سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش اندوزد و به آن عمل نکند، خداوند روز قیامت وی را نابینا برانگیزد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ خطاب به ابن مسعود ـ]
رهیافتگان - مسجد و کلیسا - mosque&church
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • مسجد و کلیسا
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • فیزیک‌دان اوکراینی مسلمان شد

    «دیمیتری بولیاکف» فیزیک‌دان 22 ساله اوکراینی ضمن حضور در مسجد مرکزی شهر کیف پایتخت اوکراین و گفتن شهادتین مسلمان شد. به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اینترنتی شیعه‌نیوز، به گفته «بولیاکف»

    او پس از مطالعه مساله گردش زمین به دور محور خود در احادیث نبوی(ص) تصمیم به مسلمان شدن گرفته است.
    وی روز گذشته به همراه یکی از اعضای دفتر معرفی اسلام در مرکز اسلامی به مسجد مرکزی شهر کیف آمد و پس از ادای نماز جماعت در برابر همه نماز گزاران شهادتین را گفت و مسلمان شد.
    بولیاکف 22 ساله گفت: راه آشنایی من با اسلام تنها راه علمی بوده است؛ من یکی از اعضای گروه علمی فیزیک خلاء هستم که زیر نظر پروفسور " نیکلای کوسینیکف" یکی از دانشمندان برجسته در این رشته کار می‌کند. آنها نمونه‌های آزمایشگاهی مختلفی را مورد بررسی قرار دادند تا به تحلیل چرایی گردش زمین به دور محور خود که یک نظریه جدید است برسند و سر انجام آن را ثابت کردند ولی غافل از این که این نظریه در احادیث نبوی که از1400 سال پیش به یادگار مانده و همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند وجود دارد و این مطلب یک چیز را ثابت می‌کند و آن این که تنها منبع اسلام و پیامبرش می‌تواند آفریدگار جهان باشد.
    وی گفت: در حالی که در کتاب‌های آسمانی و ادیان الهی نیز به جز از اسلام سخنی از این حقیقت علمی در میان نیست.در حدیث مسلم از پیامبر خدا روایت شده است:" هر کس قبل از طلوع خورشید از مغرب توبه کند توبه او پذیرفته خواهد شد.
    دیمیتری از زمان مسلمان شدن نیز ارتباط خود را با مرکز تحقیقات فیزیک قطع نکرده در حال نوشتن رساله دکترای خود است.
    اتحادیه جمعیت‌های اسلامی در اوکراین که در حال حاضر فعال‌ترین مؤسسه اسلامی این کشور است، مؤسسه‌ای اجتماعی و غیر دولتی است که 10 جمعیت اسلامی از شهرهای مختلف اوکراین را در خود جای داده است.
    این جمعیت در سال 1997 تاسیس شد تا فرهنگ اسلامی را به شیوه نوین و امروزی عرضه کند و در خدمت به جامعه انسانی و ایجاد یک پل ارتباطی میان فرهنگ‌های گوناگون تلاش نماید. این مؤسسه برای رسیدن به چنین منظوری از روش‌های آموزشی،تبلیغی، امدادی و رفاهی استفاده می‌کند.
    نمازگزاران مرکز اسلامی کیف هر هفته یا هر دو هفته یک‌بار شاهد اسلام آوردن یک مرد یا زن اوکراینی هستند.

    شیعه نیوز به نقل از شریف نیوز

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: سه شنبه 86/3/22::: ساعت 1:32 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    پروفسور گری میلر ( استاد دانشگاه تورنتو ) مترجم : حامد دردشتیان این‌ حقیقت‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ معجزه‌ جاوید و اثبات‌کننده‌ حقانیت‌ و اصالت‌ دین‌ مبین‌ اسلام‌ است‌، مستلزم‌ نو به‌ نو بودن‌ میوه‌ اعجاز این‌ شجره‌ طیبه‌ است‌.
    اساساً، معجزه‌ چیزی‌ است‌ که‌ اثبات‌ آن‌ هرگز محتاج‌ دفاع‌ متعصبانه‌ نبوده‌، ولی‌ نیازمند استدلال‌ و برهان‌ مبین‌ است‌، آن‌هم‌ از موضعی‌ در نهایت‌ متانت‌ و تحمل‌، چرا که‌ آن‌ کتاب‌، خود مبین‌ است‌، به‌ منظور تبیین‌ حقیقت‌ آمد، و لذا نیازی‌ به‌ دست‌ و پا زدن‌های‌ ما و... ندارد.

    منطبق‌ بر سیرة‌ قرآن‌ عزیز، که‌ خود به‌ طرح‌ انواع‌ اتهامات‌ علیه‌ خود، پیامبر، واسطه‌ انتقال‌ پیام‌ و... می‌پردازد و با نهایت‌ متانت‌ و قوی‌ترین‌ استدلال‌ پاسخگو می‌شود، ما خود را مجاز به‌ محاجه‌، گفتمان‌ قرآنی‌ و پاسخ‌ به‌ اتهاماتی‌ نظیر دروغگویی‌ نسبت‌ به‌ پیامبر گرانقدر اسلام‌ می‌بینیم‌.

    زیبایی‌ مقاله‌ ذیل‌ فقط‌ محدود به‌ این‌ نمی‌شود که‌ هر دو بعد به‌روز بودن‌ اعجاز قرآن‌، و نیز دفاع‌ از پیامبر اکرم‌ (ص‌) و قرآن‌ کریم‌ را مشتمل‌ می‌شود، بلکه‌ حلاوت‌ کشف‌ ابعاد شگرفی‌ از اعجاز قرآن‌ که‌ فقط‌ در زمان‌ حال‌ خود را عیان‌ ساخته‌ و نیز دفاع‌ بسیار منطقی‌ و مجاب‌کننده‌ یک‌ تازه‌ مسلمان‌ نواندیش‌ غربی‌ را نیز در پی‌ دارد.

    مضافاً، از آنجا که‌ این‌ مقاله‌ محصول‌ کاوش‌ بخش‌ اینترنت‌ هفته‌نامه‌ گلستان‌ قرآن‌ در آن‌ شبکه‌ جهانی‌ است‌، خدمتگزاران‌ قرآنی‌ را به‌ شناخت‌ و تأمل‌ افزونتر به‌ ماهیت‌ پدیده‌ سرنوشت‌ساز اینترنتی‌ و نقش‌ بی‌بدیلی‌ که‌ می‌تواند در تبلیغ‌ و ترویج‌ معارف‌ قرآن‌ با زبان‌ و جلوه‌های‌ به‌روز آن‌ ایفا کند، رهنمون‌ می‌شود.

    به‌ دلیل‌ حساسیت‌ موضوع‌ مربوط‌ به‌ قرآن‌، در ترجمه‌ این‌ مقاله‌ از روش‌ ترجمه‌ مطلق‌ اجتناب‌، و سعی‌ شده‌ تأکیدهای‌ نویسنده‌ (که‌ در ترجمه‌ از زبان‌ انگلیسی‌ به‌ فارسی‌ معمولاً برای‌ روانی‌ مطلب‌ تغییر می‌یابد) حتی‌المقدور حفظ‌ شود؛ اگرچه‌ دقت‌ و زحمت‌ بیشتر خواننده‌ را برمی‌انگیزد. بدیهی‌ است‌ انتشار این‌ مقاله‌ به‌ معنای‌ عاری‌ بودن‌ آن‌ از برخی‌ خطاهای‌ جزئی‌ احتمالی‌ نیست‌.نخستین بخش از این تحقیق ارزشمند در شماره 78 به نظرتان رسید و ادامه اش را علاوه بر این شماره در شماره های بعدی می‌ خوانید .



    همچنان که در مثال ذیل تبیین شده ، این نوعی از ان چیزی است که به نظر می‌رسد امروزه مسلمانان به طور گسترده ای – اگر چه مستمر – از ان غفلت می‌کنند . چند سال‌ قبل‌، گروهی‌ در ریاض‌، پایتخت‌ عربستان‌ سعودی‌، همه‌ آیاتی‌ را که‌ در قرآن‌ پیرامون‌ جنین‌شناسی‌ وجود دارد جمع‌آوری‌ کردند. آنها گفتند: «این‌ همه‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ قرآن‌ در این‌ خصوص‌ گفته‌. آیا حقیقت‌ دارد؟» در واقع‌ آنان‌ به‌ توصیه‌ قرآن‌ عمل‌ کردند: «از انسان‌هایی‌ که‌ می‌دانند بپرسید». آنها یک‌ غیرمسلمان‌ که‌ استاد جنین‌شناسی‌ (Embryology) در دانشگاه‌ تورنتو بود را برگزیدند ،‌نام وی کیث مور است . وی‌ که‌ مؤلف‌ کتاب‌های‌ مرجع‌ در جنین‌شناسی‌ و یک‌ متخصص‌ جهانی‌ در این‌ زمینه‌ است‌ به‌ ریاض‌ دعوت‌ شد. به‌ او گفتند: «این‌ چیزی‌ است‌ که‌ قرآن‌ در خصوص‌ تخصص‌ شما گفته‌ است‌. آیا حقیقت‌ دارد؟ در این‌ مورد چه‌ چیزی‌ می‌توانید به‌ ما بگویید؟» . اگر چه‌ او در ریاض‌ بود، هر کمکی‌ که‌ برای‌ ترجمه‌ نیاز داشت‌ و هر همکاری‌ که‌ تقاضا می‌کرد در اختیارش‌ گذاشتند و او، از آنچه‌ یافت‌ چنان‌ شگفت‌زده‌ شد که‌ کتاب‌ مرجعش‌ را اصلاح‌ کرد و در چاپ‌ دوم‌ یکی‌ از کتاب‌هایش‌، موسوم‌ به‌ «قبل‌ از اینکه‌ متولد شویم‌» در قسمت‌ دوم‌ درباره‌ تاریخ‌ جنین‌شناسی‌، مطالب‌ جدیدی‌ را که‌ در قرآن‌ یافته‌ بود به‌ آن‌ افزود.

    این‌ نکته‌ آشکار می‌سازد که‌ قرآن‌ جلوتر از زمانش‌ بود و به‌ این‌ دلیل‌ قرآن‌باوران‌ چیزهایی‌ می‌دانند که‌ دیگران‌ نمی‌دانند.

    من‌ مصاحبه‌ جالبی‌ برای‌ یک‌ برنامه‌ تلویزیونی‌ با دکتر کیث‌ مور داشتم‌، که‌ به‌ وسیله‌ اسلاید و نظایر آن‌ مصور شده‌ بود. او خاطرنشان‌ ساخت‌ برخی‌ از مطالبی‌ که‌ قرآن‌ درباره‌ جنین‌ بیان‌ کرده‌ تا سی‌سال‌ قبل‌ ناشناخته‌ بوده‌ است‌. او گفت‌ مشخصاً توصیف‌ قرآن‌ از وجود اولیه‌ انسان‌ به‌ مثابه‌ یک‌ «زالو- شبیه‌ لخته‌» (سوره‌ علق‌ 96 - آیه‌ 2) برای‌ او جدید بود. اما هنگامی‌ که‌ آن‌ را به‌طور دقیق‌ بررسی‌ کرد، دریافت‌ که‌ این‌ توصیف‌ درست‌ است‌ و چنین‌ بود که‌ آن‌ را به‌ کتابش‌ افزود.

    او گفت‌: «پیش‌ از این‌ چنین‌ تصوری‌ از جنین‌ نداشتم‌». او به‌ گروه‌ جانورشناسی‌ مراجعه‌ و تقاضای‌ تصویری‌ از زالو کرد و هنگامی‌ که‌ دریافت‌ زالو دقیقاً شبیه‌ نطفه‌ انسانی‌ است‌، تصمیم‌ گرفت‌ هردوی‌ این‌ تصاویر را به‌ یکی‌ از کتاب‌های‌ درسی‌ خویش‌ بیفزاید.

    دکتر مور همچنین‌ کتابی‌ در زمینه‌ جنین‌شناسی‌ بالینی‌ نگاشت‌ و هنگامی‌ که‌ یافته‌های‌ خود را در تورنتو منتشر کرد، غوغایی‌ در کانادا برپا شد و دیدگاههای‌ او به‌ صفحه‌ اول‌ برخی‌ از روزنامه‌های‌ سراسر کانادا و برخی‌ تیترهای‌ اخبار شبکه‌های‌ رادیویی‌ و تلویزیونی‌ راه‌ یافت‌.

    یک‌ گزارشگر روزنامه‌ از پروفسور مور پرسید: «شما فکر نمی‌کنید عرب‌ها درباره‌ ظهور جنین‌ و چگونگی‌ تغییر و رشد آن‌ اطلاع‌ داشتند؟ البته‌ امکان‌ دارد در آنجا دانشمندی‌ نبوده‌ ،اما شاید آنها برخی‌ چیزها را خودشان‌ به‌ طور ساده‌ کالبدشکافی‌ کرده‌اند، مثلاً افرادی‌ را مثله‌ کرده‌ و این‌ چیزها را آزمایش‌ کرده‌اند».

    پروفسور بلافاصله‌ به‌طور کنایه‌آمیزی‌ اشاره‌ کرد که‌ نکته‌ای‌ بسیار مهم‌- یعنی‌ اینکه‌ همه‌ اسلایدهای‌ جنین‌ اولیه‌ (نطفه‌) که‌ در فیلم‌ نشان‌ داده‌ شده‌، از تصاویر میکروسکوپ‌ تهیه‌ شده‌اند- را نادیده‌ گرفته‌ است‌. او گفت‌: «مسأله‌ این‌ نیست‌ که‌ شخصی‌ سعی‌ کرده‌ باشد در چهارده‌ قرن‌ قبل‌ در جنین‌شناسی‌ به‌ کشفیاتی‌ برسد، آنها حتی‌ نمی‌توانسته‌اند آن‌ را ببینند!»

    تمام‌ توصیفات‌ قرآن‌ در خصوص‌ جنین‌، مربوط‌ به‌ زمانی‌ است‌ که‌ آن‌چنان‌ کوچک‌ است‌ که‌ قابل‌ دیدن‌ توسط‌ چشم‌ نیست‌، لذا شخص‌ برای‌ دیدن‌ آن‌ به‌ میکروسکوپ‌ نیازمند است‌. در حالی‌که‌ سابقه‌ اختراع‌ میکروسکوپ‌ به‌ حدود کمی‌ بیش‌ از دویست‌ سال‌ قبل‌ می‌رسد. دکتر مور با همان‌ لحن‌ کنایه‌آمیز افزود: «شاید در چهارده‌ قرن‌ پیش‌ شخصی‌ مخفیانه‌ یک‌ میکروسکوپ‌ داشته‌ و چنین‌ تحقیقاتی‌ را انجام‌ داده‌ که‌ در هیچ‌ جای‌ آن‌ اشتباهی‌ دیده‌ نمی‌شود و پس‌ از اینکه‌ به‌ طریقی‌ یافته‌های‌ خود را به‌ حضرت‌ محمد(ص‌) آموزش‌ داده‌ و وی‌ را قانع‌ ساخته‌ تا این‌ اطلاعات‌ را در کتابش‌ بگنجاند، تجهیزات‌ را از بین‌ برده‌ است‌!

    و این‌، باورکردنی‌ نیست‌. مگر اینکه‌ برای‌ آن‌ استنادات‌ و براهینی‌ اقامه‌ کنید، وگرنه‌ یک‌ نظریه‌ مضحک‌ قلمداد می‌شود.» ، و سپس‌ هنگامی‌ که‌ از وی‌ سؤال‌ شد که‌ وجود این‌ اطلاعات‌ در قرآن‌ را چگونه‌ توضیح‌ می‌دهید؟ در جواب‌ گفت‌: «این‌ فقط‌ می‌تواند وحی‌ الهی‌ باشد»!

    اگرچه‌ نمونه‌ فوق‌الذکر از انطباق‌ اطلاعات‌ پژوهش‌ بشری‌ با قرآن‌ توسط‌ یک‌ غیرمسلمان‌ انجام‌ شده‌، از آنجایی‌ که‌ وی‌ از دانشمندان‌ مبرز در موضوع‌ مورد تحقیق‌ بوده‌، این‌ کشف‌ تاکنون‌ معتبر مانده‌ است‌. اگر یک‌ انسان‌ عادی‌ ادعا می‌کرد آنچه‌ قرآن‌ درباره‌ جنین‌شناسی‌ بیان‌ کرده‌ صحیح‌ است‌، کسی‌ الزامی‌ به‌ پذیرفتن‌ دیدگاه‌ وی‌ نداشت‌.

    مارشال‌ جانسون‌‌، یکی‌ از همکاران‌ پروفسور مور در دانشگاه‌ تورنتو که‌ مطالعات‌ گسترده‌ای‌ پیرامون‌ زمین‌شناسی‌ داشته‌، بسیار مجذوب‌ این‌ واقعه‌، که‌ آنچه‌ در قرآن‌ درباره‌ جنین‌شناسی‌ وجود دارد، درست‌ از آب‌ درآمده‌، از مسلمانان‌ خواست‌ آنچه‌ در قرآن‌ پیرامون‌ تخصص‌ وی‌ وجود دارد را برایش‌ استخراج‌ و گردآوری‌ کنند. این‌ بار نیز مردم‌ از یافته‌ها شگفت‌زده‌ شدند.

    برای‌ نیل‌ به‌ مقصود این‌ بحث‌، همین‌ کافی‌ است‌ که‌ قرآن‌ درحالی‌که‌ عبارات‌ موجز و واضحی‌ درباره‌ موضوعات‌ مختلف‌ دارد، به‌طور توأمان‌ خواننده‌ را به‌ تحقیق‌ در مورد صحت‌ این‌ عبارات‌، به‌وسیله‌ تحقیق‌ توسط‌ پژوهشگران‌ ذیربط‌، توصیه‌ می‌کند. و همان‌گونه‌ که‌ قرآن‌ بیان‌ کرده‌ به‌ وضوح‌ صحت‌ آن‌ معلوم‌ شده‌ است‌.

    بی‌تردید در قرآن‌ نگرشی‌ هست‌ که‌ در جاهای‌ دیگر یافت‌ نمی‌شود و این‌ نکته‌ جالب‌ است‌ که‌ چگونه‌ قرآن‌ زمانی‌ که‌ اطلاعاتی‌ را در اختیار قرار می‌دهد، اغلب‌ به‌ خواننده‌ می‌گوید: «قبلاً این‌ را نمی‌دانستید.» به‌ راستی‌ هیچ‌ کتاب‌ و نوشته‌ مقدسی‌ نداریم‌ که‌ چنین‌ ادعایی‌ را مطرح‌ کند. همه‌ نوشته‌های‌ کهن‌ و کتاب‌های‌ مذهبی‌ موجود که‌ اطلاعات‌ زیادی‌ به‌ دست‌ می‌دهند، همواره‌ مبداء و مأخذ اطلاعاتشان‌ را تبیین‌ می‌کنند.

    مثلاً وقتی‌ تورات‌ به‌ بحث‌ در خصوص‌ تاریخ‌ کهن‌ می‌پردازد، بیان‌ می‌کند که‌ فلان‌ پادشاه‌ در کجا می‌زیست‌ و آن‌ دیگری‌ با وی‌ در یک‌ نبرد معین‌ جنگید و دیگری‌ نیز دارای‌ پسرانی‌ بود و نظایر آن‌ و همواره‌ تصریح‌ شده‌ که‌ اگر خواهان‌ اطلاعات‌ بیشتری‌ هستید باید این‌ کتاب‌ یا آن‌ مرجع‌ را بخوانید.

    حال‌ آنکه‌ قرآن‌ اطلاعاتی‌ را در اختیار خوانندگان‌ می‌گذارد و خاطرنشان‌ می‌کند که‌ این‌ اطلاعات‌ چیزهای‌ جدیدی‌ است‌ و البته‌ همواره‌ به‌ تحقیق‌ در مورد اطلاعات‌ ارائه‌ شده‌ و کشف‌ صحت‌ آنها نیز توصیه شده‌ است‌. جالب‌ اینکه‌ این‌ مفهوم‌ هرگز توسط‌ غیرمسلمانان‌ چهارده‌ قرن‌ پیش‌ مورد چالش‌ واقع‌ نشده‌ و آن‌ گروه‌ از اهالی‌ مکه‌ که‌ با مسلمانان‌ اختلاف‌ نظر داشتند و در زمان‌های‌ بعدی‌ آیات‌ را شنیدند، تاکنون‌ هرگز لب‌ به‌ سخن‌ نگشوده‌اند تا بگویند آنچه‌ در قرآن‌ آمده‌، جدید نیست‌ و می‌دانند که‌ حضرت‌ محمد(ص‌) آن‌ مطالب‌ را از کجا آورده‌ است‌.

    آنها هرگز نتوانستند در خصوص‌ صحت‌ ادعایشان‌ هماوردطلبی‌ کنند، زیرا قرآن‌ واقعاً جدید بود! در تأیید توصیه‌ قرآن‌ مبنی‌ بر تحقیق‌ نسبت‌ به‌ اطلاعات‌ مطرح‌ شده‌ در آن‌، عمربن‌ خطاب‌ در هنگام‌ خلافت‌ خود گروهی‌ از مردان‌ را برگزید و مأمور یافتن‌ سد ذوالقرنین‌ کرد. قبل‌ از نزول‌ قرآن‌، اعراب‌ درباره‌ این‌ سد هرگز چیزی‌ نشنیده‌ بودند، اما چون‌ قرآن‌ آن‌ را توصیف‌ کرد، کنجکاو به‌ کشف‌ آن‌ شدند و دریافتند در منطقه‌ای‌ موسوم‌ به‌ دوربند در اتحاد شوروی‌ (سابق‌) وجود دارد.

    در اینجا باید تأکید کرد بیان‌ قرآن‌ درباره‌ چیزهای‌ بسیاری‌ صحیح‌ است‌، اما همیشه‌ صحت‌ مطالب‌ یک‌ کتاب‌ به‌ معنای‌ تأیید وحی‌ الهی‌ بودن‌ آن‌ نیست‌. مثلاً کتاب‌ راهنمای‌ تلفن‌ تمام‌ اطلاعاتش‌ صحیح‌ است‌، اما این‌ نکته‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ از جانب‌ خدا نازل‌ شده‌ است‌. مسأله‌ واقعی‌ در آن‌ است‌ که‌ باید دلایلی‌ از منبع‌ اطلاعات‌ قرآن‌ اقامه‌ کند. هیچ‌کس‌ نمی‌تواند بدون‌ مدارک‌ کافی‌ به‌ آسانی‌ منکر اصالت‌ قرآن‌ شود. به‌ راستی‌، اگر کسی‌ یک‌ اشتباه‌ یافت‌، حق‌ دارد از آن‌ سلب‌ صلاحیت‌ کند. این‌ دقیقاً همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ قرآن‌ انسان‌ را به‌ آن‌ ترغیب‌ می‌کند.

    زمانی‌، پس‌ از ارائه‌ درسی‌ در آفریقای‌ جنوبی‌، مردی‌ به‌ سراغم‌ آمد ، او در خصوص‌ گفته‌ام‌ بسیار عصبی‌ بود و ادعا کرد: «امشب‌ به‌ خانه‌ می‌روم‌ و یک‌ اشتباه‌ در قرآن‌ می‌یابم‌» و من‌ گفتم‌: «این‌ کار عاقلانه‌ترین‌ چیزی است که شما گفته اید . »که‌ نسبت‌ به‌ اصالت‌ قرآن‌ شک‌ دارند ، نیاز به اتخاذ آن دارند . زیرا قرآن‌ خود چنین‌ چالشی‌ را تشویق‌ کرده‌ است‌.

    پس‌ از پذیرش‌ این‌ مبارزه‌طلبی‌ قرآن‌ و کشف‌ اینکه‌ تمام‌ مطالبش‌ حقیقت‌ دارد، مردمان‌ از آنجا که‌ نمی‌توانند صحت‌ مطالب‌ آن‌ را مردود اعلام‌ کنند، لاجرم‌ به‌ آن‌ معتقد خواهند شد. اصولاً، قرآن‌ خود منزلت‌ خویش‌ را کسب‌ کرده‌، زیرا مخالفانش‌ صحت‌ آن‌ را به‌ اثبات‌ می‌رسانند.

    یک‌ واقعیت‌ اساسی‌ درباره‌ اصالت‌ قرآن‌ که‌ به‌ اندازه‌ کافی‌ مورد بحث‌ قرار نگرفته‌، این‌ است‌ که‌ صرف‌ ناتوانی‌ فرد در اینکه‌ شخصاً پدیده‌ای‌ را تشریح‌ کند، او را ملزم‌ به‌ قبول‌ وجود این‌ پدیده‌، یا قبول‌ توضیح‌ دیگران‌ از آن‌ نمی‌کند. یعنی‌ به‌ صرف‌ اینکه‌ شخصی‌ قادر به‌ تشریح‌ چیزی‌ نباشد، به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ باید توضیح‌ دیگران‌ نسبت‌ به‌ آن‌ را پذیرا شود، بلکه‌ امتناع‌ شخص‌ از قبول‌ توضیحات‌ دیگران‌، مسؤولیت‌ اثبات‌ و یافتن‌ پاسخ‌ معقول‌ را به‌ خودش‌ باز می‌گرداند. این‌ فرضیه‌ عمومی‌، در بسیاری‌ از مفاهیم‌ زندگی‌ نمایان‌ می‌شود ولی‌ عجیب‌ترین‌ تناسب‌ را با هماوردطلبی‌ قرآن‌ دارد. زیرا شخصی‌ که‌ بگوید: «آن‌ را باور ندارم‌»، این‌ مخمصه‌ را برای‌ خود ایجاد می‌کند.

    شخص‌ در آغاز امتناع‌، اگر احساس‌ کند سایر پاسخ‌ها ناکافی‌ است‌، ملزم‌ خواهد شد که‌ شخصاً توضیحی‌ بیابد. در واقع‌، در یک‌ آیه‌ قرآن‌ که‌ من‌ همواره‌ دیده‌ام‌ آن‌ را به‌ زبان‌ انگلیسی‌ به‌ غلط‌ ترجمه‌ کرده‌اند، الله‌ به‌ انسانی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ به‌ حقیقت‌ توضیح‌ داده‌ شده‌ به‌ او گوش‌ فرا داده‌ است‌. این‌ آیه‌ بیان‌ می‌کند که‌ او در وظیفه‌اش‌ تنها گذاشته‌ شده‌، زیرا پس‌ از اینکه‌ این‌ اطلاعات‌ را شنید، بدون‌ بررسی‌ صحت‌ آنچه‌ شنیده‌، آن‌ را ترک‌ کرده‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، شخص‌ اگر چیزی‌ را شنید و آن‌ را بررسی‌ نکرد تا ببیند آیا درست‌ است‌ یا خیر، گناهکار است‌.


    هفته نامه گلستان قرآن ، شماره 124

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: شنبه 86/3/19::: ساعت 11:13 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    مسلمان شدن خبرنگار ارگوئه‌ای در مراسم سالگرد حضرت امام خمینی(ره)

    خبرنگار روزنامه ال ناسیونال اروگوئه که سال گذشته برای پوشش مراسم ارتحال امام به تهران سفر کرده بود، به دین اسلام گروید.


    آقای «خولیو سزار مارتین» خبرنگار اروگوئه ای روزنامه ال ناسیونال، تحت تأثیر جو معنوی مراسم سالگرد امام خمینی (ره) به اسلام علاقمند شد. وی سپس با سفر به شهر مقدس قم و مطالعه بیشتر به دین مبین اسلام مشرف گردید.


    مارتین پس از بازگشت به اروگوئه، با ارسال نامه ای به وزارت امور خارجه کشورمان این تشرف را رسماً اعلام کرد.

    خبرگزاری اخبار شیعیان

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: جمعه 86/3/18::: ساعت 1:3 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    ...من به کمک شما احتیاجى ندارم‏...

    مصاحبه از فاطمه طوسی یاس: ضمن عرض سلام و تشکر از این که دعوت ما را پذیرفتید، لطفا خودتان را براى خوانندگان ما معرفى نمایید و چگونگى تشرفتان به دین مبین اسلام و مذهب تشیع را بیان بفرمایید .

    من «رشیده حنیف‏» ، اهل تورنتوى کانادا هستم و در رشته‏ى هنرهاى زیبا رتبه‏ى اول را کسب کردم . رشته‏ى تخصصى من تاریخ و نقاشى است و هم چنین رتبه‏ى اول در رشته‏ى دبیرى و معلمى را در اختیار دارم . من در یک خانواده‏ى مسیحى معتقد، به دنیا آمدم و پدرم یک کشیش بود، پدر و مادرم چهارده فرزند داشتند که من آخرین فرزندشان بودم .

    تقریبا 17 سال پیش با همسرم آشنا شدم . در آن زمان هر دوى ما در دانشگاه تحصیل مى‏کردیم . ما هر دو دانشجو و عضو سازمان‏هاى مذهبى بودیم . شوهرم مسلمان بود و من مسیحى . دفتر گروه‏هاى مذهبى ما در یک مکان بود و در نتیجه یک روز در دفتر هم‏دیگر را ملاقات کردیم و در مورد مذهبمان با یک‏دیگر صحبت کردیم . یک روز در مورد باورها و اعتقادات مسیحیان از من سؤالاتى پرسیدند که من هیچ پاسخ مناسبى براى آن‏ها نداشتم . از آن به بعد بود که من شروع به تحقیق و بررسى عمیق مذهب خود کردم و با مسایل بسیارى برخورد کردم که براى من هیچ معنا و مفهومى نداشت . در این میان به اسلام نیز علاقه‏مند شدم و شروع به تحقیق در مورد دین اسلام کردم و دریافتم که اسلام هیچ تضادى با مسیحیت ندارد، بلکه این دو داراى ریشه‏هاى مشترکى هستند، اما دین اسلام تداوم یافت، در حالى که مسیحیت متوقف شده است، چون اسلام دین کامل‏ترى است . پس از مدتى تصمیم گرفتم که مسلمان شوم .

    در آن هنگام مسلمان شدن براى من بسیار سخت‏بود، چون در کانادا زنان مسلمان و باحجاب بسیار کم بودند و من سخت احساس تنهایى مى‏کردم، ولى هنگامى که نماز مى‏خواندم، مى‏دانستم که در همین زمان مسلمانان در همه جاى دنیا مشغول نماز هستند و خداوند را عبادت مى‏کنند; این احساس به من آرامش مى‏داد .

    یاس: خانم حنیف از چگونگى ازدواجتان و هم چنین زندگى خانوادگى خود براى ما صحبت کنید .

    کمى پس از مسلمان شدن من، تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم . تغییر مذهب من و تصمیم براى ازدواج با یک شخص مسلمان، براى خانواده‏ام بسیار سخت‏بود . آن‏ها مسیحیان بسیار معتقدى بودند و احساس مى‏کردند که من گمراه شدم .

    یکى از برادرانم به من گفت: «اگر شما با یک شخص مسلمان ازدواج کنى، ما هم به تو کمک مالى نمى‏کنیم‏» . من هم گفتم: «خیلى ممنون، من به کمک شما احتیاجى ندارم‏» . یکى از خواهرانم گفت: «خداحافظ و من دیگر با شما کارى ندارم‏» . آن‏ها مرا ترک کردند و چندین سال با من قطع رابطه کردند . آن‏ها حتى از کمک مالى براى جشن ازدواجم خوددارى کردند و در مراسم ازدواج من نیز شرکت نکردند .

    مراسم ازدواجمان بسیار ساده برگزار گردید . ما در آن زمان دانشجو بودیم وهیچ چیز نداشتیم، فقط یکى از دوستانمان شب قبل از جشن به آپارتمان من در دانشگاه آمد و کیک درست کرد و ما در جشن عروسى خود فقط کیک و آب میوه خوردیم و نمى‏توانستیم چیزى بیش‏تر از این تهیه کنیم .

    در مراسم ازدواج فقط یکى از خواهرانم شرکت کرد و در حالى که خیلى ناراحت‏بود به من گفت: «مى‏تونى همین الان برگردى‏» ، ولى من به او گفتم: «نه‏» و در مراسم، دیگر به او نگاه نکردم . چون قلبم آرام بود و احساس سرخوردگى نمى‏کردم . یقین داشتم که کار درستى انجام مى‏دهم و در نتیجه هیچ نگرانى‏اى هم نداشتم .

    معمولا عروس‏ها در روز عروسى لباس بلند گران قیمتى مى‏پوشند، ولى من لباس بسیار ساده‏اى پوشیدم که خودم دوخته بودم . من در جشن‏هاى ازدواج پرهزینه‏ى زیادى شرکت کردم که در جمع پدر و مادر و دوستان برگزار شد، اما آن عروس‏ها و دامادها امروز کجا هستند؟

    زندگى ما این گونه آغاز شد و در حال حاضر شوهرم «احمد حنیف‏» طلبه‏ى علوم دینى مى‏باشد و داراى چهار فرزند هستیم . یک پسر به نام زینعلى و سه دختر: زهرا ده ساله، مریم شش ساله، فاطمه دوساله; ما هشت‏سال است که در شهر قم سکونت داریم .

    یاس: علت مهاجرت شما به ایران چه بود؟

    آمدن ما به ایران یک اقدام طبیعى و منطقى بود . شوهرم در کار تبلیغ و ترویج اسلام بود . بنابراین لازم بود که به ایران بیاییم تا با اسلام بیش‏تر آشنا شویم و نقاط مشترک بیش‏ترى را پیدا کنیم . وقتى همسرم به من گفت که باید به قم برویم، من با تعجب گفتم: قم کجاست؟ ! ! وقتى تصمیم گرفتیم که به ایران بیاییم، من نمى‏دانستم که زندگى در ایران چگونه خواهد بود؟ تا این که یک سال قبل از این که به ایران بیاییم، شوهرم در یک همایش شرکت کرد و وقتى برگشت، به من اطمینان داد که در آن‏جا زندگى راحتى خواهى داشت و گفت که خیابان‏ها آسفالت‏شده است، آب لوله کشى، برق و نیازهاى اولیه‏ى زندگى در آن جا وجود دارد . بسیارى از غربى‏ها هنوز فکر مى‏کنند که ایران یک کشور عقب افتاده است و مردم هنوز در بیابان‏ها بر پشت‏شتر سفر مى‏کنند و برق و آب لوله‏کشى فقط براى افراد ثروتمند است و جزو لوازم تجملاتى محسوب مى‏شود . سفر به ایران نوعى احساس تنهایى را در من به وجود آورد، ولى با این حال به عنوان همسر یک فرد مسلمان وظیفه‏ى خود دانستم که به همسرم کمک کنم و با او باشم . ما به خاطر خدا و دین اسلام مهاجرت کردیم و خداوند نیز نورى را در زندگى ما به وجود آورد .

    ما هشت‏سال پیش، فروردین ماه وارد ایران شدیم . براى ما فقط سال نو نبود، بلکه شروعى کاملا جدید بود .

    یاس: خانم رشیده! لطفا نظر خود را درباره‏ى ویژگى‏هاى بارز جامعه‏ى ایرانى بیان بفرمایید و تفاوتش را با غرب بیان کنید .

    در این‏جا ما مى‏توانیم اسلامى زندگى کنیم . در جوامع غربى، دین یک امر پنهان است . دین دخالتى در ابعاد خارجى اداره‏ى امور جامعه ندارد . مذهب در این‏جا همیشه حضور دارد و در همه جا صداى اذان از مساجد شنیده مى‏شود .

    در ایران تاثیرات منفى غرب بسیار جزیى است . تلویزیون عارى از صحنه‏هاى غیراخلاقى است و هنوز دیدن تلویزیون براى بچه‏ها مناسب و سالم است . زنان پوشش اسلامى دارند .

    الحمدلله هنوز هم اسلام در این کشور از یک قدرت معنوى خاص برخوردار است که خصوصیت منحصر به فرد ایران است .

    یاس: نظر شما در خصوص روحیات اجتماعى و سیاسى زنان ایرانى چیست؟ آیا به زنان ایرانى علاقه‏مند هستید؟

    زنان در هر جامعه نقش بسیار مهمى در شکل‏گیرى محیط اجتماعى و سیاسى آن جامعه برعهده دارند . ضرب المثلى مى‏گوید: شما مى‏توانید با دیدن زنان یک جامعه در مورد سطح آن جامعه قضاوت کنید . زنان ایرانى، زنانى شجاع و با ایمان هستند و تا زمانى که هویت اسلامى خویش را حفظ کنند، جامعه مستحکم و پایدار خواهد بود .

    زنان ایرانى بسیار با مهارت هستند و در رشته‏هاى مختلف هنرى استادند; «مهارت آشپزى، خیاطى‏» . زنان ایرانى مى‏توانند هر چیزى را در خانه تعمیر کنند، در حالى که شاید زنان غربى حتى عوض کردن یک لامپ را بلد نباشند . زنان ایرانى همیشه براى دفاع از حقوق خود ایستاده‏اند . آن‏ها همیشه براى سخنرانى آماده هستند و حرفى براى گفتن دارند . همیشه در صحنه‏هاى اجتماعى حضور فعال دارند و به جایگاه و به حق خود در جامعه اندیشیده‏اند و نفوذى قدرتمندانه در مناسبات اجتماعى و سیاسى دارند .

    آن‏ها ثابت کردند که حجاب مانعى براى به دست آوردن حقوق زنان در جامعه نیست . آن‏ها خانه‏هاى خود را جاى آرامش و سکون مى‏سازند، گرچه فقیرانه باشد . این‏جا صلح و آرامش برقرار است، یک مکان امن که بچه‏ها، دوستان، همسایگان، خانواده و خویشاوندان با یک‏دیگر هماهنگ و موافق هستند .

    یاس: دیدگاه زنان غربى نسبت‏به زنان ایرانى چیست؟

    زنان غربى اطلاعات بسیار اندکى در مورد زنان ایرانى دارند . آن‏ها معتقدند که چون ایران یک کشور اسلامى است، تمام افکار غلط رایج در مورد زنان مسلمان باید در مورد آن‏ها نیز صادق باشد، چون آن‏ها با اسلام مشکل دارند . در نتیجه زنان ایرانى مانند زنان مسلمان دیگر مورد ظلم واقع مى‏شوند و شهروندانى درجه دو با حقوقى اندک محسوب مى‏شوند و دسترسى محدودى به مراقبت‏هاى بهداشتى و آموزشى و . . . دارند . زنان غربى معتقدند که اگر به زنان معمولى حق انتخاب داده شود، هرگز حاضر نیستند، حجاب داشته باشند و زنان ایرانى به اجبار حجاب دارند .

    یاس: خانم حنیف! از فرصتى که در اختیار ما گذاشتید، سپاس گزاریم .

    در پایان، من هم از این که این فرصت را در اختیار من گذاشتید، تشکر مى‏کنم و براى نشریه‏ى شما آرزوى موفقیت مى‏کنم .

    نشریه یاس شماره 14

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: جمعه 86/3/18::: ساعت 1:2 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    گردشگرجوان اتریشی در ایران مسلمان شد

    "استفان پیبر" (‪ (stephan pieber‬جوان ‪ ۱۹‬ساله اتریشی که برای یک سفر ‪۲۵‬ روزه تفریحی به ایران سفر کرده، در جریان این سفر و براساس علاقه قبلی خود به دین مبین اسلام مشرف شد.

    استفان که اکنون نام "علی" را برای خود برگزیده است، روز چهارشنبه در گفت‌وگو باخبرنگار ایرنا، گفت: در ‪ ۱۳‬سالگی با دیدن یک خواب دچار تحولی درونی شده و به مطالعه و بررسی ادیان مختلف الهی علاقه‌مند شده‌است.

    وی افزود: در همین ارتباط با مطالعه کتب‌های موجود در اتریش در زمینه دین اسلام و همچنین مطالعه قرآن که به زبان آلمانی ترجمه شده، به دین اسلام با توجه به ویژگیها و شرایط آن علاقه شدیدی پیدا کردم.

    این گردشگر تازه مسلمان شده سپس اظهار داشت: شش سال به بررسی و مطالعه ادیان مختلف الهی پرداختم و در نهایت دین اسلام را به عنوان کاملترین و برترین دین الهی و آسمانی دریافتم.

    وی در خصوص میزان شناخت خود از دین اسلام گفت: براساس مطالعاتی که دراین زمینه داشتم، اسلام را دینی با ویژگی‌ها و مشخصات منحصربفردی می‌دانم که برابری، برادری، مساوات، عدالت و حق و حقیقت از جمله مشخصه‌های اصلی این دین الهی است.

    به گفته "علی استفان"، دین اسلام به عنوان دین برتر از سوی عیسی(ع) به پیروان خود بشارت داده شده و این نشانه برتری و کامل بودن این دین نسبت به سایر ادیان است.

    وی افزود: حضرت محمد(ص) پایه‌گذار دین اسلام است و انسانی مهربان، امین و حامی محرومان و مظلومان بوده است.

    وی که در طول سفر خود به شهرهای مشهد و قم سفر کرده و با یکی از مراجع تقلید نیز دیداری داشته است، گفت: شهرهای مذهبی دارای ویژگیهای خاصی هستند به ویژه در صحن مرقد مطهر امام رضا(ع)، انسان دنیا را فراموش کرده و شور و شوق عجیبی به انسان دست می‌دهد.

    این گردشگر اتریشی علت انتخاب نام علی برای خود را، شناخت از امام اول شیعیان با توجه به مطالعاتی که داشته عنوان کرد و افزود: از نظر من امام علی(ع) شخصیتی عادل، عالم، باتقوی و رئوف بوده که فرزندان بزرگ و مهربانی داشته است.

    علی استفان گفت: من در تشرف به دین اسلام راه صحیح را انتخاب کرده‌ام و هیچگاه از این انتخاب پشیمان نخواهم شد.

    وی ادامه داد: اسلام از نظر من دین دارای وحی و الهی است و دینی با ارزش، بخشنده و بزرگ است، چراکه هر مسلمان چه سیاه، سفید، هندو و با هر فرقه‌ای از نظر اسلام دارای ارزش است و اسلام کسی را بر کسی برتر نمی‌داند مگر در داشتن دین و عدالت.

    وی اظهار داشت: اسلام دینی جامع و اجتماعی است و در این دین بیشتر شاهد کارهای اجتماعی و مشارکتی هستیم.

    "علی استفان" در پایان با بیان اینکه علاقه زیادی برای تشرف به مکه و زیارت خانه خدا دارد، اظهار امیدواری کرد که در آینده زمینه برای زندگی و حضور بیشتر در کشور ایران برایش فراهم شود.

    وی در این گفت‌وگو با آشنایی اندکی که با زبان فارسی و عربی پیدا کرده است، با لهجه‌ای شیرین "شهادتین" را خواند.

    سایت نوسازی

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: جمعه 86/3/18::: ساعت 12:58 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    سخنرانی زن و شوهر روسی در دانشگاه آزاد فلاورجان

    به گزارش روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی فلاورجان، تشکل یوسف زهراء این واحد دانشگاهی، جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی تحت عنوان چرا اسلام با حضور دو تازه مسلمانان شیعه اهل کشور روسیه برگزار نمود.

    در این مراسم که صدها تن از دانشجویان، کارکنان و استادان دانشگاه آزاد اسلامی فلاورجان حضور داشتند و عده زیادی از شرکت کنندگان به دلیل کمبود جا بر روی زمین نشسته بودند، نیکولای و پیشکا ماجرای مسلمان شدن خود را برای حضار بیان کردند.

    نیکلای در تشریح ماجرای مسلمان شدن خود گفت: برخی کتابها و برنامه های تلویزیونی که بیانگر مرگ موقت بود مرا نسبت به وجود خدا و روح توجیه نمود و پس از آن بود که با مطالعه کتب مختلف در مورد ادیان آسمانی به ویژه اسلام زمینه برای مسلمان شدنم پدید آمد.

    نیکلای در بخشی از سخنان خود از دانشجویان خواست تا قدر امکانات موجود در ایران را برای تحقیق و تفحص در اسلام و دیگر ادیان الهی را بدانند و از این امکانات برای شناخت راه درست زندگی بهره گیرند.

    وی در ادامه خاطر نشان نمود: زمانی من در روسیه جستجوی حقیقت را آغاز نمودم در این کشور، حتا یک کتاب تفسیر قرآن و یک ترجمه دقیق و روان از این کتاب آسمانی وجود نداشت تا بتوانم با استفاده از آن به حقیقت اسلام دست یابم لذا جریان اسلام آوردن من کمی طول کشید و من گاه به زحمتی کتابی را می یافتم که حاوی پاره یی از عقاید اسلامی باشد.

    در ادامه پیشکا از بانوان تازه مسلمان شده روسی نیز با تشریح مشکلات مسلمان شدن در روسیه گفت: متاسفانه به دلیل انجام عملیات تروریستی در چچن و تبلیغات منفی بسیاری از رسانه ها در این کشور، دید خوبی در مورد اسلام و به ویژه حجاب وجود ندارد و زنان محجبه به شدت از سوی افکار عمومی این کشور تحت فشار قرار دارند.

    وی ادامه داد: حتا خود من در پیش از مسلمان شدنم دید و درک صحیحی در مورد اسلام نداشتم و خانواده من به شدت از مسلمانان در هراس بودند. اما با مطالعه بر روی اسلام به ویژه آیات مبارکه قرآن کریم و آشنایی با مسلمانان حقیقی، دریافتم که اسلام بهترین برنامه زندگی برای بشر می باشد.

    پیشکا در پایان سخنان خود از زنان ایرانی خواست تا قدر نعمت جمهوری اسلامی را بدانند در جهت حفظ حجاب خود کوشا باشند.

    در پایان این مراسم جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد و تنی چند از دانشجویان فرصت یافتند تا سوالات خود را مطرح نمایند.

    شایان ذکر است که سخنرانی این زن و شوهر تازه مسلمان شده اهل روسیه سومین سخنرانی آنها در دانشگاههای استان اصفهان بوده و آنها پیش از این در دانشگاه اصفهان و صنعتی اصفهان نیز به سخنرانی پرداخته بودند.

    وبلاگ روابط عمومی دانشگاه آزاد فلاورجان

    http://kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: پنج شنبه 86/3/17::: ساعت 10:55 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    برای مدتی سرگردان بودم...

    مطلبی را که پیش روی دارید از کتاب «اینک خورشید از غرب طلوع می کند» نوشته خانم مظفر حلیم و ترجمه آقای عبدالعزیز ویسی برگرفته شده است. کتاب فوق حاوی سرگذشت و تجارب تازه مسلمانها آمریکائی و اروپایی که توسط خود آنها بیان شده است.

    خانم مظفر حلیم طی دیدارها و نامه نگاریهایش با این تازه مسلمانها موفق به جمع آوری آنها در این مجموعه گردیده است. درضمن بخش دوم این کتاب توسط فراخوان از طریق اینترنت جمع آوری شده است. برادران عزیز را به تهیه و مطالعه این کتاب بسیار گرانبها سفارش می کنم.

    با خانم سوزان دی پاس در مسجد «تیمیه» (1) در یک مراسم عقد آشنا شدم. او به عنوان یک پرستار در «یو اس ال» کار می کرد. او زندگی گذشته اش را ترک کرده بود تا در دین اسلام زندگی آرام و لذت بخشی داشته باشد. اما متاسفانه از سوی یک سری افراد به اصطلاح مسلمان که به طور درست دنباله رو ارزشهای اسلامی نبودند، مورد بی مهری قرار گرفته بود. اما الحمدلله گروهی دیگر او را در راه دین حمایت می کردند. آنان او را با عمل درست با اسلام و مسلمانان واقعی آشنا کردند و اکنون ازدواج کرده است و صاحب دختری زیبا بنام رابعه و همسری دوست داشتنی باشد.

    او نه تنها از نظر عملی یک مسلمان به تمام معنا است بلکه الگوی کاملی برای خانواده اش نیز می باشد. برادرزاده اش که 22 سال سن دارد و در دانشگاه «برکلی» (2) مشغول به تحصیل است به تازگی به دین اسلام گرویده است. اسم این برادرزاده اش «حسن» است.

    در سال 1994 بعد از مطالعه قرآن و آشنایی با افراد مخلص و متواضع که قبلا هرگز ندیده بودم مسلمان شدم. قبلا چیزهایی در مورد مسلمانان می دانستم اما تحت تاثیر آنها قرار نگرفته بودم. زیرا آنها فقط به صورت اسمی و ظاهری مسلمان بودند و از نظر عملی چیزی از اسلام نمی دانستند و من هیچ چیز در مورد اسلام از آنها نفهمیدند و این ناآگاهی از اسلام ادامه داشت تا اینکه قرآن و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را مطالعه کردم. احساس کردم که باید تغییری در زندگی ایجاد کنم. دچار سر در گمی شده بودم. زیرا می دانستم خداوند خود می داند که چه کسی را چگونه هدایت کند. خیلی افتخار می کنم و بر خود می بالم که اسلام را پذیرفته ام. هر چند که پذیرفتن دین اسلام یکسری مسؤولیت ها را به همراه دارد اما منافع آن غیر قابل شمارش است.

    پدرم اهل فرانسه و مادرم ایتالیایی است و خودم بزرگ شده شهر «بوستون» (3) هستم. البته قبل از دین اسلام مسیحی بودم. مادرم خیلی زن معنوی گرایی است هر چند که خیلی به دستورات مذهب کاتولیک پایبند نیست. او همیشه معتقد بود که پروردگار او را می بیند و با او هم گفتگو می کند. البته هیچ گاه به ما نمی گفت و خود نیز معتقد نبود که حضرت عیسی خداست.

    روح مقدس یک موضوع نامشخصی برای من بود (در مقابل مفهوم تثلیث پدر، پسر، و روح القدس) و من جواب درستی در باره این موضوع از هیچ مسیحی دریافت نکردم. آیا روح مقدس (روح القدس) همان خداست؟ حتی در زمان بچگی ام نمی توانستم بفهمم چرا ما باید برای همه اینها نماز بخوانیم. چرا فقط برای خدا نماز نخوانیم؟ پدرم کاتولیک است اما زیاد پایبند به آن نیست و ما درباره این موضوعات زیاد با هم صحبت نمی کنیم. بیشتر به موضوعات تجارت، ورزش و آب و هوا علاقمند است. من برای پدرم دعا می کنم که روزی او نیز در این راه گام بردارد. خواهرم یک «لوترن» (4) متعصب است. پسر بزرگش مسلمان شده است هرچند که من تاثیری در مسلمان شدن او نداشتم و او فقط خودش با مطالعه مذاهب دنیا در دانشگاه برکلی، به اسلام روی آورده است. خیلی به او افتخار می کنم زیرا من یک حامی از خانواده ای دیگر یافته ام. اسلام یک مفهوم بیگانه و غریبی در این کشور است.

    متاسفانه رسانه های گروهی با دید بدی به اسلام و مسلمانان نگاه می کنند؛ بسیاری از مردم آمریکا در مورد دین اسلام نظری ندارند و زمانی که می دانند من مسلمان هستم بسیار تعجب می کنند. هرچند که تقریبا هشت ملیون مسلمان در این کشور زندگی می کنند. من متوجه شده ام که این مسلمانان بر خلاف نظر عموم به جای اینکه متعصب باشند، بسیار کنجکاو هستند.

    می دانم که اسلام مرا به شخص بهتری تبدیل کرده است دیگر خیلی خودپسند نیستم بلکه به حال خودم بسیار دلسوزی می کنم. فقط به اطراف نگاه می کنم و می فهمم که واقعا چقدر خوشبخت هستم. می دانم که خداوند از تمام افکار و اعمال من باخبر است. (چه خوب و چه بد) و من هم طبق دستورات او این راه را طی می کنم. درک می کنم که کمک به دیگران و سبک کردن بار دیگران بسیار لذت بخش است.

    اکنون 37 سال دارم و سعی می کنم هر روزم بهتر از دیروزم باشد. احساس می کنم وقت زیادی از عمرم را تلف کرده ام. قبل از رفتن از این دنیا به دنیای دیگر کارهای زیادی باید انجام داد و امیدوارم به بهشت وارد شوم. پرستار هستم و می دانم که در زندگی بعضی از مریض ها تاثیر داشته ام. همچنین به دوستانم در مورد کارهای پزشکی کمک می کنم. معماری هم بلدم هرچند که در ابتدا آن را کاری بیهوده می دانستم اما از نظر اسلامی متوجه شدم که راهی برای کمک به مردم یافته ام.

    مهمترین چیزی که از اسلام به من رسیده است آرامش درونی است. دیگر نگران آینده و موقعیتهای آن نیستم. می دانم که خداوند بر گذشته و آینده من عالم است. و من باید زندگی کنم و خداوند مهربان است و بیشتر از وسعت و توانایی ام از من کار نمی خواهد. هر روز خداوند را شکر می کنم که مرا به دین اسلام هدایت کرده است. سلام و درود خداوند بر تمام کسانی که این داستان را می خوانند.

    به نقل از «اینک خورشید از غرب طلوع می کند» نوشته خانم مظفر حلیم با همکاری بتی باوتمن ترجمه آقای عبدالعزیز ویسی ـ نشر احسان 1381


    --------------------------------------------------------------------------------

    (1)- Taymiyah

    (2)- Berkeley

    (3)- Boston

    (4)- Lutheran

    سایت بیداری اسلامی



    پدر آریوس ::: چهارشنبه 86/2/26::: ساعت 7:20 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    نوجوانی که اسلام را از طریق آموزه های مسیح( علیه السلام) شناخت

    هری جوزف 14 ساله: خیلی از سال های عمر کوتاهم وبخصوص سال های اخیر را در جستجویی حریصانه به دنبال خدا وحقیقت جهان شمول او بوده ام. من درحومه یکی ا زشهرهای نیوانگلند درآمریکا زندگی می کنم و

    از خیلی چیزها خوشم می آید،موسیقی، مطالعه واردو رفتن؛با این حال دین وخدا همیشه در زندگی ام مهم بوده اند ومن رابطه ام را دائما با خدا حفظ کرده ام.

    من قبلا مسیحی بودم وازایمانی که داشنم راضی و خوشحال؛ اما کم کم به این نتیجه رسیدم که بیشتر آنچه من به آن ایمان دارم بر اساس استانداردهای عقیدتی «غیر مسیحی» است وهمزمان در تلاش برای بالا بردن آگاهی ام ا ز دنیا به ادیان دیگر علاقه مند شدم،گرچه بسیاری از مسیحیان با آشنایی وبخصوص گرویدن به سایر ادیان مخالفند.

    باید یادآوری کنم که من نیز تا حدودی تحت تأثیر این عقاید بودم :«مراقب دروغ ها باش وفریب نخور» یا «انجیل تنها سخن حقیقی خداست.» با این حال من به این نتیجه رسیدم که خدایی دوست داشتنی،مهربان وبخشایشگر مثل الله خودش را تنها محدود به یک گروه از مردم نمی کند.

    من بعد ا زمسیحیت مجذوب آموزه های بودا وهندو شدم ویک نسخه از قرآن مجید را هم برای خودم خریدم. نمیدانم چرا اول تصمیم گرفتم که نسخه ای انگلیسی از قرآن را بخرم،اما مطمئنم که این به خاطر علاقه من به شناخت مذهبی بود که تا آن زمان کاملاً با آن بیگانه بودم. همانطور که مشتاقانه صفحات را ورق می زدم حس کردم که چیزی در درون من وابتدا بسیار آهسته می گوید«این واقعا کلام خداست.» گرچه به عنوان یک مسیحی آموخته بودم که تنها انجیل سخن تغییرناپذیر،کامل ومحفوظ خداست.

    ابتدا تنها به اسلام به عنوان یک الهیات روشنفکرانه نگاه می کردم که می توانستم گاهی بصورت تفریحی آن را مطالعه کنم. اول زیاد ما یل نبودم قرآن را کلام خدا بنامم و درواقع چیزی در مورد حضرت محمد(صلی الله علیه واله )هم نمی دانستم.

    درهمین حال زمانی را صرف مطالعه انجیل می کردم،به خصوص سخنان مسیح( علیه السلام) وهمینطور تورات را می خواندم. وقتی سخنان حضرت مسیح را می خواندم با خودم فکر می کردم«این پیامبر حقیقت را آموخته است وخدا ازطریق او به من خیلی چیزها داده است. با این حال چرا بعضی مسیحیان نسبت به سایر عقاید اینطور ریاکارانه وخشن برخورد می کنند؟ وچرا یک اصولی را اختراع کرده ونام «سخن خدا » برآن گذاشته اند؟»

    وقتی این طور فکرها وفکرهایی راجع به غلط بودن عقیده تثلیث (که در شورای نیکاءِا (nicaea )در 325 بعداز میلاد اختراع شد)ذهنم را به خود مشغول کرد،اسلام کم کم به زندگی من وارد شد.

    معلم تاریخم که مسیحی است یکبار به من گفت که هر گونه تصور غلط درباره اسلام نادرست است(مثلا اینکه حضرت محمد(صلی الله علیه واله) تروریست است) او از اینکه من قرآن می خوانم وباز فکر می کنم خیلی خوشحال شد. خیلی زود حقیقی بودن اسلام را پذیرفتم؛ نکته جالب این است که شخصیت تأثیر گذاری وجود داشت وبه من الهام می کرد تا مسلمان شوم و او خود مسیح ( علیه السلام) بود.

    من شباهت واهمیت آنچه را که او آموخته بود در خیلی از آیات قرآن دیدم. من دیدم که چطور قرآن بیان می کند که مسیح( علیه السلام) وآموزه های او هدایت،رستگاری ونور در خود دارند. ونیز فهمیدم که مسلمانان اورا «کلمه خدا» و «روح خدا»نیز می نامند واینکه مسلمانان باور دارند که او نزد خدا زنده است. تقریبا بلافاصله از طریق اینترنت مشغول تحقیق در مورد اسلام شدم و فهمیدم که «مطمئناً این دین حقیقی است.»

    یوسف اسلام یا کت استیونس هم بر من تأثیر گذاشت او یکی ازخوانندگانی است که من بسیار دوستش دارم. اوبه اسلام گرویده واین به من یاد داد که لا زم نیست حتما عرب باشی تا بتوانی مسلمان هم باشی. بنابراین سرانجام شهادتین را بر زبان آوردم و«رسماً» مسلمان شدم. من هنگام مسلمان شدن 14 ساله بودم و... خوب هنوز هم 14 ساله هستم،اما اسلام پیش از این،عمیقاًو کاملاً بر من تأثیر گذاشته بود.

    حالا که خودم را به جای مسیحی مسلمان می نامم دلیل بر این نیست که از باورهایم دست کشیده ام چون هرگز به خدای سه گانه یا اینکه مسیح( علیه السلام) پسر خداست اعتقاد نداشتم. با اینحال اسلام از برخی جنبه ها برای من با مسیحیت تفاوت دارد؛ یعنی خوشایند و مفید است. مثلاً من همیشه بخاطر مسیح( علیه السلام) وآموزه هایش با خدا رابطه خوبی داشتم و همیشه مسیحیت را دینی دیده ام که بر روی عشق به خد ا تأکید دارد. در مدرسه چند دوست یهودی دارم ودر مراسم روز شنبه واعیاد آنها هم شرکت کرده ام ومتوجه شدم که آنها خیلی به دستوراتشان پایبند هستند،با این وجود وقتی با آنها صحبت می کردم،اینطور به نظرم رسید که آنها فاقد آن رابطه عاشقانه با خدا هستند،رابطه ای که من وبسیاری ازمسیحیان آن را تجربه کرده ایم. بنابراین به این نتیجه رسیدم که: مسیحیت بر روی عشق به خدا تأکید می کند اما در آن ایمان کورکورانه و ابهامات زیادی وجود دارد و اینکه بسیاری از یهودیان بر اساس قوانین تورات زندگی می کنند با این حال بر طبق آنچه من از یهودیت دیده ام آنها در رابطه شان با خدا بسیار ضعیفند.

    و اسلام دینی است که هم بر اعتقادات تأکید دارد وبر روی عشق به خدا و رابطه با او تأکید می کند،وهم جنبه اطاعت از دستورات درآن قوی است. خلاصه اینکه اسلام عشق و احساسات عمیق مسیحیت و قانون واطاعت یهودیت رادر خود دارد. واگر کسی بخواهد خدا را بشناسد و از دستوراتش اطاعت کند ترکیب این دو است که به او کمک می کند.

    همینطور که گفتم گرویدن من به اسلام زندگی مرا دگرگون نکرد ،چون من قبلاً هم رابطه بسیار محکمی با خدا داشتم ولی بعد از مسلمان شدنم بسیار قرآن میخوانم،درباره حضرت محمد(صلی الله علیه واله) چیزهای بیشتری یاد می گیرم و مشغول تحقیق و مطالعه همه جوانب اسلام هستم. به زودی یاد گرفتم چطور نمازبخوانم و اگر همه نمازهایم را نخوانم(تلاش می کنم که همه را بخوانم )، معمولاً در شب نمازمی خوانم،واغلب طولانی می خوانم (20 دقیقه تا یک ساعت) چون بعد از نماز من در مقابل خدا به خاک می افتم و از او به خاطر لطفی که به من کرده است تشکر و او را ستایش می کنم. آنچنان خود رادر حضور خدا حس می کنم که سراپا «سرمست» می شوم واغلب آرامشی دوست داشتنی وجودم راپر می کند .

    خانواده ام ا زاسلام آوردنم عصبانی و ناراحت شدند؛من هنوز به مسیح( علیه السلام) ایمان دارم (اگر نداشته باشم مسلمان نیستم!) من زیاده روی نکرده ام مثلا اسمم را به عربی تغییر نداده ام. هنوز هم در جشن های مسیحی همراه خانواده ام شرکت می کنم همانطور که رمضان را جشن می گیرم. من می دانم که هیچکدام ا زعیدهای مسیحیت را خدامعین نکرده است،با این حال فکر می کنم باید در آن شرکت کنم نه به خاطرعلاقه به خانواده ام و من ضرری در این کار نمی بینم چون می دانم در قلبم حقیقتاً عاشق چه هستم. پدر ومادرم به من یاد داده اند که از عقاید کفر آمیز وروح مادیگری که با این جشن ها آمیخته شده،دوری کنم. نمی دانم که دوستانم به مسلمانان شدنم چه عکس العملی نشان خواهند داد.من بین آنها جار نمی زنم که مسلمان شده ام اما اگر کسی از دینم بپرسد،با غرور می گویم که مسلمانم همانطور قبلا به مسیحی بودنم افتخار می کردم. از خدا می خوا هم که هر کس از اسلام آوردنم با خبر می شود مرا همانطوری ببیند که قبلاً می دیده است.

    تأثیر بزرگی که اسلام روی زندگی من داشت این است که الان خودم را بیشتر مطیع خدا حس می کنم.تقریبا اصلا عصبانی نمی شوم،قسم نمی خورم،وتاجایی که می توانم ازدستورات قرآن اطاعت می کنم وهرگناه کوچکی که مرتکب شدم فورا توبه می کنم.من خیلی بشاش وآرام هستم وخوب فکر می کنم. حتی خدا به من کمک کرد تا مقاله ای بنویسم ودرآن نشان دهم چه طور خدا یگانه ونه سه گانه است.

    تصور می کنم حالا خدا را بیشتر ازهر زمانی می شناسم . قبلاً همیشه فکر می کردم که به خداومسیح( علیه السلام) ایمان دارم چون میخواهم زندگی ابدی داشته باشم ،امایک روز ناگهان فهمیدم

    که ایمان من به خداوپیامبران ودستوراتش نه به خاطرعلاقه من به زندگی ابدی، بلکه به خاطر عشق جاودانه من به او وعظمت بی حدومرزخداوند متعال است.

    خدا همین الان اینجاست ،روی زمین ،وشما باید درون خودواطرافتان به مخلوقاتش نگاه کنیدتااورا پیداکنید.

    چرا منتظر معجزه هستید وقتی که شما می توانید حضور خدا را در هر جایی و هر زمانی حس کنید؟ اسلام واقعا مرا از نظر معنوی قوی تر کرده است و من از خدا ممنونم که مرا دعوت کرده تا بخشی از این دین باشم. دوست داشتم همه مردم دنیا می دانستند که اسلام چقدر عالی است وبا دیدن اعمال تعداد کمی تروریست که اسلام و خدا رابد نام می کنند،در مورد اسلام قضاوت نکنند. وبه همه مسلمانان وغیر مسلمانان یک نصیحت می کنم: آنچه در اینترنت بر ضد اسلام نوشته می شود جدی نگیرید، مخصوصاً آنچه در سایت های مسیحی می آید. من چیزهای وحشتناکی خوانده ام مثلا اینکه اسلام بدعت است یا اسلام مردم را از خدا دورمی کند،مسلمانان به مسیح معتقد نیستند،الله ،خدا ویهوه نیست وحتی سایتی که به مسیحیان می آموزد، چطور از آیاتی از قرآن برای بحث با مسلمانان و مسیحی کردنشان سوء استفاده کنند. امیدوارم ودعا می کنم روزی برسد که هر انسانی در برابر خدای متعال به سجده بیفتد وبه اوعشق بورزد، عشقی درحد اعلای آن. امیدوارم حقیقت همه را به رستگاری هدایت وخداوند آنها را در نور رحمتش غرق کند.

    مترجم:سارا خازنی
    طلبه مدرسه علمیه نرجس(س)

     

    http://kelisa-masjed.blogfa.com

     



    پدر آریوس ::: پنج شنبه 85/12/17::: ساعت 10:19 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    مادر شهیدی از ژاپن/ گفتگو با خانم گونیگو یامامورا مادر شهید محمد بابایی

    گفتگو از مریم حقیقتگو خانم بابایى که حدود 40 سال است به دین اسلام مشرف گردیده مفتخراست که مادر شهید و یکى از بانوان فعال در ایام پیروزى انقلاب اسلامى و دفاع مقدس باشد آنچه مى خوانید گفتگوى کوتاهى است با خواهر گرامى خانم سبا بابایى.

    ـ لطفا خود را معرفى کنید و بگویید که چگونه مسلمان شدید؟
    سبإ بابایى, (گونیگو یامامورا) از کشور ژاپن هستم که حدود 40 سال است مسلمان شده ام. متولد 1317 هستم و در زمان جنگ جهانى دوم 8 ساله بودم که به دلیل جنگ از محل تولدم (شهر اشیإ) به اوزاکا و سپس به کوبه مهاجرت کردیم. پس از اتمام جنگ به شهر خودمان برگشتیم و در آنجا تحصیلاتم را ادامه دادم. در کلاس زبان انگلیسى با آقاى بابایى آشنا شدم و چون از قبل هم مى دیدم که ایشان در کلاس راجع به نماز صحبت مى کند و در مواقع خاصى کلاس را ترک مى کند, (براى انجام فریضه نماز) مشتاق شدم و کنجکاوى کردم; چون تا آن زمان من بودایى بودم و در دین بودا چنین چیزى را ندیده بودم. آقاى بابایى نیز چون تاجر بود به ژاپن خیلى سفر مى کرد و 2 سالى بود که در ژاپن مانده بود که تصمیم به ازدواج با من گرفت. به هر حال, آنچه از اسلام برایم مهم بود این بود که در اسلام عبادات و فرایض دینى براى همه یکسان است.
    در مذهب بودا هم مى دیدم که مقام زن پایینتر از مقام مرد است اما در اسلام چنین نبود و تمایز زنان و مردان با هم در تقواى آنها بوده و هست. به هر حال ابتدا بر اساس علاقه ام به ایشان با او ازدواج کردم و بعد از ازدواج مسلمان شدم. آن موقع هنوز اسلام را کاملا نمى شناختم. اما کم کم فهمیدم اسلام, دینى دنیوى و اخروى است.
    پس از ازدواجم در تاریخ آوریل یا بهار سال 1337 هجرى شمسى و با اینکه پدرم خیلى مخالف بود, مسلمان شدم. بعد از ازدواجم بسیارى از دوستانم با پدر و مادرم صحبت کردند تا اینکه آنها هم قبول کردند و بالاخره در مسجد شهر کوبه تشهد خواندم و مسلمان شدم.

    ـ خانم بابایى, مراسم ازدواجتان چگونه برگزار شد؟
    ـ به نظر من براى ازدواج, پول خرج کردن بیهوده است و مراسم ازدواج ما هم با همان تشهدگویى من در مسجد به پایان رسید و پس از ازدواج یک سال با همسرم در کوبه زندگى کردم و آقاى بابایى از همان ابتدا هم به من گفته بود که در هیچ شرایطى نمى توانى تقاضاى طلاق کنى و به خانه پدرت برگردى.
    در واقع این حرف یک تصمیم قطعى بود. یعنى اگر به ایران آمدم و مشکلى هم بود نمى توانستم برگردم چون همسرم از ابتدا به من این مسإله را گفته بود. سلمان پسر بزرگم یک سال پس از ازدواجمان در ژاپن به دنیا آمد.
    پسرم 10 ماهه که شد, شوهرم اجازه استفاده از غذاى ژاپنى را هم نداد چون باید به غذاى ایرانى عادت مى کردم. حتى در کوبه حجابم را کاملا رعایت مى کردم, پاک و نجسى را یاد گرفتم و سپس براى اولین بار با کشتى ملکه الیزابت از هنگ کنگ وارد ایران شدم و در پاکستان که کشتى را عوض کردیم به گفته شوهرم چادر سر کردم و پس از ورود به ایران از راه اهواز به تهران آمدیم.

    ـ خانم بابایى چادرى که براى اولین بار سر کردید را چه کسى براى شما تهیه کرده بود؟
    ـ در ژاپن که بودم با یکى از دوستان شوهرم که هندى بود, رفت و آمد داشتیم و من از آنها چادر دوختن را یاد گرفتم و یک چادر براى خودم تهیه کردم. حتى لباس من در بندر کوبه, سارى یعنى لباس هندیها بود که کاملا پوشیده بود. در آغاز ازدواجم آقاى بابایى آشپزى مى کرد تا من هم با غذاهاى ایرانى آشنا شوم. حتى ایشان پس از تولد فرزندمان کهنه هاى بچه را مى شست و آن قدر مسایل بهداشتى را رعایت مى کرد که هر روز براى ضد عفونى کردن آنها, کهنه ها را مى جوشاند. آقاى بابایى خودش نجس و پاکى را خیلى رعایت مى کرد اما به من خیلى فشار نمىآورد; من خودم رعایت مى کردم.
    ـ وقتى که وارد ایران شدید چه احساسى داشتید؟
    ـ ابتدا که مى خواستیم وارد ایران شویم آقاى بابایى به من گفت: به شما قول نمى دهم که بتوانم شما را بر گردانم و از اول مرا وادار کرد که تصمیم قاطع بگیرم. وقتى که از طریق راهآهن وارد تهران شدیم, دیدم برادرشوهرم با خانواده اش به استقبال ما آمده اند. (چون پدر و مادر ایشان سالها پیش فوت کرده بودند.) ابتدا با برادرشوهرم و خانواده اش در یک خانه واقع در شهر آرا زندگى مى کردم. در سال 1340 نیز فرزند دومم به دنیا آمد و کم کم آقاى بابایى هم بچه ها و هم مرا با قرآن آشنا کرد چون من گرفتار تربیت بچه ها شده بودم و نمى توانستم به کلاس فارسى بروم.

    ـ پس شما در حوادث سال 1342 در تهران بودید. آن زمان از امام خمینى(س) چه شنیده بودید؟
    ـ سال 42, سال تولد فرزند سوم ما بود. در آن زمان آقاى بابایى نمى گذاشت تنها بیرون بروم, چون مى دانست چه اتفاقى خواهد افتاد.
    در جریان 15 خرداد سال 1342 او از صبح از منزل خارج شده بوده و رفته بود بازار و تا شب برنگشت. در تکیه اى که براى عزادارى در نزدیکى خانه ما زده بودند تعدادى سرباز جمع شده بودند و همان موقع بود که دوستان همسرم آمدند و گفتند:
    نگران نباشید, آقاى بابایى شب مىآید و پس از آنکه به خانه برگشت, همه چیز را برایم تعریف کرد.
    آقاى بابایى از همان زمان از مقلدین امام(ره) و از مخالفان نظام طاغوت بود و همیشه به من توصیه مى کرد براى کسى در این زمینه صحبت نکنم. ایشان در همان موقع هم از نظر مالى به گروههاى ضد رژیم طاغوت کمک مى کرد. در همان سالها بود که در جلسات قرآن شرکت مى کرد و آنها گاهى در منزل ما هم جمع مى شدند. تقریبا بچه ها به مدرسه راهنمایى مى رفتند که آمدیم به خیابان پیروزى یعنى همین منزلى که الان در آن هستیم.
    آقاى بابایى همیشه مى گفت: باید جایى خانه بسازیم که نزدیک مسجد باشد. به همین دلیل در نزدیکیهاى مسجد انصارالحسین خانه اى ساختیم و در آن مستقر شدیم. آن موقع بچه ها به مدرسه علوى اسلامى مى رفتند و ما از نظر تربیت آنها نگرانى نداشتیم.

    ـ خانم بابایى, آیا فعالیت دیگرى در طول پیروزى انقلاب داشتید؟
    ـ بله, قبل از اینکه به این منزل بیاییم در چهارراه کوکاکولا, ساکن بودیم که یک روز دیدم ساواکیها پسر همسایه را گرفتند. من هم به سرعت رساله امام را برداشتم و به سمت منزل یکى از دوستانم در چهارصد دستگاه دویدم و رساله را آنجا گذاشتم. لاى رساله نیز اسامى و مشخصات کامل ما بود, سه روز بعد که رفتم رساله را از خانه ایشان بگیرم دیدم ساواکیها آنها را هم گرفته اند. نگران شدم که حتما ساواک به سراغ ما هم مىآید اما به خواست خدا ساواکیها رساله را ندیده بودند.
    بعد از این قضیه هم مرتب در راهپیمایى شرکت مى کردیم و شبها هم در پشت بام منزلمان شعار مى دادیم.
    یک شب دیگر هم سربازها در خانه را زدند, بعد از نماز صبح بود که در را باز کردم.
    چند تا سرباز و سرگرد با کفش آمدند تو و همه چیز را زیر و رو کردند. گفتم دنبال چى مى گردید. گفتند اعلامیه, نوار و ... من همه آنها را در پشت بام مخفى کرده بودم و آنها هم ناامید برگشتند, فقط سوال کردند: این همه قرآن در کتابخانه چه کار مى کند؟ گفتم: اینها تفسیر است و من همان موقع پرسیدم چرا مردم را مى کشید؟ گفتند: ما تیر هوایى مى زنیم! آن روز من خواستم با چاى از آنها پذیرایى کنم تا بتوانم با ایشان صحبت کنم اما صبر نکردند و رفتند. عصر روز بعد وسط خیابان مرا دیدند و گفتند شما نفت مى خواهید؟ (چون آن موقع نفت کم شده بود) گفتم اگر مى خواهید بدهید به همه مردم بدهید. خلاصه, آن روزهاى آخر هم, من و خانواده ام با درست کردن کوکتل مولوتوف مبارزه مى کردیم و در عین حال با دوستانم در تماس بودیم.
    زمانى که پادگان جمشیدیه به تسخیر نیروهاى انقلابى در آمده بود, یکى از دوستانم با من تماس گرفت و گفت حضرت امام در اعلامیه اى اعلام کرده اند که از ساعت 4 به بعد همه بیرون بیایند. ما هم مثل همه این کار را کردیم و همان روز بود که انقلاب پیروز شد.
    خاطره خوشى که از آن روزها به یادم هست این است که روز تشریف فرمایى حضرت امام(ره) به ایران, ما تا خیابان شهید رجایى پیاده رفتیم و آن روز جمعیت آن قدر زیاد بود که من تا به حال ندیده بودم. البته در مراسم ارتحال ایشان موج جمعیت چند برابر آن موقع بود.

    ـ خانم بابایى, از جنگ چه خاطراتى دارید و آن موقع چه مى کردید؟
    ـ در زمان شروع جنگ من در هندوستان بودم و مى خواستم بروم ژاپن. همان موقع که متوجه شدم جنگ آغاز شده, تصمیم گرفتم برگردم اما راه هوایى بسته بود و من راه زمینى را انتخاب کردم. از راه شوروى, فرانسه, آلمان و ترکیه به ایران برگشتم.
    درسال 1361 پسر کوچکم محمد, به جبهه غرب رفت و در عملیات مسلم ابن عقیل شرکت کرد. آن موقع براى کنکور درس مى خواند. او در مرحله اول کنکور قبول شده بود, در عملیات والفجر 1 نیز شرکت کرد و شهید شد. 2 ماه بعد هم جواب کنکور مرحله دومش آمد که در رشته مهندسى قبول شده بود. آن لحظه که قبولى او را شنیدم, خیلى ناراحت شدم.
    یادم هست قبل از شهادت محمد, در ایام عید که به خانواده شهدا مى رفتیم, محمد به آنها مى گفت: ان شإالله سال بعد شما در خانه ما جمع شوید.

    ـ هنگامى که پسرتان به جبهه رفت, چند ساله بود و هنگام شهادتش شما چه احساسى داشتید؟
    ـ محمد هنگام شهادت 19 ساله بود.
    موقعى که مى خواست به جبهه برود از آقاى حمیدى پیش نماز مسجد انصارالحسین اجازه گرفت. من هم مى دانستم اینها امانتى در دست ما هستند و ما باید آنها را تربیت کنیم و تحویل دهیم, چه بهتر که آنها را با شهادت تحویل دهیم چرا که شهید شدن وظیفه مسلمانان و بالاترین مقام است. محمد به خواست خدا عمل کرد و من هم خوشحال شدم چرا که به دستور قرآن عمل کرد. ما در آیات قرآن مى بینیم که مسلمانان اگر زیر ستم باشند وظیفه شان کمک به اسلام و دفاع از آن است و در زمان جنگ هم رزمنده ها و شهدا و خانواده هایشان به این دستور اسلامى عمل کردند.
    در زمان جنگ نیز در دانشگاه صنعتى شریف, پایگاه بسته بندى بود که به آنجا مى رفتم و گاهى سخنرانى هم مى کردم که رزمنده ها براى چى به جبهه رفته اند. به نظر من, مدرسه بهترین جایى است که در آن مى شود بچه ها را آگاه کرد. تإکید زیادى بر حجاب دخترها داشتم چون تهاجم فرهنگى همیشه روى زن و فرهنگ او انگشت مى گذارد.
    اگر حجاب خراب شود و خانواده سست شود, جامعه هم نابود مى شود.
    به نظر من جامعه, بیشتر کارهاى خوب را از دست مى دهد و فرهنگ غرب را جایگزین مى کند. برخى فکر مى کنند فرهنگ خودشان سخت است در حالى که این طورى نیست و فرهنگ خودمان با پیشرفت تکنولوژى هیچ منافاتى ندارد.

    ـ به روح شهید عزیزتان درود مى فرستیم و براى شما خواهر ارجمند و خانواده گرامى اتان آرزوى موفقیت بیشتر را داریم و از اینکه در این گفتگو شرکت کردید سپاسگزاریم.

    نشریه پیام زن به نقل از سایت شارح

    http://www.rahyaftegan.com/asp/index.asp?Link=Des.asp&Code=80&OnvanID=3



    پدر آریوس ::: سه شنبه 85/12/15::: ساعت 12:58 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    هجرت به روشنایی

    داستان مسلمان شدن یک زن ایسلندی - آنا لیندا تراوستادوتیر 1) من با نام ، "آنا لیندا تراوستادوتیر" در خانواده ای با والدین ایسلندی/دانمارکی در ریکیاویک ایسلند در سال 1966 متولد شدم و در کلیسای لوتران[1] غسل تعمید[2] داده شدم.

    هنگامی که جوان بودم خانواده ام به ون کوور کانادا و سپس به نیویورک کوچ کردند. دبیرستان را در سن 16 سالگی و در سال 1988 تمام کردم. مدرک کارشناسی ام را از دانشگاه مک گیل در مونت رآل کانادا اخذ کردم و از آن موقع با سفر به دور دنیا به مطالعه و کار پرداخته ام. مبدأ سفرهایم دانمارک و در سال 1990 بود.

    2) در سال 1997 هنگامی که در قاهره زبان عربی می خواندم، یکی از دخترهایی که دوستم بود و یک مسیحی تجدید حیات یافته بود برایم یک کتاب مقدس جیبی آورد که مشتمل بر هر دو بخش عهد عتیق و عهد جدید بود. بسیار خشنود و خوشحال شدم چون تصمیم گرفته بودم حتماً بدانم در کتاب مقدس چه مطالبی هست. و احساس می کردم بدون مطالعه آگاهانه کتاب مقدس به سختی می توانم خودم را مسیحی به شمار آورم.

    3) در سال 1998 هنگامی که در دانشگاه دمشق مشغول تحصیل بودم همه کتاب مقدس را خواندم، از صفحه اول تا آخر، و از آنچه می خواندم هم نت برداری می کردم، هنگامی که این کار به اتمام رسید دریافتم که ناهماهنگی های فراوانی وجود دارد، مطالب بسیاری که با آنها موافق نبودم. مانند تصویری که از رابطه خدا و زنان در عهد عتیق به دست می دهد، تازه اگر همه مطالبی را که "پولس" در عهد جدید نوشته است، مطرح نکنیم. و هنگامی که من درباره مردان مقدس و پیامبران مثل نوح، لوط، داوود و غیره مطالبی خواندم متوجه شدم که احترامی برایشان قائل نیستم، من موسی را (از عهد عتیق) و عیسی (عهد جدید) را دوست دارم و می ستایم.

    4) چون قبلاً تورات را خوانده بودم، تلاش کردم که نسخه کاملی از تلمود یهودیان به دست آورم که نتیجه ای نگرفتم. من همیشه شنیده بودم که یهودیان (البته غیر از اصل مذهب اصلاح شده شان) کسی را که به یهودیت تغییر مسلک دهد به رسمیت نمی شناسند. نیز شنیده بودم که بسیاری و البته نه همه یهودیان صهیونیست هستند (و از اسرائیل دفاع می کنند). و من هم به سختی ضد صهیونیست و ضد اسرائیلی هستم و طبیعتا طرفدار فلسیطینی ها به علاوه من به دنبال دینی می گشتم که تغییر مسلک داده ها را به رسمیت بشناسد. مقداری روی بودیسم کار کردم ولی به این نتیجه رسیدم که بودیسم برای من مناسبت نیست، چون بودایی ها به خدا اعتقاد ندارند در حالیکه من به شدت به خدا معقتدم و همیشه هم بوده ام. بودیسم البته هنوز به عنوان یک جایگزین جالب برای روش زندگی خوب است. من و مادرم درباره هندوئیسم بسیار صحبت می کردیم و به همین علت من بسیار به آن علاقمند بودم ولی خدایان هندو برای من خیلی زیاد بودند. به همین علت هندوئیسم هم از بحث بیرون است، هم به این علت و هم به دلیل اینکه به آیین هندو نمی شود تغییر مسلک داد.

    5) هنگامی که پسرم "آندرس عمر" در اکتبر 2001 متولد شد، از من پرسیدند که آیا او را غسل تعمید خواهم داد یا نه و من حتی آن موقع هم استنکاف کردم. احساس کردم که کودکان معصوم قطعا به بهشت پذیرفته خواهند شد چه تعمید داده شده و چه نشده. به هر حال چگونه می توانستم او را داخل مسلک مسیحی کنم وقتی خودم را یک مسیحی معتقد نمی دانستم اگر چه من به عنوان یک پروتستان متولد شده و بزرگ شده بودم، اما به تثلیث اعتقادی نداشتنم، به مریم به عنوان مادر خدا، به مسیح به عنوان پسر خدا، به کشته شدن مسیح برای تطهیر گناهان ما و به اینکه مسیح بر روی صلیب به زبان آرامی ناله می زده است: "الی الی بهر، لا ماسا باخ تانی" به اینها اعتقادی نداشتم، منظورم اینست که چرا مسیح ناله کرده است " خدایا، خدای من چرا مرا رها کرده ای؟" در حالیکه عیسی مسیح می دانست که از طرف خدا به عنوان پیامبر او فرستاده شده است؟

    6) من طوری تربیت شدم که یکی از ضد اسلام و ضد مسلمان ترین افرادی بودم که تا به حال دیده اید واقعیت اینست که به شدت ضد اسلام بودم. همچنین پیش از اینکه برای مطالعه و تحصیل در زبان عربی به قاهره بیایم (چون احساس کردم خوشنویسی عربی بسیار زیباست) بسیار ضد عرب بودم، من در ایالات متحده بزرگ شده بودم، با فیلمهای امریکایی پرورش یافته بودم که همیشه عرب ها را به عنوان بنیادگرایان رادیکال و ضد زن، متعصبین مذهبی و تروریست و مردمی معمولاً غیر نرمال به تصویر می کشید. اکثریت زیادی از کسانیکه ضد عرب هستند تا به حال به یک کشور عربی نرفته اند، واقعیت در آنجا متفاوت است.

    7) در سال 1999 به دمشق برگشتم تا در یک سفارتخانه مشغول به کار شوم. در آنجا در سال 2000 با یک مهندس به نام "مهند"، آشنا شدم. و خیلی زود با هم ازدواج کردیم. راستش را بخواهید وقتی با او ازدواج کردم به این علت بود که او را دوست داشتم اگر چه او مسلمان هم بود. در دراز مدت متوجه شدم که او را دوست دارم چون مسلمان است. یک مسلمان خوب. من مسلمانان زیادی را در اینجا، دانمارک و در خاورمیانه دیده بودم و مثل زندگی خودم بعضی مسیحی های خوب و بعضی مسیح های نه چندان خوب و همینطور یهودی ها، بودائی ها و هندوهای اینچنین را دیده بودم.من گمان می کردم همه مسلمانهایی که میبینم نماینده اسلامند و هر وقت که از هر کدام از این مسلمانها سوالهایی درباره اسلام می پرسیدم یک چیز مرا متعجب می کرد، تقریبا همه مدعی بودند که متخصص اسلام هستند حتی آنهایی که بعداً فهمیدم اطلاعات غلطی به من داده بودند. محتاطانه تر این بود که فقط بگویند، نمی دانم یا مطمئن نیستم. هنوز مسیحیت و هیچ دین دیگری را با پیروانش مورد قضاوت قرار نمی دادم. ولی عجیب است که (به خلاف بقیه ادیان)، اسلام را با هر عربی مورد قضاوت قرار می دادم اگر چه 1ـ همه عربها هم مسلمان نیستند برخی پروتستان، کاتولیک، یهودی، بلوردان[3]، قبطی، علی اللهی و دیگر ادیان را دارند. و 2 ـ بیشتر مسلمانان عرب نیستند. مسلمین ممکن است اندونزیایی، هندی، چینی، مقدونی، مالیایی، روس، تایلندی، آفریقایی، بوسنیایی، امریکایی، سوئدی و غیره باشند، و البته عرب هم ممکن است باشند، من طوری رشد کرده بودم که درباره چیزی پیش داوری نداشتم ولی در این مورد اینطور نبود. مدت زیادی طول کشید تا این را بفهمم فقط بعد از ساعتهای بی پایان بحث و گفتگو و مجادله با همسرم بود که من آنقدر روشنفکر و روشن بین شدم که بفهمم من همه تصویر (اسلام) را ندیده ام.

    8) در طول ماه رمضان (که مصادف با نوامبر 2002) بود از "مهند" خواستم که اگر ممکن است در خواندن قرآن به زبان عربی بن من کمک کند، او وقت کمی داشت ولی من مصر بودم که قرآن را به زبان عربی و با کمک یک ترجمه خوب بخوانم. وقتی که قرآن که مقدس ترین کتاب مسلمانان است را خواندم به نظرم رسید بسیار زیبا، علمی و سرشار از رحمت و نیز بسیار فمینیست[4] است. تقریبا همه کتابهایی که تا آن موقع راجع به اسلام خوانده بودم که همه را غیر مسلمانان نوشته بودند، اسلام را در پرتو یک نگاه تاریک معرفی کرده بودند. کسانی که علیه اسلام مطالبی را گاهی اوقات می نوشتند تکه های جدایی را از قرآن به دست می دادند و باقی آیه را حذف می کردند یا اینکه آیه را به غلط ترجمه می کردند، شاید تعمدی و یا سهوا. من اینقدر عربی می دانستم که بفهمم آنچه که می خوانم متفاوت با بقیه مطالبی است که تا آن موقع خوانده بودم.

    9) علم بسیار، مطالبی بسیاری که تازه کشف شده اند. منظورم اینست که پیامبر محمد (ص)[5] سیاهچاله ها، سفر فضایی، DNA و علوم ژنتیک، نظریه تکامل (دگرگون و جهش)، زمین شناسی، اقیانوس شناسی، مراحل رشد جنین، منشأ آبی حیات و همه را ذکر کرده است، شگفت آور است، من همیشه شنیده بودم که قرآن اساسا یک نسخه کپی و رقیق شده کتاب مقدس است، ولی هیچیک از این مطالب در کتاب مقدس نبود. من متعجب بودم که چگونه فردی در 1400 سال پیش چگونه مطالبی اینچنین را نوشته است[6]. برخی از این مطالب تنها در قرن اخیر کشف شده اند. بعد من گمان کردم که خوب دانشمندان، منجمین، ریاضیدانان و نقشه کشهای عرب بسیار در آن زمان پیشرفته بودند و ممکن است برخی از آنها با هم جمع شده اند و کتابی بر اساس تورات و انجیل نوشته اند. اما پس از مطالعه و تحقیق درباره این ایده متوجه شدم تحول و انقلاب علمی اعراب پس از ظهور اسلام بوده است. سپس خواندم که مسلمین معتقدند که قرآن را فرشته مقرب جبرائیل (علیه السلام) به محمد (ص) داده است. و قرآن امتداد کلام الهی است، مسلمین معتقدند بخشهایی از تورات و انجیل که درباره زندگی مسیح (ع) صحبت می کنند توسط خدا الهام شده اند یا الله که همان خدا (God) به زبان عربی است. نه تنها مسلمین عرب بلکه مسیحیان و یهودی های عرب هم خدا را «الله» می گویند. مسلمین ابراهیم، سلیمان، موسی، عیسی مسیح و نوح و در واقع همه پیامبران مذکور در کتاب مقدس را محترم می شمارند. همچنین (در قرآن) ذکر شده است که پیامبران دیگری بوده اند که به سوی ملت های دیگر آمده اند تا به آنها کمک کنند مردمان بهتری باشند: (برخی) می گویند بودا یکی از این پیامبران است اما مانند عیسی مسیح او هرگز منظورش این نبوده است که مردم به او به عنوان وجودی برتر از خدا معتقد باشند، بلکه فقط (معتقد باشند) او یک فرستاده و پیام آور خداست. همچنین مسلمین معتقدند که محمد رسول خدا (ص) آخرین پیامبر است تا آنکه مسیح به زمین بازگردد.

    10) در قرآن گفته شده است که خدا می تواند حجابی بر دیدگان ما و سنگ و سختی ای بر دل های ما قرار دهد که ما دیگر نه بتوانیم پیام قرآن را ببینیم و نه آن را احساس کنیم. تنها هنگامی که خدا بخواهد ما می توانیم آن را بفهمیم در 12 دسامبر 2002، رویای باورنکردنی ای دیدم که باعث شد درباره دین با عمق بیشتر فکر کنم و بیندیشم. رویا ها در ایسلند بسیار مهم تلقی می شوند و تعبیر خواب تقریبا یک علم به حساب می آید. هیچ وقت فکر نمیکردم که به دین نیاز دارم. اما دین مرا به خود جذب می کرد ولی معتقد شده بودم که همینکه به خدا معتقدم خوب است و اینکه قطعاتی را از ادیان مختلف بگیرم تا به ترکیب مورد نظر خودم برسم: «تلفیق آنا»

    11) در ژانویه 2003، شروع کردم در اینترنت و با کلمات کلیدی "اسلام"، "قرآن" و "مسلمان" و غیره جستجو می کردم. در ماه مارس وقتی در ریکیاویک بودم، شانس این را پیدا کردم که با یکی از بهترین دوستانم که دختری ایسلندی بود و مسلمان، صحبت کنم و او هم یک ترجمه واقعا خوب از قرآن به انگلیسی (نسخه عبدالله یوسف علی) را پیشنهاد کرد که در کنار عربی بخوانم. در ماه آوریل آن را دریافت کردم و به عنوان ضمیمه کارم شروع به مطالعه کردم.

    12) در ماه مه 2003 دوست مسلمان و ایسلندی ام بازدید دیدار مرا به جا آورد و دو هفته با ما ماند و ما شروع کردیم که راجع به قرآن صحبت کنیم. من به او گفتم که می خواهم قرآن را به زبان ایسلندی ترجمه کنم. او هم گفت که همین رویا را در سر داشته است. و به توافق رسیدیم با هم این کار را انجام بدهیم. ما اوقاتمان را به خوبی صرف بحث درباره مسیحیت، یهودیت و اسلام می کردیم تمام وقت و همه روزها او اعتقادات مسیحی (پروتستانی) خود را مورد سوال قرار داده بود، یهودیت را ملاحظه کرده بود و دوبار به اسرائیل (یعنی فلسطین اشغالی را) رفته بود و تنها در بار دوم، شروع کرده بود که طرف دیگر درگیری عرب ـ اسرائیلی را نیز ملاحظه کند. و به اسلام علاقمند شده بود او هم قبلا مسیری شبیه مرا طی کرده بود و به همان نتایج رسیده بود. قبلا در 1995 وقتی به من گفت که مسلمان شده است من بد با او برخورد کردم. کاملا برخوردی منفی، باید به خاطر حمایت نکردنم از او خجالت بکشم.

    13) حال متوجه شدم که خود را مسلمان می دانم، به همسرم درباره الهام هایی که به من می شد صحبت کردم و او تند به باد سوال گرفت او از من خواست که صبر کنم و دینم را عوض نکنم تا بعد. او به من گفت که مسلمان شدن زندگی مرا دشوارتر خواهد کرد، و مردمی که اسلام را نمیشناسند با من رفتار متفاوتی خواهند داشت و اینکه در شرایط حاضر، در سال 2003 و در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم مرا مسخره خواهند کرد. به من گفت ممکن است اگر دین اسلام را بپذیرم ارتباطم با خانواده ام و دوستانم قطع خواهد شد. او نگران بود که مردمی که مرا خوب نمی شناختند یا کسانی را که من برای مدت زیادی یا هیچ وقت ندیده بودم گمان کنند او مرا مجبور کرده است مسلمان شوم. به او گفتم که اگر اینطور بود ما با هم ازدواج نمیکردیم چون هنگامی که ما ازدواج کردیم من مسیحی بودم وتا بحال هم مسیحی مانده ام، این را هم گفتم که کسانی که مرا حتی اندکی می شناسند می دانند که من ذهن قدرتمندی دارم و یک فمینیست و اومانیست واقعی هستم و اینکه من از لحاظ فکری بسیار مستقل هستم نه یک انسان کوته فکر و می دانند که کسی نمی تواند مرا کنترل کند. والدین من سالها بدون کسب موفقیتی تلاش کرده اند.

    14) همانجا تصمیم گرفتم اگر خانواده ام و دوستانم به خاطر مسلمان شدنم خواستند ارتباطشان را با من قطع کنند، خوب قطع کنند. دین من متعلق به من است و افتخار می کنم که در ادیان مسیحبت، یهودیت، هندوئیسم، بودیسم و اسلام تحقیق کرده ام. برای من سالها و ساعتهای بی پایان مطالعه کتابها و کاوش در روح خودم طول کشیده است تا به این نقطه برسم. اعتقاد من به خدا چیزی است که همیشه آن را جدی گرفته ام و هیچگاه از ابراز این عقیده احساس خجالت نکرده ام، حتی هنگامی که برخی برای اینکه به چیزی اعتقاد داشته ام که آنها نمی توانستند ببینند مرا مسخره می کردند با آنها بحث می کردم که به اطراف خود نگاه کنید چگونه می توانید به قدرت برتری که همه چیز اطراف ما را خلق کرده است، اعتقاد نداشته باشید و به کسانی که اسلام را به عنوان یک مکتب تقلیدی از مکاتب دیگر می نگرند می گویم که اینطور نیست. اسلام اگر بزرگترین دین نباشد یکی از بزرگترین ادیان جهان است، از هر 4 نفر روی کره زمین در حال حاضر یک نفر مسلمان است و نرخ گسترش پیروان آن از همه ادیان بیشتر است.

    15) بنابراین نهایتا در 4 ژوئن 2003 تصمیم گرفتم رسماً مسلمان شوم تا بتوانم برای حج به مکه بروم. من مدت طولانی به دنبال پاسخ پرسشهایم بودم. از زمان بچگی، و در اواسط دهه 90 من درباره اعتقادات و ادیان مختلف کتاب هایی خریدم. در اعماق خودم تصور می کردم که به پاسخ سوالاتم خواهم رسید. یاد دارم اولین بار که "اذان" (ندای مسلمانان برای دعوت به نماز که کسی از مناره ای در یک مسجد فریاد می زند الله اکبر) را شنیدم یک روز روشن آفتابی در ماه فوریه 1997 در قاهره بود. در همان لحظه صدای ناقوس کلیسا هم می آمد اما وقتی که صدای دعوت به نماز را شنیدم بدون آنکه بفهمم اشک بر صورتم جاری شد.

    من مسلمان نبودم اما این صدا مرا تکان داد. یکی از قدیمی ترین و صمیمی ترین دوستانم که یک کاتولیک است چندی پیش در بیروت بود، او در یک هتل اقامت داشت و در شب اول اقامت در لبنان او ساعت 30/4 با صدای اذان بلند شده بود. او هم احساس کرده بود که صدای اثر گذاری است و او هم گریسته بود.

    16) وقتی که قرآن را خواندم، از اعماق درونم و انتهای روحم احساس کردم این برای من مناسب است. زیبایی الهام شدنی قرآن گاهی مرا به گریه می اندازد. این یک شیوه همه جانبه زندگی است. هیچ کتاب مذهبی دیگری مرا به گریه وا نمی دارد.

    17) به سادگی بگویم قرآن پیچیده ترین کتابی است که تا کنون خوانده ام. هر چه بیشتر آن را می خوانی آن را بیشتر می فهمی و هم زمان سوالات بیشتری برایت ایجاد می شود. قرآن می خواهد به شما القا کند که بیشتر بیاموزید. هر بار که آن را می خوانید، از لایه های مختلف فهم عبور می کنید البته من یک متخصص (علوم اسلامی) نیستم و هرگز هم نخواهم بود. این را هم بگویم که حتی اگر هر روز آن را در بقیه عمرم بخوانم چیزه تازه ای خواهم آموخت، قرآن پر از اسرار و رموز است، من هنوز در تکمیل مطالعات قرآنی ام، مطالعات کتاب مقدس نظیر انجیل بارنابا، تورات و غیره را مطالعه می کنم.

    18) از آن زمان با چند خانم مسملان هم از طریق اینترنت دوست شده ام. وقتی که دراینترنت جستجو می کردم به یک سایت ایسلندی مسلمان برخوردم به اسم www.islam.is و با نویسنده آن تماس گرفتم و مکاتباتی را با او آغاز کردم. حوالی ابتدای سال 2004 گزارشی با عنوان "اسلام در ایسلند، سال 2003" که خودم نوشته بودم، برایش فرستادم، و قرار است این گزارش را به دولت عربستان سعودی ارائه دهم. در زمینه ترجمه قرآن از عربی به زبان ایسلندی به من پیشنهاد کرد که سه نفری (یعنی او و من و دوست سابق الذکرم) کار کنیم. یعنی به نظر می رسد ما سه زن مسلمان ایسلندی خواهیم بود که روی ترجمه قرآن به زبان ایسلندی کار می کنیم. برای کسانی که دنبال یک ترجمه خوب قرآن به انگلیسی می گردند شنیده ام ترجمه محمد اسد بسیار شفاف است. اما خودم باید آن را مطالعه کنم.

    19) به هر حال در تابستان گذشته تعداد زیادی مطالب خواندنی و کتاب از کوالالامپور خریداری کردم، آنجا یک مکه جدید کتاب است. (یعنی مرکز کتب اسلامی است) من واقعا مقدار زیادی کتاب انبار کردم. من به همراه همسر و پسرم 1 ماه در مالزی ماندیم. چه محل شگفتی! چه اماکن اسلامی باورنکردنی ای! من فقط به کشورهای عربی خاورمیانه رفته بودم و اینجا مالزی یک سرزمین جدید اسلامی در جنوب شرقی آسیاست. دست کم باید بگویم که این تجربه شگفت آور بود، من همیشه شیفته هنر و معماری اسلامی بودم و همه جای مالزی چه داخل ساختمانها و چه خارج ساختمانها موزه ای بزرگ است، تحت اشراف نخست وزیر پیشین مالزی ماهاتیر محمد، اسلام حیات تازه ای پیدا کرد، او می خواهد همه کشورهای اسلامی را متحد کند نه تنها اینکه یک مجتمع متحد اسلامی تشکیل شود بلکه او خواستار واحد پول واحد دینار طلاست. چه ایده رویایی ای، اسلام به مردان و زنان بیشتری مانند او نیاز دارد.

    20) من همیشه سعی می کنم مثبت باشم به همین خاطر احساس می کنم قرن 21 زمان مهیجی خواهد بود. اگر کسی مانند من ممکن است مسلمان شود برای همه این امید هست، دوستانی که اخیرا با آنها درباره دین بحث کرده ام می دانند که من مسلمان شده ام و بدون استثنا بسیار از من حمایت کردند. کمی جا خوردم که آنها متعجب نشدند. آنها می گفتند که می دانستند من روزی موضع خود را پیدا خواهم کرد (چون مدت بسیار طولانی به جستجو پرداخته ام) و برای من خوشحال بودند حتی بعضی مرا با نام اسلامی جدیدم صدا می زنند: "نور" که به معنای روشنایی است. من هنوز از نام "آنالیندا" هم استفاده می کنم. چون این نامی است که پدر و مادرم برایم گذاشتند و نمایانگر بخشی از شخصیت 36 ساله من است. "نور" تنها امتداد من است.

    داستان من تمام شد. داستان: «سفر به روشنایی». سفری که در واقع تازه آغاز شده است.


    پاورقی

    1ـ کلیسای لوتران: کلیسایی است که به نام مارتین لوتر موسس فرقه پروتستان نامگذاری شده است.

    2ـ غسل تعمید پس از تولد نوزادان خانواده های مسیحی به نشانه پذیرفته شدن این طفل به عنوان یک مسیحی می باشد.

    3 ـ بلوردان: یکی از فرقه های سیاسی و مذهبی اسلام.

    4ـ البته قرآن فمینیست نیست اما خواننده در مقایسه با مکاتب دیگر هر چه را که طرفدار حقوق زنان یافته آن را فمینیست تلفی کرده است.

    5 ـ البته قرآن بر پیامبر وحی شده است در اینکه او مولف آن باشد. (مترجم)

    6 ـ نگارنده در هنگام خواندن قرآن برای بار اول به منشا الهی روحیانی بودن آ« اعتقاد نداشته است و می خواهد بگوید اگر فرض بگیریم بشر اینها را نوشته است عجیب است. (مترجم)

    کتابخانه سایت تبیان

     

    http://www.rahyaftegan.com



    پدر آریوس ::: یکشنبه 85/12/13::: ساعت 12:16 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 25
    بازدید دیروز: 10
    کل بازدید :375302

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    رهیافتگان - مسجد و کلیسا - mosque&church
    پدر آریوس
    این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    رهیافتگان - مسجد و کلیسا - mosque&church

    >>> لوگوی دوستان<<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
    2006-ParsiBlog™.com ©