او اعتبار داده شود.
پولس از نظر ویل دورانت یک مرد هیجانپذیر، ماجراجو و تخیلگرا بوده است و میگوید او میتوانست بیرحم باشد ولی نمیتوانست پشیمان شود. پولس بنابر آنچه که در اعمال رسولان ذکر گردیده یک یهودی متعصّب بوده و تا سر حدّ مرگ مسیحیان را آزار میداده است. او هرگز حضرت عیسی ع را ندیده است او در حالی که در رأس دژخیمان یهودی قرار داشت مراسم سنگسار «استیفان» که یکی از مسیحیان پاک و مقدس بود با رضایت او انجام گرفت و خودش در این مراسم حضور داشته است و در همان زمان مسئول شکنجههای کشنده بر جامعه مسیحیت بود، کلیساها را ویران کرده و گستاخانه وارد خانههای مردم شده و زنها و مردها را بیرون کشیده و به زندان میبُرد.
برای پاسخ به سؤال فوق ذکر این مقدمه لازم است که اسرائیل لقب حضرت یعقوب می باشد و به اولاد حضرت یعقوب «بنی اسرائیل می گویند: تعداد اولاد حضرت ابراهیم دوازده نفر بوده است و این تعداد در قرآن هم ذکر شده است زیرا حضرت یوسف در خواب دید که «... یازده ستاره و خورشید و ماه...» در برابرش سجده می کنند و هنگامی که پدر و مادر و برادران آن حضرت بعد از سالیان دراز برای ملاقات وی به مصر رفتند و در مقابل وی سجده کردند حضرت یوسف فرمود: «... این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم...» بنابراین معلوم می شود حضرت یوسف یازده نفر بوده اند یعنی به شماره یازده ستاره ای که در خواب دیده بودند و به اضافه خود حضرت دوازده نفر می شوند. نام این دوازده نفر که در منابع اسلامی ذکر شده به ترتیب ذیل است: 1. روبیل. 2. شمعون. 3. لاوی. 4. یهود. 5. ریالون. 6. یشجر. 7. یوسف. 8. بنیامین. 9. دار 10. یقنالی. 11. حاد. 12. اشر. این دوازده نفر هر کدام اولادی پیدا کردند و قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل فرزندان و اولاد همین دوازده برادر است و به نام آنها شناخته می شود.
چلیپا چیست؟
به ادعای ارباب کلیساها، صلیب از روزگاران کهن و برای نخستین بار با قربانی شدن مسیح به خاطر بخشوده شدن گناهان مردم مظهر مسیحیت شده است.
صلیب یا چلیپا که در اصل واژهای آرامی است، یکی از مقدس ترین نمادهای کیش مسیحیت است، به شکل دو خط متقاطع و معمولا عمود بر هم و نیز وسیله ای کمابیش به همین شکل که سابقا برای شکنجه و اعدام مجرمین به کار میرفت. صلیب در کشورهای مسیحی زینت بخش کلیسا و دیرهاست و کشیشان در تعلیمات خود هنگام نیایش آن را سرچشمه لایزال و نیروی سعادتبخش این جهان میدانند.
به ادعای ارباب کلیساها، صلیب از روزگاران کهن و برای نخستین بار با قربانی شدن مسیح به خاطر بخشوده شدن گناهان مردم مظهر مسیحیت شده است. از سده ها پیش، چلیپا (صلیب) «پرچم مقدس» کلیسا بوده و مسیحیان به هنگام غسل تعمید آن را به گردن میآویختند. در حقیقت صلیب پیشینه ای بسیار کهن تر از مسیحیت دارد و به دوره های زندگی انسان مربوط میشود.
مطالعات باستانشناسی این حقیقت را اثبات میکند که در جوامع ابتدایی، مردم به چلیپا چون مظهر آتش احترام میگذاشتند و علت آن هم این بود که دو چوب را که روی هم میگذاشتند و می ساییدند و با آن آتش می افروختند، شکل صلیب داشت. تصویر دایره ای خورشید که پایان بخش شب و نویددهنده روز بود و همچون آتش روشن یبخش با صورت صلیب شبیه بود، انسان ابتدایی که در پرتو تجربه خویش آتش را بازدارنده قهر طبیعت و نگاهدارنده او در برابر جانوران وحشی میدید، نشان آن را نیز دارای نیروی مافوق طبیعی و معجزه آسا تصور میکرد و بتدریج نماد صلیب به مظهر جادو و جلوه خدایی مبدل شد.
انسان ابتدایی برای حفظ جان خود در برابر ارواح خبیثه این نشان را روی ظروف، جامه و تزیینات زندگی خویش نقش میکرد. از این رو ظروفی مربوط به دوران مفرغ (???? سال پ.م) به دست آمده که روی آن نقش صلیب دیده میشود. در کشفیات باستانشناسی همچنین از سرزمین بین النهرین تصویر «شمشی ادد» شاه آشور (??? ـ ??? پ.م) پیدا شده که بر سینه اش چلیپایی مانند صلیبی که مسیحیان آن را مظهر مسیح میدانند، آویزان است. قرنها پیش بوداییان در سرزمین هند صلیب را گرامی میداشتند. اما به هر حال عامل عمدهای که سبب شهرت صلیب شد، مصلوب کردن عیسی مسیح بود. در قرن دوم میلادی صلیب نماد ایمان مسیحی و در قرن چهارم میلادی به موجب منشور میلان (به موجب این فرمان کنستانتین امپراتور روم دین مسیحیت را در سراسر روم به مشروعیت شناخت) «صلیب واقعی ای» که عیسی بر آن مصلوب شده بود، عنوان نماد پیروزی مسیحیت را یافت.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در این مورد میگوید که روز هفتم ایار عید پیدایش صلیب است که در آسمان به ظهور رسید. عدهای از مسیحیان گویند که در عهد کنستانتین که مظفر و فاتح لقب دارد، در آسمان چیزی مانند صلیب از انار یا نور پیدا شده بود. به کنستانتین گفتند که آن را علامت پرچم خود گرداند تا در جنگها پیروز شود و او نیز چنین کرد و بر سلاطین دیگر غالب شد و به این جهت کیش مسیحیت را پذیرفت و مادر خود «هیلانه» را به بیت المقدس برای یافتن چوب صلیب فرستاد، و او سه صلیب آورد که با آزمایشی که کردند، به دلیل این که یکی از آنها مردهای را زنده کرد، صلیب واقعی تشخیص داده شد. عدهای دیگر گویند: چون عیسی را به دار آویختند، صلیبی که به شکل دلفین است و اعراب آن را قعود گویند، این شکل جلو محل دار به ظهور رسید که به ویژه قول نخستین رابطه صلیب را با آتش معین میکند. بعدها صلیب نشان شرکت کنندگان در جنگهای صلیبی قرنهای ??، ?? و ?? بود.
صلیب با هاله ای از مفاهیم مسیحی آن در ادب فارسی شهرت دارد. فردوسی میگوید:
بزد کوس و آورد بیرون صلیب / صلیبی بزرگ و سپاهی مهیب
علاوه بر این صلیب در فرهنگهای فارسی به معانی زیر نیز به کار رفته است:
داغی مر اشتران را بر شکل چلیپا و چهار ستاره و صورت یازدهم از صور ??گانه شمالی فلکی که آن را دُلفین نیز نامند و شکلی که از تقاطع خط محور و خط استوا در فلک پدید آمد و آن را صلیب افلاک و صلیب اکبر نیز گویند.
کتاب مقدس
? عهد عتیق
"اسپینوزاً فیلسوف معروف یهودی، مطالبی درباره? عهد عتیق بیان میداردکه خلاصه? آن به شرح زیر است : «همه گمان تقریبی دارند که نویسنده? اسفار تورات موسی بوده است .» فریسیان «در این رأی اصرار زیاد دارند و مخالفین این گمان را خارج از مذهب می شمرند و به همین جهت» ابن عزرا «که تا حدودی آزاد فکر میکرد و اول کسی بود که به این خطا پی برد جرأت نکرد به طور صریح این مطلب را بیان کند، ولی من از توضیح این موضوع بیم ندارم .» آنگاه اسپینوزا شواهدی را که ابن عزرا نقل کرده ذکر میکند.
? عهد جدید
انجیل و رساله هایی که به مسیح و شاگردان مسیح نسبت داده میشود مورد اعتبار نیست زیرا فاقد سند تاریخی و متن کامل است . حوادث تاریخی و دخل و تصرف هایی که رخ داده آنها را خالی از دگرگونی و تحریف باقی نگذارده و نیز سبک این نوشتارها با سبک و اسلوب نوشته? پیامبران تفاوت روشنی دارد . اسپینوزا مینویسد :" من معتقدم که استدلال های عمیق و طولانی پولس در رساله به رومیان و نیروی وحی متکی نیست و از حد استدلال های معمولی پا فراتر ننهاده است و همین طور راه و روش گفتار حواریون به گونهای که از رساله هایشان بر می آید به روشنی دلالت دارد که این نوشته ها از وحی و به لطف خداوند نیست بلکه افکار شخصی و معمولی نویسنده های آنهاست .
? آیا کتاب مقدس آسمانی و الهی است ؟
به طور کلی کتاب مقدسی که اکنون مورد قبول مسیحیان است اساسی ندارد و ساختگی است . شواهد ساختگی بودن کتاب مقدس بسیار است که برای نمونه به قسمتی از آنها اشاره میشود :
تناقضاتی که بین عهد جدید و عهد عتیق یا بین سایر رساله های آنها به چشم میخورد .
موهومات و خرافاتی که در سرتاسر کتاب مقدس مشاهده میشود از قبیل : «شراب خواری» انبیا و کشتی گرفتن «یعقوب» با خدا.
نقص کتاب مقدس از نظر«معارف الهی» و غیر آن ...وقتی در فصول مختلف آن دقت می شود می بینیم که میگوید : خدا راه می رود،خدا پشیمان می شود،علم خدا محدود و متناهی است و ...
اشتباهات تاریخی و غیر تاریخی
«فیایپس شاله» در مورد کتاب مقدس چنین گفته است : در هر حال، اینها آثار انسانی است و غیر ممکن است که این کتب گفتار خدا شمرده شود .
یسّوعیان چه کسانی بودند و به چه کسی یسوعی گفته میشود؟ مرکزیّت آنها کجاست؟ و چه دین و آداب و رسومی دارند؟ چرا یهودیان از این قوم وحشت دارند؟
مسیحیت در طول تاریخ خود، شاهد پیدایش فرقههایی در درون خود بوده است، اگرچه بعضی از این فرقهها در جهت تعدیل رفتار و عقاید کلیسا گام برداشتهاند. اما برخی دیگر برخورد کلیسا را در مواجهه با اصلاحطلبی، تشدید نمودهاند. میدانیم که کلیسا، خصوصاً در دوران قرون وسطی، خشونت را به حدی رساند که در برخورد با کمترین مخالفت، از سلاح تکفیر و ارتداد بهره جست، و مجازاتهای سنگینی تا سر حد زنده در آتش سوزانده، را برای افراد رقم زد. غافل از اینکه «فکر آدمی چیزی بسیار لطیف است و نیروهای خشن در مقابله با آن، سلاحی بسیار ضعیف و ناتوان هستند».
کلیسا با طرح مفاهیم نارسا درباره برخی از موضوعات دینی و کسب ثروتهای نامشروع از طریق، فروش آمرزش و برخورد ناشایست با مردم خصوصاً قشر روشنفکر، زمینه ی بروز تشنجاتی را در محیط خود فراهم آورد. در کلیسا چه از نظر مفاهم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیر انسانیاش با توده ی مردم، خصوصاً طبقه ی دانشمندان و آزاد فکر از علل عمده ی گرایش جهان مسیحی ـ و به طور مستقیم جهان غیر مسیحی ـ به مادیگری است.»
از جمله نهضتهایی که جهت تحقق اهداف کلیسای کاتولیک بوجود آمد، فرقه سوعیان است. این فرقه با عشق و وفاداری مطلق خود به شخص پاپ، تحت عنوان «هنگ مسیح» در مدت کوتاهی علیرغم تعداد اعضای اندک خود، توانست خدمات ارزندهای به کلیسا عرضه دارد، و سرانجام حیات مذهبی دلخواه کلیسا و اطاعت پاپ را به جامعه باز گرداندند.
منشأ پیدایش یسوعیان:
اصلاح مذهب مسیحیت که منجر به ظهور پروتستان شد،در همانجا متوقف نشد. موج چنین نهضتی به کلیسای کاتولیک رم کشیده شد. پاپها خود تمایلی به ایجاد اصلاحات نداشتند. این امپراتوری شارل پنجم پادشاه اسپانیا بود که جهت نفوذ بر شاهزادگان آسمانی پروتستان مذهب و خنثی ساختن تبلیغات پروتستانها، به پاپ زمان خود «پاولوس سوم» فشار آورد که شورایی به منظور اصلاحات تشکیل دهد. اسپانیا از قرن پانزدهم شروع به اخراج مسلمانها از خاک خود نموده بود. اینک در صدد بود که خود را جهت مقابله با خطر دوم که گسترش روزافزون پروتستان بود آماده کند. این بود که حرکت اصلاح مذهبی کلیسای کاتولیک به سه صورت تحقق یافت:
اول: تشکیل شورای دینی کشیشان در سال 1545 میلادی در شهر تِرانْت بود. حاصل این کار شورا که برخلاف انتظار شارل پنجم از کار درآمد در مدت هیجده سال (1545-1563 م) اعلام پنج اصل بود. و این پنج اصل در واقع همان اصول قدیمی کاتولیک بود «بدین ترتیب، شورای ترنت برای مذهب کاتولیک در مقابله با حجم روزافزون نظریات و تشکیلات پروتستانی، حائل و موج شکنی را به وجود آورد و...».
دوم: اینکه پای پارلوس سوم موفق شد محکمه ی تفتیش عقاید را دوباره بر پا ساخته و کشیشان اجازه یافتند که در مناطق کاتولیک نشین، با برپایی چنین دادگاهی، منطقه خود را از وجود پروتستانها پاک سازند.
سوم: تشکیل گروههای راهبان مذهبی بود که از مهمترین آن، فرقه یسوعیان میباشد یسوعیان (همراهان عیسی) در واقع بازوی نظامی کلیسای کاتولیک بر علیه هر مخالفی (خواه پروتستان یا مسلمان) بودند.
تشکیلات فرقه یسوعی:
ایگناتیوی لویولایی ( 1491-1556) مؤسس این فرقه یکی از نجبا و اشراف اسپانیا بوده که به عنوان یک سرباز در جبهه نبرد اسپانیا با فرانسه مجروح میشود. در زمان مداوا، به خواندن کتابهای مذهبی و شرح زندگی قدسیان مسیحی پرداخته و در صدد برمیآید که به عنوان یکی از سواران تارک دنیا درآید.
«بالاخره در سال 1534 م به این جمعیت دوستان و یاران صورت سازمان جنگی و نظامی داده، آنها را «همراهان عیسی» نامیده و همه عهد کردند که به اورشلیم رفته (به تعبیر خود) عمر را در راه جهاد با مسلمانهان گمراه به سرآوردند و در هر حال جای خود را در اختیار پاولوی سوم قرار دهند.»
این تشکیلات کاملاً صورت نظامی داشته و انضباط شدیدی بر آن حاکم بوده است. به طوری که هیچ کس قدرت تخلف از مافوق را نداشته است. اگناتیوی میگفت: «نه آنست که من کار لشکری را ترک گفته باشم بلکه در صف
سربازان خدا خدمت میکنم» آنها هرگونه عمل خلاف و نادرستی از جمله در رفع و تقیه و کتمان و حتی سوگند دروغ را به عنوان اینکه مقدمه ی حصول به یک هدف درست است، جایز میدانستهاند.
اصول عقاید یسوعیان
فرقه ی یسوعی که ابتدا یاران اندکی داشت با گذشت زمان، بر تعداد آنها افزوده میشد.و این بود که لازم دید اصول عقاید خود را تدوین نماید. اگناتیوی در کتاب خود به نام «تمرین زندگی روحی» برنامه ی منظمی را برای هواداران خود بیان نموده است.عصارهی این برنامه را میتوان در اعقتاد کامل و انجام فرامین مذهبی و اطاعت بیچون و چرا از کلیسا خلاصه نمود. ویل دورانت در این باره میگوید: «با روی آوردن داوطلبان تازهای به سوی این جمع، لازم آمد که اصول عقاید و آیین آن تصریح شوند. تعهد به فرمانبرداری محض بر دو تعهد خودداری جنسی و زندگی تهیدستانه افزوده شد. بدین ترتیب که «فرمانده»که توسط پیروان انتخاب میشد، بلافاصله پس از شخص پاپ قرار گرفت. بعداً تعهد چهارمی نیز به اصول آیین فرقه مزبور اضافه شده که عبارت بود از خدمتگزاری به درگاه خلیفه رم به عنوان نایب خدا در زمین و در اجرای فوری و بدون چون و چرای آنچه را که پاپ زمان یا جانشینانش برای نجات ارواح و یا اشاعه دین لازم بدانند در سراسر دنیا.»پاپ پارلوی سوم، اصول آنها را به رسمیت شناخته و علیرغم مخالفت برخی از کاردینالها به دلیل آنکه آنها را گروه افراطیون متمرد میدانستند، در سال 1540 م گروه مذکور را تحت عنوان «انجمن عیسی» به رسمیت شناخت.
عملکرد و فعالیت یسوعیان:
یسوعیان سه فعالیت را به طور جدی دنبال کردند، یکی تأسیس مدارس فوقالعاده منظم بود که در آن تعلیماتی بر ضد مذهب پروتستان به جوانان داده میشد. دومی ترویج مذهب کاتولیک در میان غیر مسیحیان بود. در کار مهم ایشان (فرقه یسوعی) که توفیق بسیار در آن به دست آوردند، در زمینه، اعزام مبلغان دینی بود، و آنها مبادی کاتولیکی را در ممالک آسیایی هند، چین و ژاپن انتشار داده، در اثنای قرن شانزدهم و هفدهم میلادی به آمریکای جنوبی، سنت لازی و دره می سی سی پی و مکزیک و کالیفرنیا رسیدند.»
فعالیت سوم آنها جنگیدن بر ضد آیین پروتستان بود. «یسوعیان به مثابه «نوک حمله دستگاه پاپ» نشان دادند متحدان باارزشی برای سیاستهای نظام پاپی هستند.».
در پایان باید دانست که هیچ یک از منابعی که مطالب مربوط به فرقه یسوعی را آوردهاند، اشارهای به ترس مسلمانان و یهود از این فرقه نشده است. بلکه برعکس این فرقه همواره از یهود و مسلمانها به خاطر رسوخ ایمان و عدم انعطافپذیری و تسلیم در برابر دین مسیح گلایهمند بودند. چنان که یکی از یاران این فرقه به نام قدیس فرانسو گزاوید گفته است: «من میخواهم در جایی تبلیغ کنم که مسلمان و یهودی وجود نداشته باشد، کافران و بیدینان را به دست من بسپارید.»
خلاصه:
فرقه یسوعی به فرماندهی ایگناتیوس لویولت در سال 1540 م توانست رسماً از طرف پاپ پاولوس سوم بوجود آید. هدف عمده این فرقه به عنوان یک نهضت کاتولیکی، دفاع از اهداف کلیسا و شخص پاپ بود. این فرقه بات تشکیلات نظامی خود که هر گونه جرم و جنایتی را روا دانسته و مراکز آموزشی متعدد خود، موفق شد از طرفی جلوی توسعه روزافزون پروتستان را سدّ نموده و از طرف دیگر مسیحیت را در اقصی نقاط جهان گسترش دهد.
اصول عقاید این فرقه در قالب فرمانبرداری محض، خودداری جنسی، زندگی فقیرانه، خدمتگزاری به پاپ رم، و اجرای بدون چون و چرای فرامینش، شکل پذیرفت. خدمات همه جانبه این فرقه به کلیسا باعث شد که فرمانده ی آن، مقام پس از شخص پاپ را کسب نماید.
آیا حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ را به صلیب کشیدند؟
در مورد به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ دو دیدگاه وجود دارند:
1 . دیدگاه اناجیل اربعه 2 . دیدگاه قرآن.
1 . اناجیل اربعه (کتاب مقدس مسیحیان) همگی مسأله مصلوب شدن مسیح ـ علیه السلام ـ و کشته شدن او را ذکر کردهاند و این موضوع در فصل آخر هر چهار انجیل، متی، لوقا، مرقُس و یوحنا مشروحاً بیان گردیده و اعتقاد عمومی مسیحیان بر همین مسأله استوار است بلکه به یک معنی مسأله قتل و مصلوب شدن مسیح، یکی از مهمترین مسائل زیربنایی آئین مسیحیت را تشکیل میدهد زیرا مسیحیان کنونی حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ را پیامبری که برای هدایت و تربیت و ارشاد به حق آمده باشد نمیدانند بلکه او را «فرزند خدا»میدانند که هدف اصلی او در این جهان فدا شدن و بازخرید گناهان بشر بوده است. میگویند او آمد تا قربانی گناهان ما شود به همین دلیل گاهی مسیحیت را مذهب نجات یا فداء مینامند. و اینکه مسیحیان روی مسأله صلیب بودن فوقالعاده تکیه میکنند و شعارشان «صلیب» است از همین نقطهنظر میباشد.
دیدگاه اسلام:
قرآن در این رابطه میفرماید: و گفتارشان که «ما مسیح عیسی ابن مریم پیامبر خدا را کشتیم» در حالی که نه او را کشتند و نه بدار آویختند لکن امر بر آنها مشتبه شد و کسانی که در مورد قتل او اختلاف کردند از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند و قطعاً او را نکشتند. بلکه خدا او را به سوی خود برد و خداوند توانا و حکیم است.
قرآن به صراحت در آیه فوق مسأله مصلوب شدن حضرت عیسی را رد میکند و آن را پندار یهودیان میداند.
علاوه بر آیات قرآن دلایل دیگر نیز وجود دارند که مصلوب شدن مسیح ـ علیه السلام ـ را مورد تأیید قرار نداده و آن را رد مینمایند از این رو از دیدگاه اسلام و مسلمانان مصلوب شدن حضرت مسیح پنداری بیش نیست زیرا:
اولاً: مسیح ـ علیه السلام ـ پیامبری همچون سایر پیامبران خدا بو،نه خدا بود و نه فرزند خدا، خدا یکتا و یگانه است و شبیه و نظیر و زن و فرزند ندارد.
ثانیاً: «فداء» و قربانی گناهان دیگران شدن مطلبی کاملاً غیر منطقی است هر کس در گرو اعمال خویش است و راه نجات نیز تنها ایمان و عمل صالح خود انسان است.
ثالثاً: عقیده «فداء» گناهکارپرور و تشویقکننده ی به فساد، تباهی و آلودگی است. اگر میبینیم قرآن مخصوصاً روی مسأله مصلوب نشدن مسیح ـ علیه السلام ـ تکیه کرده است با اینکه ظاهراً موضوع سادهای به نظر میرسد بخاطر همین است که عقیده خرافی فداء و بازخرید گناهان امت را به شدت بکوبد. مسیحیان را از این عقیده خرافی باز دارد تا نجات را در گرو اعمال خویش ببینند، نه در پناه بردن به صلیب.
رابعاً: قرائنی در دست است که مسأله مصلوب شدن عیسی ـ علیه السلام ـ را تضعیف میکند.
1 . میدانیم اناجیل چهارگانه کنونی که گواهی به مصلوب شدن عیسی ـ علیه السلام ـ میدهد همگی سالها بعد از مسیح ـ علیه السلام ـ بوسیله شاگردان و یا شاگردان شاگردان او نوشته شدهاند و این سخنی است که مورخان مسیحی به آن معترفاند. و نیز میدانیم که شاگردان مسیح ـ علیه السلام ـ به هنگام خطر فرار میکردند. و اناجیل نیز گواه بر این مطلب میباشد. بنابراین مسأله مصلوب شدن عیسی ـ علیه السلام ـ را از زبان مردم گرفتهاند اوضاع و احوال چنان آشفته بوده که موقعیت برای اشتباه کردن شخص دیگر به جای مسیح ـ علیه السلام ـ آماده بوده است.
2 . عامل دیگر که اشتباه شدن عیسی را به شخص دیگر امکانپذیر میکند این است که کسانی که برای دستگیری حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ به باغ «جستیمانی» در خارج شهر رفته بودند گروهی از لشکریان رومی بودند که در اردوگاهها مشغول وظایف لشکر بودند این گروه نه یهودیان را میشناختند و نه آداب و زبان و رسوم آنها را میدانستند و نه شاگردان عیسی را از استادش تشخیص میدادند.
3 . اناجیل میگوید: حمله به محل عیسی ـ علیه السلام ـ شبانه انجام یافت و چه آسان است که در این گیرودار شخص مورد نظر فرار کند و دیگری بجای او گرفتار شود.
4 . از نوشته همه اناجیل استفاده میشود که شخص گرفتار در حضور «پیلاطس» (حاکم رومی در بیتالمقدس) سکوت اختیار کرد و کمتر در برابر سخنان آنها سخن گفت و از خود دفاع کرد، بسیار بعید به نظر میرسد که عیسی ـ علیه السلام ـ خود را در خطر ببیند و با آن بیان رسا و گویای خود و با شجاعت و شهامت خاصی که داشت از خود دفاع نکرده باشد. جای این احتمال است که شخص دیگری بجای حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ دستگیر شده و چنان در وحشت و اضطراب فرو رفته که حتی نتوانسته از خود دفاع کند و سخنی بگوید و به احتمال قوی این شخص «یهودای اسخریوطی» میباشد که به مسیح خیانت کرده و نقش جاسوس را ایفا نموده باشد.
5 . بعضی از اناجیل موجود (غیر از اناجیل چهارگانه مورد قبول مسیحیان) مانند انجیل برنابا رسماً مصلوب شدن عیسی ـ علیه السلام ـ را نفی کرده است.
مجموع آنچه تا حال بیان گردید قرائنی است که گفته قرآن را در مورد اشتباه در قتل و صلیب مسیح روشن میسازد.
در نتیجه حضرت مسیح نه مصلوب شد و نه کشته گردید بلکه طبق صریح آیه مبارکه (خدا او را به سوی خود برد و خداوند توانا و حکیم است) نساء آیه 158.
برای مطالعه بیشتر به کتب ذیل مراجعه شود:
1 . دینهای بزرگ جهان، ایرج پزشکپناه.
2 . مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دکتر بوکای.
حدیث:
امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود:
نقش انگشتر عیسی ـ علیه السلام ـ این دو جمله بود که آنها را از انجیل برگرفته بود:خوشا بحال بندهای که موجب یاد خدا شود و وای به حال بندهای که باعث فراموش شدن خدا گردد.
اعتقاد مسلمانان در مورد حضرت عیسی و سرگذشت آن حضرت با اعتقاد مسیحیان چه تفاوتی دارد و آنها چه میگویند؟
مسلمانها مسیح را پیامبری از پیامبران الهی میدانند. پیامبری که خود دارای شریعت و کتاب بوده است ولادتش که نشان از پیامبری وی داشته، از مادر ارجمندی به نام مریم صورت پذیرفته است. تولد خارق العادهاش، سبب نشده که وی بندگی خدا را انکار نماید. یا مردم را به پرستش غیر خدا دعوت کند. درباره ی سرانجام زندگی مسیح، قرآن سخن کسانی را که مدعی قتل وی شدهاند، ناشی از اشتباه آنها میداند. و عقیده دارد که خداوند مسیح را به سوی آسمان بالا برده است.
اما نظر مسیحیت درباره ی عیسی که تحت عنوان «مسیحشناسی» آمده، با نظر اسلام متفاوت است، آنها در قالب «تثلیث» عیسی را به عنوان خدا، در کنار دو خدای پدر و روح القدس قرار دادهاند. و در قالب «الوهیت» معتقدند که خدا، در موجود عیسی تجسم یافته است. و درباره ی سرانجام عیسی گفتهاند مسیح متحمل مرگ جانکاه بر صلیب شد تا پیروانش را به رستگاری برساند. با توجه به این موارد اساسی اختلاف دیدگاه به توضیح و نقد هر یک میپردازیم.
عیسی: خدایی در میان خدایان
«تثلیث» به این معناست که خدا هر چند از حیث تعداد، یکی است، ولی در سه شخصیت و ذات یعنی خدای پدر، خدای پسر و روح القدس، تجلی و ظهور یافته است.
نقد نظریه ی تثلیث
تثلیث نه با عقل سازگار است و نه با اصول شرایع آسمانی. عقل ستیزی تثلیث از این روست که یک چیز محال است در عین حال که یکی است، سه چیز باشد. و دین ستیزی آن به دلیل مخالفت با اساس دعوت شریعتهای آسمانی است. اگر سه ذات که هر یک دارای شخصیت و صفات مستقل هستند داشته باشیم، سه اله داریم. و چند خدایی با روح دعوت همه ادیان به یک خدا، ناسازگار است، عدم پذیرش تثلیث از سوی عقل و دین، موجب شده که انسانهای الهی درباره ی آن دچار سرگردانی شوند. و دین مسیح، جاذبه ی خود را برای کسانی که تمایل قلبی نسبت به آن دارند، از دست بدهد.
عقیده ی به تثلیث در میان مسیحیان اولیه جایی نداشته و بعدها از ناحیه ی پولس وارد مسیحیت شده است. بعدها شورای اسقفهای اعظم کلیسا که در سال 325 میلادی در شهر نیکائیه منعقد شد، آن را به عنوان جزئی از ایمان مسیحی قرار داد.
خداوند در آیاتی از قرآن تثلیث را ناشی از مبالغه ی در دین دانسته. و قائلین به آن را کافر میداند.
عیسی: تجسم خدای آسمان
الوهیت به این معناست که مسیح را تجلی بخش ذات خداوند بدانیم. تجسد خدا در عیسی، به عنوان یک عقیده ی محوری در مسیحیت شناخته شده است. در انجیل یوحنا آمده: و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد.
نقد الوهیت
الوهیت نه با معیارهای عقل سازگار است و نه با آموزههای شرایع آسمانی. از نظر عقل، محال است که خدای نامحدود، در قالب جسم محدود، بتواند حلول کند. از نظر آموزههای دینی نیز، تمام دینهای آسمانی، دعوت به خدایی یگانه که از هر جهت نامحدود است، نمودهاند. مسیح نیز به عنوان یکی از پیامبران الهی، هیچگاه ادعای الوهیت نداشته است. این پولس رسول است که اولین بار برای مسیح جنبه ی الوهیت قائل میشود.
قرآن مقام الوهیت را از مسیح به شدت نفی کرده و معتقدین به آن را کافر میداند.
عیسی: مصلوب جاوید
مسیحیت معتقد است آدم با خوردن از میوه ی درختی که از آن منع شده بود، مرتکب گناهی شد که خود و همه ی فرزندانش مستوجب عقاب شدند. نادیده گرفتن چنین خطایی، با عدل خداوند نمیساخت. و عقاب با رحمت الهی ناسازگار بود. این بود که پسر خود عیسی را به زمین فرستاد تا با تحمل رنج جانکاه مرگ بر صلیب، همه ی ابنای بشر را از گناه برهاند. و به این ترتیب عدالت خواهی خدا درباره ی مجازات شخص گناهکار، ارضاء شد. این بود که پولس رسول نوشت: و چنانکه در آدم همه میمیرند، در مسیح، همه زنده خواهند شد.
نقد نظریه تصلیب
نظریه ی به صلیب کشیده شدن مسیح، اگر چه از نظر عقل، امری محتمل است. ولی نتایجی که مسیحیت از آن به دست میآورد، از جمله آمرزش گناه ذاتی انسان، با روح آموزههای ادیان آسمانی منافات دارد. چرا که رسوخ گناه در ذات انسان، وی را از پذیرش تکالیف الهی انبیاء بازداشته و لذا بعثت انبیاء برای هدایت بشر، امری عبث خواهد بود. از آن گذشته با توجه به غنای ذاتی خداوند و رحمت و لطف بیانتهایش که همه ادیان، از جمله مسیحیت آن را پذیرفتهاند، چه لزومی دارد که خداوند برای بخشش انسان از وی فدیه بگیرد؟ آیا اعتقاد به فدیه، نوعی نگاه تاجر پیشگی به احتمال خداوند نمیباشد؟
این پولس رسول است که برای اولین بار اعتقاد به مصلوب شدن عیسی به خاطر آزادی و رستگاری انسان، را وارد مسیحیت میسازد.
به نظر میرسد برنده اصلی اعتقاد به مصلوب شدن مسیح، یهود باشد. این یهود بود که توطئه قتل عیسی به دست پیلاطس، حاکم روم را فراهم آورد. و چیزی که میتوانست مایه ی خشم مسیحیت بر علیه یهود شود، با چنین اعتقادی، تبدیل به زمینه چینی یک رسالت الهی از طرف یهود را فراهم آورد. از اینها گذشته افسانه مصلوب شدن عیسی، ناشی از اشتباهی بود که در شناسایی مسیح رخ داد و فرد دیگری به جای وی به صلیب کشیده شد، و خداوند عیسی را با جسم و روحش به آسمان برد.
نگاهی دیگر
تفاوت نگاه مسیحیت با آنچه اسلام درباره ی عیسی میگوید، ناشی از نوع قضاوت درباره ی زندگی و سرانجام وی است. آفرینش خاص عیسی، که بدون دخالت پدری بوده است، این توهم را ایجاد نمود که وی بشر نبوده است. لذا شایسته است که وی را در کنار خدا و روح القدس که واسطه فیض الهی به پسر بوده است، قرار دهیم. و میتوان درباره ی وی سخن بالاتری گفته و در مقام الوهیت، وی را خدای تجسد یافته در میان بشر قرار دهیم. به این ترتیب یک نزدیکی کامل میان خدا و بشر به وجود میآید. سرانجام مسیح نیز همچون زندگیش، شاهکاری جاودانه است. شاهکاری که در آن، عیسی خود را به خاطر نجات بشریت قربانی میکند و همه را رستگاری و نجات میبخشد. اسلام چنین اعتقاداتی را ساخته و پرداخته ذهن بشر میداند، سخن حق همان چیزی که در آیات قرآن راجع به شخصیت عیسی گفته شده است. سخنانی که وی را از افسانه و اسطوره بود. رهایی بخشیده و در قلب و روح همه مؤمنان جای میدهد. چنانکه در صدر اسلام، نجاشی (پادشاه حبشه) با شنیدن آیاتی از سوره ی مریم، از زبان جعفر بن ابیطالب، در تصدیق آن گفت: در گفتار پیامبر اینها و آنچه که عیسی آورده است، از یک منبع نور سرچشمه میگیرند.
همانا مسیح پسر مریم فرستاده خداست
نساء/171.
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
آیا دستاورد عیسی(ع) صرفاً نجات بشر از گناه اولیه بود؟
در ادامه برای آنکه نظم و چهارچوب بیان پاسخ رعایت شود ابتدا به بیان چیسی این نظریه می پردازیم و بعد به شرح ماجرای گناه اولیه ودر آخر به بیان اشکالات وارد بر آن و نتیجه گیری.
نصارا معتقدند که مسیح با خون پربهای خود جرائم ایشان را عوض داده و به همین جهت لقب «فادی» به آن جناب داده اند.
آنها می گویند بعد از آنکه آدم ـ علیه السلام ـ نافرمانی خدا کرد و از شجره ممنوعه در بهشت خورد، خطاکار شد و این خطاکاری او به ارث در همه فرزندانش بماند، درنتیجه ذریه او مادام که توالد و تناسل کنند، خطاکار می زایند و جزای خطا هم عقاب در آخرت و هلاک ابدی است که خلاصی و فرار از آن ممکن نیست.
بنابراین در اثر گناه آدم، معصومیت از بین رفت و صورت خدا که در انسان بود بد شکل و ضعیف شد و انسان برده گناه گشت و بی نظمی و مرگ وارد جهان شد.
تا اینکه خداوند به برکت مسیح این گناه را از دامن بشریت پاک کرد بدین نحو که مسیح که فرزند خدا و خود خدا بود، در رحم یکی از ذریه های آدم یعنی مریم بتول حلول کرد و از او متولد شد.
عیسی دار و زجر و اذیتی را که داشت تحمل کرد و خود را فدا ساخت تا بندگانش از عقاب آخرت نجات یابند و دچار هلاکت سرمدی نگردند.
در نتیجه، عیسی کفاره خطاهای مؤمنین و گروندگان به خودش شد، نه تنها گروندگان خودش بلکه کفاره گناهان همه عالم شد.
و به عبارت دیگر مسیح شبانی است که جان خود را فدای گوسپندانش می کند. فلذا نصارا مسأله صلیب و فداء را اساس دعوت خود قرار داده اند و هیچ بهانه و آغازگری جز آن ندارند و هیچ کلامی را جز با آن خاتمه نمی دهند.
اما بر این نظریه اشکالاتی وارد است که درزیر به برخی از آنها اشاره می شود:
1. این مسأله که نصارا آنرا اساس دعوت خود قرار داده اند با اولین وصایای مسیح به طوری که انجیلها بدان تصریح دارند در تعارض و تناقض است زیرا مسیح در وصایای اولیه اش مردم را به توحید و محبت ورزیدن به خدای سبحان (و عمل به شریعت موسی) دعوت می کند.
2. اینکه نصارا می گویند: حضرت آدم با خوردن از آن درخت خدا را معصیت کرده مردود است زیرا «اولاً آن نهی خداوند متعال، نهی ارشادی بود نه مولوی که تخلف از آن معصیت شمرده شود. ثانیاً حضرت آدم ـ علیه السلام ـ پیغمبر خداوند عزوجل بود و ساحت پیامبران از هرگونه ارتکاب گناه و فسقی مبرا است.»
3. اینکه نصارا می گویند: به خاطر گناهی که آدم کرد، گنهکاری لازمه ای او و ذریه او شد باطل است. زیرا «اولاً امر به تکلیف و مولویت پا نمی گیرد مگر آنکه عقوبت متخلف و پاداش دادن به مطیع در کار باشد.
ثانیاً بر فرض هم که چنین چیزی می بود دیگر در بشر هیچ موردی برای اصل عفو و مغفرت وجود نمی داشت چون مغفرت و عفو برای محو خطا و باطل نمودن اثر گناه است و با این فرض که خطا لازم لاینفک بشر باشد، دیگر موضوعی برای عفو و مغفرت باقی نمی ماند.»
ثالثاً این گفتار مستلزم آن است که خطا و گناه هر انسانی گناه دیگران هم شمرده شود و آثار سوء هر گناهی گریبان افراد دیگر را که آن گناه را نکرده اند بگیرد و این از نظر عقل مردود و باطل است.
نتیجه آنکه نظریه فداء را تنها دستاورد مسیح دانستن، عقیده ای باطل و منحرف است و مسیحیان در این نوع عقاید دینی از رؤسای خود تقلید کرده و هنوز هم می کنند و بطورتعبد و کورکورانه تسلیم دستورات ایشانند و رؤسا هم این عقاید را از بت پرستان قدیم گرفته اند زیرا در قدیم مذهب بت پرستی در روم و یونان و مصر و سوریه وجود داشته و این نقاط به مراکز یهودی نشین و مسیحی نشین فلسطین نزدیک بودند فلذا انتقال عقاید و احکام دینی بت پرستان به میان اهل کتاب آسان بود.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1. ترجمه المیزان، محمدحسین طباطبائی، ج 3، ذیل آیات 79 و 80 آل عمران.
2. گناه نخستین، اسماعیل زراع پور.
3. دایره المعارف کتاب مقدس.
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرموده اند:
خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک و نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از تکبر قرار داد.
در سوره مریم میگوید مسیح ـ علیه السلام ـ در زیر درخت خرما به دنیا آمد (مریم، 22) در حالی که وی در آخور گوسفندان به دنیا آمده است؟ (انجیل)
برای جواب این سؤال بیان امور زیر لازم است:
1 . هویت و شناسنامه انجیلهای موجود: این نکته مسلم است که حضرت عیسی تعالیم و هر چیز دیگری که تحت عنوان انجیل بر او نازل گردیده بود تحریر نکرد بلکه آنها را به شاگردان خود تعلیم داده و به آنان دستور فرمود که به اطراف جهان بروند و آنچه را از او آموختهاند به دیگران بیاموزند. ولی به مرور زمان عدهی زیادی از پیروان حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ به نوشتن سیره و زندگینامه او پرداخته و نوشتههای زیادی در نتیجه این کار آنان بوجود آمد که بنام انجیل معروف گردیدند. و در قرن چهارم میلادی پس از آنکه «کنستانتین اول» امپراطور روم به آئین مسیحیت درآمد با مسیحیان تشکیل انجمن داده و از میان بیش از یکصد و شصت انجیل و نامههایی که تا آن زمان نوشته شده بود (27) نوشته را در چهار بخش که به ترتیب عبارتاند از چهار انجیل، زندگینامه مبلغان صدر مسیحیت مشتمل بر یک کتاب، نامه رسولان مشتمل بر (21) نوشته و آینده کلیسا و مسیحیت مشتمل بر یک کتاب به عنوان عهد جدید به رسمیت شناخته میشود.[1]
در خصوص چهار انجیل همه مسیحیان معتقدند که این انجیلها زندگینامه و سخنان حضرت عیسی مسیح ـ علیه السلام ـ است که شخصیتهایی بنامهای «متی، مرقس، لوقا، و یوحنّا» آنها را نوشتهاند. و این نکته هم قابل توجه است که انجیلهای مذکور فقط احادیث حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ را آورده و هرگز چیزی از معارف و حکمتهای خود را به وحی نسبت نمیدهند بر خلاف تورات که علاوه بر احادیث و سیره عبارتهایی از وحی را نیز آورده است.[2]
و بر این مطلب که انجیلها دست نوشته بعضی از پیروان حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ میباشند در ابتدای فصل اول انجیل لوقا به صراحت اشاره شده است.[3]
بعد از بیان اجمالی تاریخچه اناجیل اربعه نتایج زیر را میتوانیم بر آن مترتب کنیم:
الف) انجیلهای چهارگانه و نیز انجیل «برنایا» (که در نزد مسیحیان اعتبار ندارد). کتابهای آسمانی و الهی نبوده بلکه دستنوشتههای مؤلفین آنها میباشند.
ب) در این انجیلها هیچ چیزی به وحی آسمانی نسبت داده نشده است بلکه فقط به زندگینامه حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ و بعضی از کلمات و حکمتهای آن حضرت پرداخته شده است. پس انجیلها نه تنها کلام خدا نیستند بلکه اساس وحیانی هم ندارند.
ج) مسیحیان این چهار انجیل را با وجود اختلافات که در بین آنها وجود دارد ازمیان انجیلها و رسالههای زیاد دیگر، به عنوان کتاب مقدس انتخاب کردهاند. نه اینکه خداوند این کتابها را با همین اختلافات و تناقضات موجود در آنها بر حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ نازل کرده باشد.
د) تألیف انجیلهای چهارگانه در زمانهای مختلف صورت گرفته است. انجیل مرقس قدیمیترین و انجیل یوحنّا متأخرترین انجیل میباشد.[4]
2 . اختلافات و تناقضات انجیلهای موجود: اگر به انجیلها مراجعه شود به اختلافات و تناقضات چشمگیری هم از نظر کمیت و هم از حیث مطالب و معانی برخورد خواهیم کرد. در بعضی از این انجیلها مطالب بیشتری نسبت به بعضی دیگر وجود دارد. در بعضی از این کتابها چیزی وجود دارد که در دیگری اصلاً اشارهای به آن نشده است. به عنوان مثال در انجیل مرقس و یوحنّا از ولادت حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ و مادر او حضرت مریم ـ علیها السلام ـ هیچ سخنی به میان نیامده است. در انجیل متی به شکل خیلی مختصر از کیفیت حامله شدن حضرت مریم ـ علیها السّلام ـ و تولد حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ سخن گفته شده است، اما در انجیل لوقا این داستان به طور مفصل بیان شده است. و در انجیل «برنایا» که در نزد مسیحیت اعتبار ندارد نیز داستان ولادت حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ شبیه انجیل «لوقا» بیان شده است. و اما اختلافات آنها از حیث الفاظ و ترتیب کلمات و مطالب نیازی به توضیح ندارد.
علاوه بر این اختلافات، تناقض و تضادهای متعددی در بین این انجیلها وجود دارد. مثلاً در رابطه با همین داستان حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ بعد از اینکه متولد میشود انجیل متی میگوید که یوسف همراه با حضرت مریم و نوزادش از ترس اینکه هرودوس پادشاه یهود او را بکشد به دستور خداوند به مصر میروند و در آنجا تا زمان مرگ پادشاه یهود میماند و بعد از مرگ پادشاه به سوی سرزمین اسرائیل بازگشته و در ناصره ساکن گردیدند.[5] در حالی که در انجیل لوقا میگوید بعد از آنکه حضرت مسیح متولد گردید و درهشت روزگی ختنه شد او را به اورشلیم بردند و در آنجا اقامت گزیدند و پس از آنکه یوسف و مریم آداب طفل را موافق با ناموس پروردگار تمام کردند به سوی جلیل و شهر خود که ناصره بود بازگشتند و در آنجا بزرگ شد.[6]
3 . موقعیت اناجیل در برابر قرآن کریم: حال که تا حدودی هویت غیر قابل انکار انجیلها روشن گردید پس هیچکدام از این انجیلها حتی به عنوان کلی انجیل بودنشان نمیتواند در مقابل قرآن عرض اندام کند تا چه رسد بعضی از مطالب جزئی موجود در آنها توانائی خدشه بر قرآن را داشته باشد. چون اولاً قرآن کریم کتابی است آسمانی و کلام الهی که با وحی توسط جبرئیل ـ علیه السلام ـ با همه الفاظ و عبادات و چینش کلمات از طرف خداوند بر آخرین پیامبرش نازل گردیده است و ثانیاً قرآن دارای خصوصیاتی است ک هیچ کتاب دیگری ولو از کتب آسمانی هم باشد آن خصوصیات را ندارد. تنها کتابی که از اتقان و اعجاز برخوردار است و هیچ باطلی در آن راه ندارد قرآن است. عقلاء و نیز عقل انسانی اگر به قرآن و تاریخ آن توجه بکند راهی جز پذیرش این مطالب را ندارد. و امروز علوم تجربی نیز با پیشرفتی که در آن حاصل شده است به برخی از حقایق والای قرآن رسیده است. در قرآن هیچ مطلبی پیدا نمیشود که با حکم عقل اعم از عقل نظری و عملی منافات داشته باشد. قرآن را فقط خود قرآن میتواند معرفی و توصیف کند و لذا میفرماید: «ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم»[7] و نیز میفرماید:«قرآن کتاب محکمی است که هیچگونه باطلی نه از پیش او و نه از پشت سر به سراغ آن نمیآید چونکه از سوی خدای حکیم و ستایش شده نازل گردیده است.»[8]
قرآن علاوه بر داشتن اعجاز از جهات مختلف از حیث بیان مطالب تاریخی و امور غیبی نیز دارای اعجاز میباشد. قرآن از امور غیبی چه از گذشته و چه از آینده خبر داده است.بیان قصههای انبیاء گذشته در قرآن جز از غیب است. در این رابطه میفرماید: «اینها از خبرهای غیبت است که به تو وحی میکنیم نه تو و نه قومت اینها را پیش از این نمیدانستید»[9] و نیز در رابطه با داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ شبیه این بیان را دارد. و همینطور در رابطه با داستان حضرت مریم ـ علیه السلام ـ میفرماید: «این از خبرهای غیبت است که به تو وحی میکنیم و تو در آن هنگام که قلمهای خود را برای قرعه کشی به آب میافکندند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهدهدار شوند و نیز به هنگامی که با هم کشمکش و نزاع داشتند حضور نداشتی»[10] و نیز از حوادث آینده مثل پیروزی رومیان بعد از شکست آنان خبر داده است.[11] قرآن آنقدر در نزد مسلمین از اتقان و استحکام برخوردار است که آنرا معیار قبولی یا طرد احادیث نبوی و معصومین ـ علیهم السّلام ـ و کشف جعلی بودن آنها قرار میدهند.
بعد از اثبات و قبولی این مطالب نسبت به قرآن عقل با قطع نظر از هر چیز دیگری حکم میکند که باید قرآن را در برابر انجیل و هر کتاب دستنویس دیگر بشری ترجیج داده و بر آن اعتماد شود پس هر مطلبی نه تنها در انجیلهای چهارگانه بلکه در هر کتاب دیگری اگر معارض با قرآن و مخالف با نص یا ظاهر آن قرار بگیرد خود به خود بطلان آن ثابت میشود و نیازی به استدلال و اقامه برهان و امثال این امور ندارد. و از آن جز اشتباه نویسنده و عدم درک مؤلف هیچ نوع استحاله و پایمال شدن حق لازم نمیآید.
اما اشکالی که در سؤال در رابطه با محل ولادت حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ مطرح شده است اولاً باید گفته شود که اختلاف قرآن با انجیل در مسئله داستان ولادت حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ منحصر در محل ولادت آن حضرت نمیباشد بلکه اختلافات متعدد روشنتر و اساسیتر در ابعاد دیگر این داستان بین قرآن و انجیل وجود دارد. مثلاً در برخی موارد نص قرآن و در بعضی دیگر ظاهر قرآن دلالت دارد که کفالت حضرت مریم ـ علیها السلام ـ به عهده حضرت ذکریا ـ علیه السلام ـ بوده، و نیز حضرت مریم بلافاصله بعد از حامله شدن و بدون طی مدت طبیعی حاملگی عیسی ـ علیه السلام ـ را به دنیا میآورد. و تا هنگام ولادت حضرت مسیح کسی از حاملگی آن حضرت اطلاع نداشته و در هنگام ولادت مسیح ـ علیه السلام ـ کسی در کنار او نبوده و بعد از تولد طفل نوزاد زبان به سخن گشوده و شهادت به رسالت و نبوت خود داده است که ظاهر انجیل با تمام این موارد اختلاف و تضاد دارد.[12]
اما در مقام جواب اشکالی که در خصوص محل ولادت حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ ذکر شده است ممکن است اولاً گفته شود که در بین قرآن و انجیل در رابطه با محل ولادت حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ اختلاف صریح وجود ندارد چون قرآن در این رابطه میفرماید: «در زایمان او را به سوی تنهی درخت خرما کشاند (تا از شدت ناراحتی به آن تکیه دهد) و گفت ای کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم»[13] اما در انجیل متی فقط گفته شده است که حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ در بیت لحم یهودیه به دنیا آمده است.[14] و از جای خاصی برای مکان ولادت آن حضرت نام برده است. و در انجیل لوقا هم فقط ذکر شده است که حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ هنگامی که حضرت مریم ـ علیها السلام ـ و نامزد او یوسف در یهودیه اقامت داشتند متولد شد و بعد از تولد او را با قنداق پیچید و در آخور خواباند.[15] و اینکه در چه محلّ خاصی متولد شد و بعد از چه مدتی او را در آخور خواباند اشارهای به آن نشده است. و هیچ انجیلی حتی انجیل «برنایا» نگفته است که حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ همانطوری که در سؤال مطرح شده است در آخور متولد گردیده است.
ثانیاً: اگر با این توجیهات باز هم تنافی بین انجیل و قرآن کریم در این مسئله رفع نشود مطالب گذشته ما را وادار میکنند که بر قرآن اعتماد کرده و بطلان و اشتباه انجیل را در این مسئله نتیجه بگیریم.
برای مطالعه بیشتر به منابعه زیر رجوع شود:
1 . مسیحیتشناسی مقایسهای، تألیف محمدرضا زیبایی نژاد.
2 . ناسخ التواریخ، تألیف میرزا محمدتقی سپهر.
3 . تفسیر المیزان، ج 13، ذیل آیات 16 ـ35 سوره مریم، و ج 3، ذیل آیات 35 ـ 51، تألیف علامه طباطبائی.
در قرآن خبر پیش از شما و خبر پس از شما و حکم آنچه که در میان شما است وجود دارد.
امام علی ـ علیه السلام ـ نهجالبلاغه، حکمت 303
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :375349
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386