سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علم راه عذر بر بهانه جویان بسته است . [نهج البلاغه]
پدر آریوس - مسجد و کلیسا - mosque&church
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • مسجد و کلیسا
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • هیأت مدارس کاتولیک «هالتون» تصمیم گرفت کتاب «قطب نمای طلایی» را از کتابخانه‌های مدارس تابعه جمع‌آوری کند. بنا بر همین کتاب، یک فیلم سینمایی با بازی نیکول کیدمن تهیه شده که به زودی از سوی هالیوود اکران می‌شود.
    در یک اقدام احتیاطی دیگر، دو جلد دیگر همان مجموعه از آثار نویسنده بریتانیایی به نام «فیلیپ پولمن» نیز برچیده شد.

    به گزارش شبکه اینترنتی ایران ـ تورنتو (ایرانتو) ـ «اسکات میلارد»، مدیر خدمات کتابخانه‌های هیأت مدارس گفت: شکایات زمانی آغاز شد که «فیلیپ پولمن» در یک مصاحبه، آشکارا خود را ضد خدا معرفی و بر این دیدگاه خود پافشاری کرد.
    وی افزود: این وظیفه ماست که درباره ارایه کتاب‌های مناسب به دانش آموزان دقت لازم را بنماییم.
    میلارد در عین حال گفت: اگر دانش آموزان مایل به دریافت کتاب‌ها باشند، می‌توانند از مسئولان کتابخانه‌ها دریافت کنند، اما تا زمان تصمیم کمیته مربوطه، کتاب‌ها در معرض دید قرار نمی‌گیرد.
    «قطب نمای طلایی» (The Golden Compass)، نخستین جلد از مجموعه سه بخشی «His Dark Materials» است که مشابه مجموعه هری پاتر نگاشته شده است.

    در آمریکا نیز، لیگ کاتولیک اعلام کرد که این کتاب‌ها مسیحیت را زیر سؤال می‌برد و کودکان را به انکار خدا دعوت می‌کند. لیگ کاتولیک همچنین از خانواده‌ها خواست، اجازه ندهند فرزندانشان این فیلم را نگاه کنند.

    بر اساس همین کتاب، یک فیلم سینمایی با بازی « نیکول کیدمن» تهیه شده که به زودی از سوی هالیوود اکران می شود.از سوی دیگر، «ریک مک دونالد»، از مسئولان هیأت مدارس کاتولیک گفت: زمانی که برای نخستین بار در سال 1995، این کتاب‌ها منتشر شد، زمزمه‌هایی در مخالفت با آنها شنیده شد، اما اکنون به دلیل پخش فیلم مربوطه، این مخالفت‌ها شدت گرفته است.
    پولمن، نویسنده کتاب‌ها در سال 2001 به روزنامه واشنگتن پست گفته بود او تلاش می‌کند زیربنای باورهای مسیحیت را نابود کند.

    در سال 2003 او گفت: در مقایسه با داستان‌های هری پاتر، کتاب‌های من به موضوعی بسیار ویرانگرتر از هر آنچه هری بیچاره و قدیمی گفته، می‌پردازد... کتاب‌های من درباره کشتن خداست. کمیته بررسی این کتب در انتظار مطالعه کتاب توسط همه اعضا و اظهار نظر آنها جهت گرفتن تصمیم نهایی است.
    هیأت مدیره مدارس کاتولیک هالتون دارای 28،000 دانش آموز است که در 45 آموزشگاه بورلینگتون، هالتون هیلز، میلتون و اوکویل مشغول تحصیل هستند.



    پدر آریوس ::: سه شنبه 86/9/20::: ساعت 4:30 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    به گزارش آینده روشن، اسقف استفان سایزر، در نشست علمی مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ضمن دیدار با اعضای هیئت علمی این مرکز، با اشاره به مبانی اعتقادی مسیحیان صهیونیسم، گفت: این گروه فعالیت‌های خود را مقدمه‌ای برای ظهور مسیح می‌دانند و همین مسئله باعث شده است تا جمعیت فراوانی از مردم جذب این گروه بشوند. به طوری که در امریکا حدود چهل تا شصت میلیون نفر هوادار آن‌اند.

    بنیان‌گذار مؤسسه «مطالعات صهیونیسم مسیحی» که چندین جلد کتاب درباره مسیحیان صهیونیست نوشته است و از منتقدان جدی این گروه است، با بیان این‌که این جریان بیش‌تر صهیونیستی است تا مسیحی، گفت: عقاید این گروه هیچ ریشه‌ای در کتاب مقدس ندارد و علاوه بر این، نوع مسائلی که به آن معتقدند موجب سوء استفاده‌های سیاسی از این جریان مذهبی‌ـ‌دینی شده است.

    سراسقف کلیسای انگلیکان، با اشاره به عقاید این گروه گفت: مسیحیت راستین به ظهور دوباره مسیح معتقد است اما این‌که این اتفاق چه وقت و با چه ویژگی‌هایی رخ می‌دهد، در دست خداست و بشر هیچ وظیفه و نقشی در این زمینه ندارد. اما آن‌چه مسیحیان صهیونیست از آن دم می‌زنند، هیچ جایگاهی در اعتقادات صحیح مسیحی و آموزه‌های کتاب مقدس ندارد.

    در ادامه این نشست، اسقف سایزر کتاب جدید خود، «Christian Zionism» (مسیحیان صهیونیسم) را به مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب معرفی و هدیه کرد که بنا شد این کتاب زیر نظر این مرکز به زبان فارسی ترجمه شود.

    گفتنی است در پایان این نشست، که ظهر روز پنجشنبه سوم آبان برگزار شد، استفان سایزر از کتاب‌خانه مرکز و بخش‌های مختلف آموزشی و پژوهی آن بازدید کرد.



    پدر آریوس ::: سه شنبه 86/9/20::: ساعت 4:30 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    space.gif
    یک مامور سابق پلیس روسیه با تشکیل فرقه ای ادعا کرده است که وی "مسیح جدید" در دوران معاصر است.

    به گزارش شیعه نیوز به نقل از عصر ایران، این فرد که "ویساریون" نام دارد هم اکنون دارای چند هزار پیرو در کوه های روسیه است.

    "ویساریون" که نام اصلی وی "سرگئی توروپ" است در سال 1991 اقدام به تشکیل یک فرقه جدید در روسیه کرد که اعضای آن بعدها با ترک خانه و کاشانه خود یک شهر جدید در کوهپایه های روستای "پتروپاولووکا" واقع در 30 مایلی جنوب شرقی شهر کراسنویارسک روسیه تشکیل دادند.

    کلیسای ارتودوکس روسیه معتقد است فرقه هایی همچون فرقه "ویساریون" که بعد از فروپاشی شوروی سابق به طور قارچی در این کشور رشد کردند سلامت اخلاقی جامعه را به خطر می اندازند و در نتیجه خواستار ممنوعیت فعالیت آنها شده است.




    پدر آریوس ::: سه شنبه 86/9/20::: ساعت 4:30 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    وزیر دفاع آلمان به عوامل فیلم "والکیری"، که قصد فیلمبرداری در مناطق نظامی این کشور را دارند، اجازه ورود نداده‌ زیرا بازیگر اصلی این فیلم «تام کروز»، یک «سینتولوژیست» است . 

    به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری رویترز، وزیر دفاع آلمان روز گذشته اعلام کرد: به عوامل فیلم والکیری، که قصد فیلمبرداری در مناطق نظامی کشورمان را دارند، اجازه ورود نداده‌ایم زیرا بازیگر اصلی این فیلم «تام کروز»، یکی از پیروان مذهب «سینتولوژی» است که با هدف کسب پول و ثروت مراسم مذهبی برگزار می‌کنند و این از نظر ما کاملا مردود است.

    «کروز» که علاوه بر بازیگر، یکی از تهیه‌کنندگان فیلم والکیری است، یکی از اعضای کلیسای مذهب «سینتولوژی» است که دولت آلمان آنرا بعنوان یک کلیسا به رسمیت نمی‌شناسد.
    «پائولا وگنر»، دیگر تهیه‌کننده این فیلم در این باره گفت: اعتقادات شخصی مطلقا ربطی به موضوع و محتوای یک فیلم ندارد.

    سخنگوی وزارت دفاع آلمان نیز بعنوان آخرین پاسخ دولت این کشور به سازندگان فیلم والکیری گفت: ما با عوامل این فیلم مشکلی نداریم ولی تا زمانیکه «تام کروز» که عضو جمعیت «سینتولوژی» است، بخواهد نقش «اشتافنبرگ» را بازی کند، به عوامل فیلم به هیچ وجه اجازه ورود به مناطق نظامی آلمان داده نخواهد شد.

    فیلم والکیری براساس داستان واقعی زندگی «کنت کلاوس شینک ون اشتافنبرگ» که ریاست یک گروه از افسران نازی را بعهده داشت، ساخته شده است، «اشتافنبرگ»، 20 جولای سال 1944 با گذاردن یک بمب در یک کیف دستی و قرار دادن آن زیر میز هیتلر سعی کرد تا وی را ترور کند ولی با این اقدام وی با شکست روبرو شد.

    «برتهود اشتافنبرگ» 72 ساله نیز به شدت به بازی «کروز» در نقش پدرش اعتراض کرده و از او خواسته تا دست از سر پدرش بردارد.

    پدر آریوس ::: سه شنبه 86/9/20::: ساعت 4:30 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    انتشار کتاب توهین آمیز توسط یک صهیونیست
    اخیراً یک صهیونیست کتابی را نوشته و به چاپ رسانده است که در آن اتهامات و ادعاهای دروغین فراوانی به مسلمانان نسبت داده شده است.

    به گزارش سرویس بین الملل «جهان»، در کتاب یاد شده، این شخص مسلمان را متهم کرده است که از ورق‌های انجیل در توالت استفاده می‌کنند.
    بنابراین گزارش، نام این کتاب " گپی با تروریست‌ها " می‌باشد که توسط یک نویسنده و رهبر دایره لغو تبعیض نژادی مشهور در فلسطین اشغالی به چاپ رسیده است.
    در قسمت‌هایی دیگر از این کتاب آمده است که مبارزان جنبش فتح در خلال درگیری در بیت اللحم در یک کلیسا برای رفع حاجت در توالت از کاغذهای انجیل استفاده می‌کردند.
    وی همچنین ادامه می‌دهد؛ شکستن شیشه‌های کنیسه و ویران کردن درب‌های آن وارد دیگری استت که مسلمانان علیه یهودیان انجام داده‌اند.
    این کتاب با قیمت 19 دلار در کتاب فروشی‌ها و در معرض فروش برای عموم  قرار گرفته است.
    از آنجا که مسلمانان انجیل و تورات را از کتب آسمانی و یهود و مسیحیت را ادیان الهی می‌دانند، اتهامات توهین آمیز این نویسنده، غیرواقعی به نظر می‌رسد.


    پدر آریوس ::: سه شنبه 86/9/13::: ساعت 5:11 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    فرمانده ناتو در افغانستان مسلمان شد

    «گوردن کارن» علت مسلمان شدن خود را پی بردن به حقانیت دین اسلام عنوان کرد و گفت: پنج سال پیش وارد افغانستان شده و از آن زمان تاکنون درباره اسلام تحقیقات همه جانبه کرده است.


    یکی از فرمانده نیروهای ناتو در استان غزنی افغانستان اسلام آورد و نام عبدالوحید را برگزید.

    به گزارش شیعه نیوز به نقل از واحد مرکزی خبر، این فرمانده نیروهای خارجی در استان غزنی از مناطق مرکزی افغانستان که ملیت وی تاکنون اعلام نشده است، امروز پنجشنبه در بین اهالی شهرستان «اندر» استان غزنی، با ادای شهادتین به دین اسلام مشرف شد.

    «گوردن کارن» علت مسلمان شدن خود را پی بردن به حقانیت دین اسلام عنوان کرد و گفت: پنج سال پیش وارد افغانستان شده و از آن زمان تاکنون درباره اسلام تحقیقات همه جانبه کرده است.

    به همین مناسبت امروز مراسم ویژه ای با حضور اهالی غزنی در شهرستان اندر برگزار شده بود.

    پیش از این نیز چندین تبعه خارجی در افغانستان به دین اسلام پیوسته بودند.

    سایت شیعه نیوز



    پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    مکه و خیابان اصلی؛ روایتی دیگر از مسلمانان امریکا

    اسلامیک بوک: دپارتمان آمار و سرشماری آمریکا در آخرین گزارش خود جمعیت مسلمانان این کشور را 6 میلیون نفر اعلام کرده است. در این گزارش آمده مسلمانان تنها اقلیت کشور هستند که با سرعت در حال گسترش هستند. در همین گزارش از مشکلات عدیده ای صحبت شده که این قشر از جامعه آمریکا بعد از حوادث یازدهم سپتامبر با آن روبرو بوده اند.

    مسلمانان در همسایگی ما چه کسانی هستند؟ چه عقاید و آرزوهایی دارند؟ تحت قوانین ضد تروریستی چگونه زندگی می کنند؟

    بعد از حوادث یازدهم سپتامبر اقلیت مسلمانان آمریکا بیش از پیش از سوی رسانه ها مورد سوال قرار گرفتند و این سوال ها مشتی از خروارها معماهای پیچیده ای هستند که نه تنها رسانه های بزرگ و کوچک آمریکا بلکه ذهن مردم عادی آمریکا را نیز به خود مشغول داشته است.

    از طرف دیگر اندیشمندان و صاحبنظران مسلمان به هر طریقی تلاش کرده اند به این سوالات پاسخ دهند.

    "گنیف عبدو" روزنامه نگار و نویسنده مسلمان که سالها در کشورهای ایران و مصر برای روزنامه های بزرگ آمریکا و انگلیس مطلب نوشته در آخرین نوشته های خود در کتابی با عنوان " مکه و خیابان اصلی" به این سوالات پاسخ داده است.

    او با سفر به اقصی نقاط آمریکا و مطالعه درباره زندگی مسلمانان در این کشور کتاب خود را با هدف آشنایی مردم مغرب زمین با قشر مسلمان نگاشته است.

    وی در این کتاب که اخیراً توسط دانشگاه آکسفورد در 214 صفحه منتشر شده است، می نویسد من با جمعیتی روبرو شدم که از قوانین خشک و یک طرفه دولتمردان آمریکا خسته شده اند و رسانه ای می‌خواهند تا داستان حقیقی خود را بگویند. رسانه ای که دور از هیاهوی تبلیغاتی دولت آمریکا به روایت حقایق موجود در جامعه بپردازد.

    عبدو در کتابش به روایتی زنده از امیدها و آرزوهای مسلمانان دراین کشور پرداخته و در حقیقت در جایگاه همان رسانه آزاد ایفای نقش می کند. در کتاب عبدو نسل جوان مسلمان بیشتر از اینکه آمریکایی معرفی شوند مسلمان خوانده می شوند. او می نویسد جوانان مسلمان بر خلاف والدینشان قبل از اینکه خود را یمنی ، پاکستانی یا فلسطینی معرفی قبل از هر چیز یکدیگر را با نام مسلمان صدا می زنند. آنها بر عکس والدین مهاجر خود به کشور یا منطقه خاصی دلبستگی ندارند ولی در عوض اعتقاد مسلمان بودن نوعی اسلام جهان شمول را نصیب آنها می کند که به این جوانان از وطن مهاجرت کرده جرات زندگی درکشوری را می دهد که هر لحظه علیه مسلمانان قانونی تصویب می کند.

    "جان ال اسپوزیتو" استاد دانشگاه و موسس مرکز اسلام و مسیحیت دانشگاه جرج تاون آمریکا کتاب عبدو را مناسب ترین وسیله حال حاضر برای درک وضعیت و شرح اوضاع زندگی مسلمانان آمریکا ارزیابی می‌کند. این استاد دانشگاه که خود چندین کتاب درباره مسلمانان نگاشته می گوید کتاب عبدو بر خلاف کتاب های گذشته گزارش زنده‌ای از زبان خود مسلمانان از جو حاکم بر آمریکا است.

    عبدو در کتابش تمام اقشار مسلمانان از رادیکال گرفته تا محافظه کار و چگونگی برخورد آنها با مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی این کشور غربی را توضیح داده و با ارائه راهکارهای مناسب بهترین راهنما برای مسلمانان و غیر مسلمانان محسوب می شود.

    "الیور روی" نویسنده کتاب "اسلام جهانی" کتاب عبدو را نگرش جدیدی به زندگی مسلمانان در آمریکا خطاب کرده است. وی می گوید این کتاب خلائی که در مطالعات گذشته احساس می شد را به خوبی پر کرده است. گذشته از نقاط ضعف و قوت این کتاب در شرح حال مسلمانان از زبان نویسندگان و صاحبنظران آمریکایی باید گفت هدف عبدو از نگارش این کتاب معرفی اسلامی ویژه سرزمین آمریکا است.

    عبدو می خواهد نوعی تعادل در عقاید اسلامی قشر مسلمان و زندگی مدرن در آمریکای بعد از یازدهم سپتامبر سال 2001 برقرار کند. عبدو با ارائه اطلاعات مفید از زندگی و طرز فکر مسلمانان قشر غیر مسلمان را نیز به خواندن کتاب خود دعوت کرده است. دعوتی که شاید از روی مقاصد اقتصادی بوده یا اینکه می تواند هدفی بالاتر یعنی برای تعالی مسلمانان در یک کشور بیگانه داشته باشد.

    سایت کتاب نیوز

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    انتشار کتاب «هدیه مسیح» درباره شهید ادواردو آنیلی

    گزارش آینده روشن، به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کتاب «هدیه مسیح» را در مورد شهید مهدی (ادواردو) آنیلی چاپ کرد. به گزارش سایت مرکز اسناد، این کتاب دفتر دیگری است از مجموعه "دانستنی های انقلاب برای جوانان" که توسط آقای مصطفی غفاری ساروی

    تالیف و به همت گروه هنر و ادبیات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در 3000 نسخه و به قیمت 700 تومان منتشر شده است. کتاب حاضر در برگیرنده نگارشی شیوا و جذاب از تشرف ادوارد و آنیلی به اسلام تا شهادت او و بررسی بازتاب و حواشی رویدادهای منجر به شهادتش می باشد.

    ” کتاب حاضر در برگیرنده ی نگارشی شیوا و جذاب از تشرف ادوارد و آنیلی به اسلام تا شهادت او و بررسی بازتاب و حواشی رویدادهای منجر به شهادتش می باشد. ... “

    شهید مهدی (ادواردو) آنیلی، فرزند سناتور سرشناس ایتالیایی جیووانی آنیلی بوده است. کارخانه اتومبیل سازی فیات، باشگاه یوونتوس و روزنامه های لاستامپا و کوریره دلاسرا، تنها گوشه ای از اموال خاندان آنیلی است و همین ثروت و قدرت رسانه ای، آن ها را به خاندان سلطه در ایتالیا بدل کرده است. شهید مهدی، تنها پسر این خاندان و وارث اصلی ثروت و قدرت سناتور آنیلی، محسوب می شده است؛ کسی که با تشرف به اسلام و مذهب شیعه به تمام ارزش ها و اموال و قدرت پدرش پشت پا زد و به محض تشرف به شیعه ، مغضوب یهودیان و مسیحیان صهیونیست قرار گرفت و سر انجام به جرم عشق به حضرت امام (ره) و انقلاب اسلامی، ناجوانمردانه و به دست صهیونیست ها، به شهادت رسید. مرحوم فخرالدین حجازی او را "هدیه مسیح" به محمد (ص) نامیده بود!

    خبرگزاری آینده روشن



    پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    سخنرانی خانم زهرا خادمة الرسول فلیپینی مسلمان شده

    در انجیل نوشته شده زن یا دختر بدون حجاب مانند یک زن زشت است زهرا مسیحی مسلمان شده فیلیپینی در گفتگو با خبرنگار پانا گفت: وقتی مسلمان شدم احساس خیلی خوبی داشتم و خوشحال شدم چرا که فکر می کردم به آرزویم رسیده ام، من به دلیل اینکه پوشش و حجاب را دوست داشتم دین اسلام را انتخاب کردم.


    به گزارش خبرگزاری پانا، مراسم سخنرانی مبلغه، زهرا خادمة الرسول یکی از مسیحیان مسلمان شده فیلیپینی عصر روز دوشنبه 5 شهریورماه به همت جمعیت رهروان حضرت زینب (س)، امور بانوان فرمانداری کازرون در سالن اجتماعات کانون رضوان این شهر برگزار شد.
    در این مراسم که حجت الاسلام خرسندی امام جمعه کازرون، رستمی معاون فرماندار و جمعی از مسئولین حضور داشتند پس از تلاوت قرآن مجید ، برزویی سروده خود را در وصف حضرت مهدی (عج ) خواند. سپس رستمی معاون فرماندار درباره ضرورت تقویت اعتقاد به مهدویت در بین شیعیان سخن گفت.
    رستمی اذعان داشت: اگر میلیون ها نفر به اسلام گرایش می یابند تعجب نکنید، زیرا وقتی زمینه لازم برای هر مکتبی فراهم شود به دین اسلام روی می آورند چون اسلام جزء ذات انسان است.
    در ادامه برنامه خادمة الرسول درباره نحوه اسلام آوردنش گفت و دین اسلام را کاملترین دین معرفی کرد و توضیح داد: به خاطر اینکه من در یک خانواده مذهبی تربیت شده بودم از کودکی تا 16 سالگی که دیپلمم را گرفتم آرزو داشتم وقتی بزرگ شدم؛ یک راهبه شوم اما والدینم مخالفت می کردند، وقتی پدرم سماجت مرا دید گفت: بعداز فارغ التحصیلی از دانشگاه در انتخاب آزاد هستی.
    وی ادامه داد: سه ماه قبل از فارغ التحصیلی با یک مسلمان ایرانی آشنا شدم و بعد از خواندن 4 کتاب که آن جوان مسلمان در اختیارم گذاشت به اسلام علاقه مند شدم و احساس کردم اسلام از دین من بهتر است و ادامه دین مسیحیت است با مطالعه کتاب های بیشتر و پس از یک سال تحقیق در مورد اسلام تصمیم گرفتم مسلمان شوم در ابتدا با مخالفت والدینم مواجه شدم و برای رضایت آن ها نذرکردم در کلیسایی که مخصوص حضرت مریم بود نذر حضرت مریم کنم و از 50 متری کلیسا با زانو به آنجا روم بعد از انجام نذر خود وقتی به خانه برگشتم به طرز معجزه آسایی پدر و مادرم مسلمان شدن مرا قبول کردند و پس از رفتنم به کلیسا و تشکر از حضرت مریم (س)از دین خود خداحافظی کردم سپس با والدینم به منظور مسلمان شدن به خانه یکی از روحانیون رفتم و پس از شهادتین بانام مسلمان زهرا مسلمان شدم.
    وی در حالیکه اشکانش را پاک می کرد گفت: به محض گفتن شهادتین به نظرم آمد آن اتاق نورانی تر شد و من نیز سبک شدم و هنگامی که راه می رفتم احساس می کردم در هوا راه می روم وقتی به خانه رسیدم علت را از جوان مسلمان پرسیدم او گفت: شاید خدا می خواهد به تو ثابت کند که دین اسلام وجود دارد.
    وی در پایان سخنانش گفت از وقتی مسلمان شدم فهمیدم که محبت و توجه خداوند به تمام بنده ها چه مسلمان و غیر مسلمان شامل می شود و او در همه حال مراقب آنان است و دوست دارد که بنده هایش بهترین دین را انتخاب کنند و به سعادت برسند.
    وی ضمن تشبیه اسلام به کشتی نجات گفت:اسلام دینی است که ما را از غرق شدن در اقیانوس بزرگ و پهناور نجات می دهد و برای من افتخار است که صاحب اولین پیامبر (ص) و کتاب آسمانی هستم کتابی که برا سعادتمندی انسانها در قدیم و حال و آینده نازل شده است. من افتخار می کنم که در کشوری سالم و دینی پایدار زندگی می کنم
    وی در گفتگو با خبرنگار پانا گفت: وقتی مسلمان شدم احساس خیلی خوبی داشتم و خوشحال شدم چرا که فکر می کردم به آرزویم رسیده ام من به دلیل اینکه دوست داشتم راهبه شوم و پوشش و حجاب داشته باشم دین اسلام را انتخاب کردم.
    زهرا تأکید کرد: اگر من اسلام را پذیرفتم به خاطر این بود که حدود یک سال در مورد آن تحقیق کردم و فهمیدم اسلام کاملترین و بهترین دین است.
    وی اظهار داشت: سوره توحید اولین سوره ای بود که بعد از مسلمان شدنم تلاوت کردم. خادمة الرسول حضرت فاطمه را الگوی خود دانست و معتقد بود حضرت فاطمه (س) زنی مقدس و کامل و دختری خوب برای پدر و مادرش بوده و از زنان و دختران خواست تا او را اسوه و الگوی خود قرار دهند.
    ایشان در بخشی از گفتگوی خود گفت: در دین مسیحیت گفته شده عیسی پسر خداست درحالی که این برای من قابل قبول نبود و برایم سؤال بود که خدا چگونه می تواند بچه دار شود و پسر داشته باشد اما وقتی کتاب قرآن را خواندم فهمیدم که خدا یکی است و شریکی ندارد و به پاسخ تمام سؤالاتم پی بردم.
    وی ادامه داد: در فیلیپین به خاطر حجابم خیلی اذیت می شدم و مردم و همسایه ها فکر می کردند من دیوانه شدم و بچه ها در کوچه به من سنگ پرتاب می کردند.
    وی در خصوص حجاب گفت: در انجیل هم آمده که دختران و زنان باید محجبه باشند و نوشته شده زن یا دختر بدون حجاب مانند یک زن زشت و کچل است. وی از مسلمانان خواست تا به حجاب اهمیت بیشتری دهند و در مورد اسلام تحقیق کنند.
    شایان ذکر است، مادر و پدر زهرا در محرم سال 81با نام مسلمان عبدالله و آمنه مسلمان شدند و پدر وی در عاشورای سال 82 به رحمت ایزدی پیوست. نام مسیحی زهرا Leonida Tolentino بود

    سایت شبکه جام جم

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    مسلمان شدن خاورشناس مجارستانی دکتر عبدالکریم جرمانوس

    1. دکتر عبدالکریم جرمانوس یک خاورشناس معروف اهل مجارستان است و دانشمندی است که شهرت جهانی دارد. در بین دو جنگ جهانی از هندوستان دیدار کرد و مدتی هم با دانشگاه« شانتی ناکتنِ » «تاگور» مرتبط بود. بعدها به جامعه ملی دهلی آمد و همین جا بود که اسلام را پذیرفت.

    دکتر جرمانوس یک زبان شناس است و بر زبان و ادبیات ترکی مسلّط است و از طریق مطالعات خاورشناسانه بود که به اسلام هجرت کرد. در حال حاضر دکتر عبدالکریم جرمانوس به عنوان استاد و رییس دانشکده مطالعات اسلامی و خاورشناسی در دانشگاه بوداپست مجارستان مشغول به فعالیت است.

    2. یک بعدازظهر بارانی در دوره نوجوانی ام بود که داشتم یک مطلب مفصل را به دقت مطالعه می کردم. مسایل روزمره که با رویا وخیالات مخلوط شده بود، توضیحاتی درباره سرزمینهای دوردست که هر صفحه این توضیحات متفاوت بودند. صفحات را با بی اعتنایی مرور می کردم تا اینکه یک صفحه نظرم را به خود جلب کرد. تصویر، خانه هایی را با سقف های مسطح نشان می داد که از گوشه و کنار آن مناره ها و گنبدهایی در آسمان تیره که با نور هلال ماه روشن شده بود، سر بلند کرده بودند. سایه مردانی که بر روی سقف خانه ها با رداهای عجیب و غریب چمباتمه زده بودند به خطوط مبهمی کشیده شده بود. آن تصویر خیال مرا به خود مشغول کرد. این تصویر بسیار از مناظر معمول اروپایی متفاوت بود: یک منظره شرقی، جایی در شرق عربی و یک قصه گو که داستانهای شگفتش را برای جمعیت رداپوش تعریف می کرد. خیلی واقع گرایانه بود که من در تخیّل خودم می توانستم صدای دلپذیر او را که ما را سرگرم می کرد بشنوم. آری ما را یعنی مستمعین عرب و یک دانش آموز16 ساله که در یک صندلی راحتی در مجارستان نشسته است. اشتیاق مقاومت ناپذیری را برای شناختن نوری که در آن تصویر با ظلمت مبارزه می کرد در خودم احساس کردم. شروع به یادگرفتن زبان ترکی کردم. خیلی زود برایم واضح شد که زبان ادبی ترکی تنها تعداد اندکی از لغات ترکی را در بر دارد. عرصه نظم را فارسی و عرصه نثر را اجزاء ادبیات عرب غنا بخشیده اند. تلاش کردم که در بر هر سه احاطه پیدا کنم تا بتوانم به دنیای روحانی ای وارد شوم که چنان نور پرتشعشعی را بر انسانیت می تابانید.

    3. در طول یکی از تعطیلات تابستانی این فرصت برایم فراهم شد که سفری داشته باشم به «بوسنی» که نزدیک ترین کشور در مجاورت کشور ما بود که فرهنگی شرقی داشت. همین که در یک هتل مستقر شدم به سرعت برای دیدن مسلمانانی که در آنجا زندگی می کردند حرکت کردم. زبان ترکی آنها که با الفبای پیچیده عربی نوشته می شد برایم آنچنان غیرقابل فهم بود که گویی تنها با زبان اشاره چیزهایی را به من می فهماندند. شب بود و در خیابان هایی که کمی روشن بودند، زود یک کافه محقر پیدا کردم که در آنجا بر روی نیمکت های حصیری دو بوسنیایی داشتند از وقتشان لذت می بردند. آنها شلوارهای سنتی بادکرده شان را که با یک کمربند پهن روی کمر می ایستاد پوشیده بودند و زیر آن هم خنجر گذاشته بودند. پوشش سر و لباس غیر معمول آنها به من احساس خشونت را القا کرد. در حالیکه قلبم به شدت می تپید وارد قهوه خانه شدم و با اضطراب در یک گوشه پرت قهوه خانه نشستم. بوسنیایی ها با چشمانی کنجکاو به من نگاه می کردند و من همانجا همه داستانهای وحشتناکی را که در کتابهای تعصب آمیز درباره نابردباری مسلمانان خوانده بودم به یاد آوردم. متوجه شدم که آنها داشتند بین خودشان نجوا می کردند و موضوع این نجواها هم حضور غیر منتظره من بود. تصورات بچه گانه ام در حال ترس و وحشت من زبانه کشید. قطعاً آنها قصد داشتند خنجرهایشان را بر یک کافر فرودآورند که بدون دعوت وارد مکان آنها شده است. آرزو کردم که به سلامت از آن محیط پرتهدید بیرون بروم، اما جرأت نداشتم جم بخورم.

    4. چند لحظه گذشت و قهوه چی یک فنجان قهوه خوشبو برایم آورد و به آن گروه از مردان هولناک اشاره کرد. من چهره ترسانم را به سوی آنها گرداندم و همان لحظه یکی از آنها به آرامی و با لبخند به من سلام کرد. با دو دلی با لب های لرزانم لبخندی زورکی زدم. دشمنان خیالی به آرامی برخاستند و به میز من نزدیک شدند. قلبم از من پرسید" حال چه کنم آیا مرا از قهوه خانه بیرون می اندازند؟" برای بار دوم به من سلام کردند و دور من نشستند. یکی از آنها به من سیگاری تعارف کرد و من در نور سوسوی آتش آن سیگار متوجه شدم که جلوه جنگی و خشن آنها روح مهمان نوازشان را مخفی کرده است. همه توانم را جمع کردم و با ترکی دست و پاشکسته ای که بلد بودم به آنها جواب دادم. این کار مانند یک چوب جادو عمل کرد. چهره آنها با حالت دوستانه ای که بیشتر به مهربانی می مانست درخشید.... به جای خصومت مرا به خانه هایشان دعوت کردند و به جای خنجرهایی که به اشتباه انتظار آن را می کشیدم، کرم و سخاوت آنها را دیدم. این اولین برخورد شخصی من با مسلمانان بود.

    5. سال هایی گذشت و در این سال ها اتفاقات و مسافرت های متعددی برایم پیش آمد و مطالعات مختلفی هم داشتم که هریک چشم اندازهای تازه ای در برابر دیدگانم قرار دادند. من از همه کشورهای اروپایی گذر کرده ام. در دانشگاه « کنستانتینوپل» تحصیل کرده ام، شگفتی های تاریخی آسیای صغیر و سوریه را دیده و تحسین کرده ام. زبانهای ترکی، فارسی و عربی را آموخته ام و کرسی استادی مطالعات اسلامی را در دانشگاه «بوداپست» به دست آورده ام. همه دانش های خشک و قابل لمسی که در طی قرون جمع شده بود، همه هزاران صفحه کتابهای آموزشی که با چشمانی مشتاق آنها را می خواندم و مطالعه می کردم اما هنوز روحم تشنه بود. من سررشته طناب« آریادن»[1] را در کتابهایی که می آموختم پیدا کردم اما دوست داشتم در باغ همیشه سبز تجربه دینی[2] باقی بمانم.

    6. مغز و عقلم قانع شده بود اما روحم تشنه مانده بود. باید خودم را از بخش زیادی از مطالبی که آموخته بودم خلاص می کردم تا آن را مجدد از راه تجربه درونی به دست آورم، علمی که در کوره آتش رنجها شریف گردد، همانند آهن خام که بر اثر درد ناشی از سرمای ناگهانی [پس از حرارت بالا] به فولاد انعطاف پذیر و سخت بدل می شود.

    7. یک شب محمد رسول خدا (ص) در برابرم ظاهر شد. ریش بلند او با حنا خضاب شده بود، ردا و عبای او ساده اما بسیار نفیس بود که بوی خوشی از آنها به مشام می رسید. چشم های او به جرقه پرفروغی می درخشید و او مرا با صدایی مردانه خطاب کرد و گفت:" چرا نگرانی، راه راست در برابر توست که همانند سطح زمین گسترده و امن است، با گامهای مطمئن و با نیروی ایمان، در آن مسیرحرکت کن".

    8. در رؤیای پر التهابم به زبان عربی گفتم:" ای فرستاده خدا، این راه برای شما آسان است، شما که فراتر[از این عوالم] هستید، شما که بر دشمنانی چیره گشته اید که هنگامی که هدایت آسمانی، شما را در ابتدای مسیرتان قرار داد با شما ستیزه کردند، و تلاش های شما با افتخار و عظمت ارج نهاده شده است. اما من باید هنوز تجربه کنم و چه کسی می داند که چه وقت می توانم آرام باشم؟"

    9. او نگاه تندی به من کرد و به فکر فرو رفت اما پس از چند لحظه دوباره صحبت کرد. عربی سخن گفتن او آنچنان واضح بود که هر کلمه اش مانند زنگی نقره ای بود که به صدا درمی آید. این نوع لحن پیامبرانه که مشتمل بود بر فرمان الهی اکنون بر سینه ام مانند باری کمرشکن سنگینی می کرد:او فرمود:" الم نجعل الارض مهادا، آیا ما زمین را همانند گهواره ای قرار ندادیم و کوهها را همچون میخ هایی محکم کننده نساختیم و شما را زوج زوج خلق کردیم و خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم...!" من با ناله ای دردناک گفتم:" من نمی توانم بخوابم، من نمی توانم معماهای رمزآلودی را که با پرده هایی غیرقابل نفوذ پوشیده شده اند حل کنم، کمکم کن، محمد! ای رسول خدا کمکم کن."

    10. بغض بریده بریده بی امانی از گلویم ترکید. با حال خفگی زیر فشار این خواب، غمناک و بی قرار شدم. از خشم و غضب پیامبر ترسیدم. بعد احساس کردم که گویی در[دره] عمیقی فرورفته ام... و ناگهان بیدار شدم. نبضم در شقیقه سرم می کوبید، بدنم خیس عرق بود و همه اندام بدنم درد می کرد. سکوت مرگباری مرا فراگرفت و احساس غصه و تنهایی زیادی می کردم.

    11. جمعه پس از آن مسجد جمعه شهر دهلی که بسیار بزرگ است شاهد صحنه نادر و عجیبی بود. یک غریبه موبور با صورتی رنگ پریده که افراد مسن تر همراهش بودند راه خود را با فشار دستانش باز می کرد و از میان انبوه جمعیت مؤمنین که هر لحظه هم بیشتر می شدند پیش می رفت. من یک لباس هندی پوشیده بودم و بر سرم یک کلاه رامپوری گذاشته بودم و بر روی سینه ام فرمانهای ترکی را که سلاطین گذشته به من هدیه داده بودند سنجاق کرده بودم. مؤمنین به من با حال تعجب و شگفتی نگاه می کردند. گروه کوچک ما به طور یکنواخت به سمت منبر پیش می رفت. اطراف منبر را افراد دانشمند و افراد مسن محترم گرفته بودند. آنها با سلام بلندی به استقبال من آمدند. من نزدیک منبر نشستم و به قسمت جلویی مسجد که به زیبایی تزیین شده بود خیره شدم. در راهروی میانی آن زنبورهای وحشی کندوی خود را ساخته بودند و بدون هیچ مزاحمتی به آنجا نقل مکان کرده بودند.

    12. ناگهان صدای اذان بلند شد و مؤذن ها که در نقاط مختلف محوطه ایستاده بودند صدای خود را به دورترین گوشه های مسجد می رساندند. حدود چهارهزار مرد با این فرمان همانند سربازهای [یک لشکر] ایستادند در صفهایی به هم فشرده با هم جمع شدند و با توجهی عمیق نماز را اقامه کردند. من هم یکی در میان آنها. لحظه با شکوهی بود. پس از اینکه خطبه ها به پایان رسید،« عبدالحی » دست مرا گرفت و مرا به سوی منبر هدایت کرد. مجبور بودم با احتیاط قدم بردارم تا پایم را روی کسانی که نشسته بودند نگذارم. رویداد بزرگی اتفاق افتاده بود. من بر روی پله های منبر ایستادم. توده انبوهی از مردم شروع به حرکت کردند. هزار سر عمامه پوش مانند چمنزاری پرگل بودند که با کنجکاوی در مورد من زمزمه می کردند. علمایی با ریش های خاکستری دور من حلقه زدند و با نگاههای تشویق آمیزشان مرا نوازش می کردند. آنها ثبات و استحکامی غیرمعمولی را به من القا می کردند و بدون تب و ترس من تا پله هفتم منبر بالا رفتم. از آن بالا جمعیت بی پایان را برانداز کردم، جمعیتی که همانند یک دریای خروشان پایین تر از من با موجهایش می خروشید. آنها که عقب تر ایستاده بودند گردن هایشان را به سوی من می کشیدند و اینها باعث می شد که همه محوطه در حال تحرّک به نظر بیاید. یک نفر که نزدیک به من بود گفت:" ماشاءالله" و نگاههای گرم و مهربان از چشمان آنها به من حرارت می تابانید.

    13. به زبان عربی صحبت را آغاز کردم:" أیها السادات الکرام (ای سروران گرانقدر)...من اهل سرزمینی دور هستم و به اینجا آمده ام تا دانشی را که در خانه نمی توانستم به دست آورم اینجا کسب کنم. من به خاطر آنچه به من الهام شده است به اینجا آمده ام و شما به ندای من پاسخ دادید." سپس صحبتم را ادامه دادم و درباره نقشی که اسلام در تاریخ جهان ایفا کرده است و درباره معجزه ای که خدا به واسطه پیامبرش ظاهر کرده سخن گفتم. درباره عقب ماندگی و انحطاط مسلمین عصر ما و راههایی که از آن طریق می توان مجدداً پیشرفت و تعالی را کسب کرد نیز صحبت کردم. این حرف یک مسلمان است که می گوید همه چیز بستگی به اراده خدا دارد اما قرآن مجید می فرماید که "خدا شرایط مردمان را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خود تغییر کنند." من سخنان خود را بر مبنای این عبارت قرآنی قرار دادم و با تجلیل از زندگی مخلصانه و نبرد در مقابل شرارت و تباهی سخنانم را خاتمه دادم.

    14. پس از آن نشستم. از جوّی که به واسطه جاذبه صحبت هایم برای خودم ایجاد شده بود با فریاد « الله اکبر» که از همه گوشه و کنار مسجد بلند بود بیرون آمدم. هیجان آنها بسیار زیاد بود و من دیگر چیز زیادی را به یاد نمی آورم جز اینکه «اَسلام» مرا از بالای منبر صدا کرد و بازوی مرا گرفت و به بیرون مسجد کشید. و از او پرسیدم:" چرا اینقدر عجله داری؟"

    15. افرادی در برابرم می ایستادند و مرا به آغوش می کشیدند. افراد فقیر و رنجدیده با چشمانی ملتمس به من می نگریستند. آنها می خواستند که برایشان دعا کنم و می خواستند سر مرا ببوسند. من فریاد زدم"خدایا نگذار که این ارواح پاک مرا بالای سر خود بلند کنند. من یک کرم در میان کرم های روی زمینم که در برابر نور سرگردان شده ام، من به ناتوانی همه مخلوقات بیچاره دیگرهستم." امیدها و افسوس های آن مردم بی گناه مرا طوری شرمنده کرد که گویی خیانت کرده ام یا دزدی کرده ام. چه بار وحشتناکی است، باری که بر دوش سیاستمدارانی قرار می گیرد که مردم به آنها اعتماد می کنند. کسانی که مردم امید کمک و یاری از آنها دارند و آنها را بهتر از خودشان می پندارند.

    16. «اَسلام» مرا از آغوش های برادران تازه ام آزاد کرد، مرا در یک درشکه هندی انداخت و به خانه رساند. روزهای بعد مردم جمع می شدند و به من تبریک می گفتند و من آنقدر در روح خود از محبت آنها گرما و روحیه و انرژی ذخیره کرده ام که به نظرم تا آخر عمر برایم کافی است.


    --------------------------------------------------------------------------------
    پاورقی
    [1] در افسانه های یونان آریادن، دختر مینوس (پادشاه جزیره ای در دریای مدیترانه به نام کریت) و پاسیفا که به تیسوس طنابی را داد که او با آن توانست از شرایط سختی که مینوتار (جانوری که نیمی گاو و نیمی انسان بود) برایش ایجاد کرده بود، نجات پیدا کند.

    [2] « Religious experience» را در فارسی همان «تجربه دینی» ترجمه کرده اند که به معنی احساس عوالم ماوراء ماده و نیز به معنای شهود است.

    سایت تبیان

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 4
    بازدید دیروز: 21
    کل بازدید :370750

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    پدر آریوس - مسجد و کلیسا - mosque&church
    پدر آریوس
    این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پدر آریوس - مسجد و کلیسا - mosque&church

    >>> لوگوی دوستان<<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
    2006-ParsiBlog™.com ©