چرا پیامبر اسلام(ص) همسران متعددی داشت؟
فلسفه تعدد زوجات آن حضرت را بیان کنید.
در آغاز بیان دو نکته ضروری است.
اول: نگاهی کوتاه به فرهنگ ازدواج در جزیرةالعرب در زمان پیامبر(ص):
1 - عربهای جاهلی نسبت به دختر، بلکه جنس زن بی علاقه بودند، چون در محیطی که دائم مردم با هم به جنگ و خونریزی مشغول بودند و هر کس هر چه قدر که میتوانست، به دیگران روا میداشت، خوف داشتند که در جنگ، دختران اسیر شوند و باعث ننگ آن طایفه گردند، نیز به جهت وضع بد اقتصادی و این که دختران به فحشا رو آورند و... به دختر علاقهای نداشتند، بلکه دخترداری را ضد ارزش میشمردند و به زنده به گور کردن دختران رو آوردند.
2 - چون جنگ و خونریزی در آن محیط امری متداول بود، و عرب جاهلی با اندک بهانهای یک دیگر را میکشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعیتی بود و نسبت زنان به مردان افزایش چشمگیری پیدا میکرد (چون مردان به جنگ اقدام میکردند، نه زنان و کشتهها از مردان بود) که گزینه "چند زن داشتن" را برای رهایی از مشکل عدم تعادل جمعیتی پذیرفتند. این مشکل در اکثر نقاط از جمله در ایران هم وجود داشت، لیکن در عربستان بیشتر بود.
چرا پیامبر اسلام(ص) در 54 سالگی عایش نُه ساله را به عقد خود درآورد؟
در مورد سن عایشه در هنگام اجرای صیغه عقد می گوییم:
اولاً: دادههای تاریخی به ما میگوید: سن عایشه در هنگامی که به عقد پیامبر درآمد، بیشتر از نه سال بود، به چند دلیل:
1 - برخی از مورخان مانند ابن قتیبه دینوری نوشته اند: عایشه در سال 57 هـ ، و در هفتاد سالگی درگذشت.(1)معنای این سخن آن است که عایشه در سال اوّل بعثت متولد شد.
تاریخ اجرای صیغه عقد را یک ماه بعد از رحلت حضرت خدیجه و پس از عقد "سوده" بیان کردهاند.(2) حضرت خدیجه در رمضان سال دهم بعثت از دنیا رفت و در شوال همین سال عایشه به عقد پیامبر(ص) درآمد.(3)
بااین داد? تاریخی میگوییم: عایشه در هنگام عقد حدوداً ده ساله بود.
2 - عالمان اهل سنت از پیامبر(ص) دو روایت نقل کرده اند: یکی این که فرمود: "دخترش فاطمه سرور تمام بانوان جهان است" و دیگر این که در مورد عایشه فضیلتی را بیان داشت که دیگر زنان آن فضیلت را ندارند. چگونه میشود حضرت فاطمه سرور تمام بانوان جهان باشد، اما عایشه فضیلتی داشته باشد که دیگر زنان حتی حضرت فاطمه از آن محروم باشد؟!
بین دو جملهای که عالمان اهل سنت نقل کردهاند تضاد و ناسازگاری وجود دارد. برخی از آنان همانند "طحاوی" که ناقل آن دو هستند، برای رفع ناسازگاری چاره اندیشی کرده و گفتهاند: جمله دوم که درباره عایشه فضیلتی را برشمرده است که دیگر زنان حتی فاطمه از آن محروم است. مربوط بود به زمانی که فاطمه کوچک و نابالغ بود، یعنی در هنگامی که فضیلت عایشه یاد شد که حضرت فاطمه خردسال بود و آن فضیلت مربوط به افراد بالغ بود. همو میگوید: فاطمه در بیست و پنج سالگی درگذشت.(4)
دلایل انحصار صراط مستقیم به اسلام
تا اینجا ما به تحلیل دو اصل مهم «ضرورت دین» و «وحدت دین» پرداختیم. این دو بحث نقش کلیدی در روشن شدن زوایای بحث «پلورالیزم» دارد و بعد از گذر از این دو مرحله انسان برای تعیین دین حق و برتر، از بین ادیان مختلف، نیازمند معیارهایی برای تعیین و شناخت دین حق است. البته ملاک و معیار تشخیص دین حق از باطل را میتوان از دو نظر متفاوت، یعنی درون دینی و برون دینی جستجو کرد، اما در اینجا به ادلهای که شهید متفکر (مطهری) بدان اشاراتی داشته است، بسنده میکنیم.
1. حکم عقل به انتخاب دین کامل و برتر
گفتیم که عقل بعد از احساس ضرورت و وحدت دین الهی به انتخاب دین بدون فحص از حقانیت و برتری آن نسبت به ادیان دیگر، اکتفا نمیکند، بلکه دنبال معیار میگردد.
یکی از این ملاکها ارزیابی و سنجش ادیان موجود از نظر جامعیت و مطابقت با نیازهای فطری انسان است که در اینجا به مقایسة دو دین بزرگ جهان که مدعی حقانیت نیز هستند، یعنی اسلام و مسیحیت میپردازیم:
1. جهانبینی اسلام بر اصل توحید استوار است جهانبینی مسیحیت بر تثلیث.
2. وحی منزل بودن قرآن کریم، دست نویس و جبری بودن انجیل.
3. اشتمال قرآن بر تعدادی مضامین عالی و انواع اعجاز؛ و اشتمال کتاب مقدس بر آموزههای ناسازگار با عقل مانند تجسم خدا و گناه فطری و مسأله خدیه
4. داعیة جهانی بودن اسلام و نسخ ادیان پیشین، اعلام موقتی بودن تورات و انجیل و بشارت به ظهور پیامبر پسین.
5. عدالت و ظلم ستیزی اسلام؛ توصیه به ستمپذیری از اشخاص و حکومت در انجیل.
. بالاخره وجود قوانین و احکام اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، جزایی در اسلام، منطبق با نیازهای فطری بشری مثل اصل شورا، قداست شغل، حرمت رشوه، ربا و احتکار، توصیه به دفاع از حقوق خصوصی و اجتماعی و جهاد در مقابل متجاوزان، احکام حدود ودیات به منظور اصلاح جامعه و پیشگیری از وقوع جرایم.[11]
1. تحریف کتب ادیان پیشین: تعالیم انبیای گذشته در میان همان مردمی که آنها را دریافت میداشتند به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف دستخوش تحریف و تفسیر نادرست قرار میگرفت و پس از چندی تبدیل به یک آیین انحرافی میشد، لذا نه صحف ابراهیم باقی مانده، و نه آنچه بر نوح نازل شده است؛ نه از اوستای اصلی و تعلیمات واقعی زرتشت خبری هست و نه از تورات اصلی و انجیل واقعی اثری،[12] و این که در بعضی آیات قرآن[13]، انجیل و تورات تصدیق شده است مراد این است که صفات و ویژگیهای پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در قرآن با نشانههایی که در تورات و انجیل آمده مطابقت کامل دارد.[14] در نتیجه وحدت رسالت و عدم آن نسبت اصلی شرایع گذشته مطرح است نه کتب تحریف شده.
2. ثانیاً پاسخهای دیگری هم برای شبهة مذکور وجود دارد که به برخی از آن اشاره میشود:
1. محتوای قرآن با کتب آسمانی تفاوت فاحشی دارد چه از جهت علمی و چه از جهت فصاحت و بلاغت که در حد اعجاز بیان شده است، اگر قرآن از کتب آسمانی گرفته شده بود بعدها یهود و نصاری با همة قدرت علمی و دشمنی که با پیامبر اسلام داشتند باید با قرآن مقابله میکردند ولی هرگز نتوانستند در تحدّی (دعوت به مقابله) مانند قرآن را بیاورند، با این که مانند کتاب خود را نوشتند. چرا که انجیل عیسی یک کتاب بود ولی آن سه انجیل به دست خود نوشتند و به خدا نسبت دادند به گونهای که نمیتوان بین انجیل اصلی و جعلی فرق گذاشت ولی در مورد قرآن چون کلام الهی بود، و معجزة جاویدان حق نتوانستند چنین کاری انجام دهند.
2. آنهایی که میگویند قرآن از کتب آسمانی گرفته شده مسلماً مرادشان کتب تحریف شدهای موجود میباشد نه اصلی، چرا که کتب آسمانی قبل از آمدن پیامبر اسلام، و بخشی از آن با ظهور پیامبر خاتم مورد تحریف واقع شده بودند[15] و حال آن که با دقت در مطالب قرآن روشن میشود که اکثر مطالب انجیل و تورات را مردود دانسته و نسبت تحریف به آن داده از جمله میفرماید:, «... یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ...؛ نوشتهای با دست خود مینویسند سپس میگویند: «این، از طرف خداست تا آن را به بهای کمی بفروشند.»[16] و همین طور در تثلیث و پسر خدا بودن «عیسی» و «غدیر» و تفاوتهای که در قصة آدم ـ علیه السّلام ـ ، ذبح ابراهیم، داستان یعقوب، سلیمان و... بین قرآن و عهدین وجود دارد.[17]
3. رابطة عرب جاهلی با دانشمندان اهل کتاب محکمتر از رابطة با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود، بلکه رابطه تنگاتنگ داشتند، و بعد از ظهور پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ همه علیه او متحد شدند و برای تحدّی (و مقابله) با قرآن نهایت تلاش را انجام دادند، چرا نتوانستند با همکاری یهود و نصاری همانند قرآن را بیاورند، این نشان میدهد که قرآن برگرفته از کتب آسمانی گذشته نیست.
4. معارف قرآن چنان بلند و با عظمت است که بعد از هزاران سال از نزول تورات و انجیل، بشر آن زمان و تمام زمانها از آوردن آن عاجز است؛ چرا که اسلام دین خاتم[18] و کاملترین دین[19] الهی است و پیامبر آن برترین پیامبران[20] و رسالت آن جهانی است[21]، و تعالیم آن پیشرفتهترین تعلیمات[22] و قوانین فرعی آن متناسبترین قوانین با تغییر اوضاع و پیشرفتهای بشری است.
آمدن دین برتر و قوانین متکاملتر و نسخ شرایع گذشته بدین معنی نیست که بر تمام احکام و قوانین شرایع گذشته و یا مواعظ و حِکَمْ آن خط بطلان کشیده شده است و هیچگونه استفاده از آنها در دین کامل و برتر نشده است بلکه از مطالب مفید و مواعظ مؤثر آن و... در دین برتر به نحو احسن استفاده شده است، لذا برخی احکام مشترک بین ادیان الهی وجود دارد مانند نماز، حرام بودن شراب، و حرام بودن قتل و آدم کشی، تسلیم بودن در مقابل فرمان الهی که اصل و ریشة همة ادیان میباشد[23] و همین طور عقیده به ظهور امام زمان (عج) در تمام کتب آسمانی مطرح بوده است، چنان که قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»[24]، در زبور بعد از (تورات...) نوشتیم که زمین را بندگان صالح به ارث میبرند و یا در مورد ولایت ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ میفرماید: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ الرُسُل...»[25] ای پیامبر (در معراج) از انبیا، بپرس که بر چه چیز مأمور بودند؛ همه گفتند برای تبلیغ و بشارت نبوت و بعثت تو و ولایت امام علی ابن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ[26] و همین طور بشارت به آمدن پیامبران بعدی از جمله پیامبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ[27] و...
در واقع رابطة ادیان و شرایع از نوع رابطهای است که بین کلاس اول مدرسه ابتدائی با کلاسهای دانشگاه و فوق تخصص وجود دارد. لذا اختلاف شرایع اختلاف کمال و نقص است به بیان علمی تفاضل درجاتی بین ادیان و شرایع وجود دارد نه تضاد و تنافی[28]، نتیجه این شد که آیة مذکور در بیان ایمان و اعتقاد به کتب ادیان گذشته است نه عمل به آنها، و همین طور به مسئله وحدت ادیان در توحید و... اشاره دارد، و عدم قدرت مقابله با قرآن از طرف کفار و اهل کتاب نشان از این دارد که قرآن از کتب قبلی گرفته نشده است.
بی سوادی پیامبر در بین مردم مشهور بوده و قرآن بدان اشاره دارد و در هیچ جای از تاریخ به نوشتن و خواندن پیامبر اشاره ای نشد. علاوه برآن اگر راهب مسیحی مطالب قرآن را به پیامبر آموخت چرا خود ادعای پیامبری نکرد ؟ با مقایسه ی ضمنی بین قرآن و کتاب های آسمانی درمی یابیم معارف و معلومات و عدم اختلاف بین آیات و اعجاز علمی و...قرآن بشری نیست بلکه الهی است و دانشمندان مسیحسی خود اعتراف به کامل بودن قرآن دارند
"رابرت هیوم" مى گوید:
متفکرین با انجام مطالعات به این نتیجه ى رسیده اند که آرمان هاى دینى و اخلاقى که در بخشى از قسمت هاى قدیمى تر کتاب، یافت مى شوند، در زمان هاى بعد به وجود آمده و سپس توسط مؤلّفین به عنوان نقل قول هاى قدیمى، وارد کتاب مقدس شده است10.
در جاى دیگر مى گوید:
امّا دنیاى مسیحّیت، بر سر این نکته که چه چیزى دقیقاً کتاب مقدّس را تشکیل مى دهد، توافق ندارند. طبق نظر پروتستان ها، این کتاب مقدّس شامل سى و نه کتاب عهد عتیق ]تورات[ که متون قانون دیانت یهود بوده و عمدتاً به زبان عبرى در طول قرون متمادى نوشته شده است، به همراه بیست و هفت کتاب، عهد جدید ]انجیل[، به زبان یونانى، که در قرن اوّلیه کلیساى مسیح، به رشته تحریر در آمد...ترکیب و جمع آورى تمام این نوشته ها، در یک مجلّد پیش از حدود سال 200 میلادى در دست اجرابود. نسخه هایى از مجموعه کتاب مقدّس در سال 325.م و به دستور "کنستانتین" ـ امپراطور وقت ـ تهیه گردید.
با این که خودشان به تحریف و تبدیل کتاب هایشان اعتراف دارند، چگونه ممکن است قرآن ـ که در حد اعلاى کمال است ـ از چیز ناقص و دست نوشته ى بشر که پر از تناقض و اشتباه است، اقتباس شده باشد؟!
"ولتر" ـ فیلسوف فرانسوى ـ در این باره مى گوید:
من یقین دارم اگر قرآن و انجیل را به یک فرد غیر متدیّن ارائه دهند، او حتماً قرآن را برخواهد گزید، چون کتاب محمد(صلى الله علیه وآله)با مبناى عقلى، منطبق است.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ج 3، ذیل آیة 19 و 63 آل عمران.
2. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج 1، ص 189 و 204 ـ 210 و ج 6، ص 41 و 364 ـ 379 و ج 16، ص 298 ـ 307.
3. قرآن و کتابهای آسمانی، هاشمی نژاد، تمام کتاب.
4. خاتمیّت، علامه مرتضی مطهری.
من انجیل و تورات را گاه به گاه مطالعه می کنم. شباهت آنها به قرآن عجیب است شاید در کل قصه شبیه نباشد ولی گاه دری یک سری نکات بسیار ظریف شبیه هستند که شباهت همچین نکاتی نمی تواند اتفاقی باشد. مخصوصا در تورات.
دو نتیجه می توان گرفت:
1. همه کتاب ها از منبع واحدی به نام خداوند آمده اند
2. پیامبر ما این کتاب ها را خوانده بود و نسخه معقول تر و پیشرفته تری
از آنها را ارائه کرد.
در وهله اول دومین نظر بسیار محتملتر است و با توجه به اینکه که پیامبر با کشیشی در ارتباط بوده قوت می گیرد. می دانم که نظر دوم هم به خود پیامبر گفته شده هم امروز ممکن است کسانی به آن اعتقاد داشته باشند.
آیا شما می دانید چه دلیل قانع کننده ای برای رد دومین نظر وجود دارد؟
این که پیامبر بی سواد بوده از نظر من چندان دلیل محکمی نیست. چرا که فهم و شعور به سواد ربطی ندارد و ضمنا پیامبر می توانسته بسیار با هوش و خلاق باشد.
اساساً تمام کتابهای آسمانی، در اصول مسائل دین هماهنگی دارند و هدف واحد، یعنی تربیت و تکامل انسان را تعقیب میکنند، اگرچه در مسائل فرعی به مقتضای قانون تکامل تدریجی با هم، تفاوتهایی دارند و هر آیین تازه، مرحله بالاتری را میپیماید و برنامة جامعتری دارد.
هر شریعتی در زمان خود کامل بوده است و شریعت و دین اسلام به لحاظ دارا بودن محتوای منطبق بر فطرت انسان (روم/30) و نزول در زمان بلوغ عقلی بشر و پیشبینی کردن راه کار و روشهایی برای مقتضیات زمان، مسائل مستحدثه و.. برای همیشه کامل و جامع خواهد بود (فرقان/1) چون سطح بینش و آگاهی مردم و نیازهای آنها در امتها و اعصار گوناگون مختلف است. انسانهای هر دورهای نسبت به انسانهای دوره قبل از خود، از سطح آگاهی و بینش بیشتری برخوردار بوده و ادیان بعدی نیز از حیث پاسخگویی به نیازهای بشری جامعیت بیشتری نسبت به ادیان قبلی خود داشتهاند، شریعت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ویژگیهایی دارد که برای همه زمانها مناسب و لازم است.[1]
Get to know the basics of Islam
Islam consists of Usool-e-Deen (Roots of Faith)
which are 5 in number:
Tawheed = Monotheism
Adil = Justice
Nabuwwat = Prophethood
Imamate = Viceregency
Qayamaat = Resurrection
Tawheed:
In the Holy Quran (112) we read:
Say: He is Allah(swt) the One
Allah(swt) the Needless
He begets not, nor is He begotten
And there are none comparable to Him.
Belief in Allah(swt) and in His absolute perfection is the source of Islam.
Allah(swt) was not and cannot have been created Himself, and He created all other things without any model to base His creation on.
Allah(swt) always was, always has been and always will be. All else will perish and die whilst Allah(swt) cannot ever die.
Everything is perfectly formed and shaped by Allah(swt) with perfect wisdom, and without any raw materials He created out of nothing as only He can.
Allah(swt) does not have a body and is a being that can never be seen.
To put any kind of limit on Allah(swt) is to think incorrectly of Him.
A Section from Sermon 1 of Nahjul Balagha:
Praise is due to Allah (swt) whose worth cannot be described by speakers, whose bounties cannot be counted by calculators and whose claim (to obedience) cannot be satisfied by those who attempt to do so, whom the height of intellectual courage cannot appreciate, and the divings of understanding cannot reach; He for whose deion no limit has been laid down, no eulogy exists, no time is ordained and no duration is fixed. He brought forth creation through His Omnipotence, dispersed winds through His Compassion, and made firm the shaking earth with rocks.
The foremost in religion is the acknowledgement of Him, the perfection of acknowledging Him is to testify Him, the perfection of testifying Him is to believe in His Oneness, the perfection of believing in His Oneness is to regard Him Pure, and the perfection of His purity is to deny Him attributes, because every attribute is a proof that it is different from that to which it is attributed and everything to which something is attributed is different from the attribute. Thus whoever attaches attributes to Allah recognises His like, and who recognises His like regards Him two; and who regards Him two recognises parts for Him; and who recognises parts for Him mistook Him; and who mistook Him pointed at Him; and who pointed at Him admitted limitations for Him; and who admitted limitations for Him numbered Him.
Whoever said in what is He, held that He is contained; and whoever said on what is He held He is not on something else. He is a Being but not through phenomenon of coming into being. He exists but not from non-existence. He is with everything but not in physical nearness. He is different from everything but not in physical separation. He acts but without connotation of movements and instruments. He sees even when there is none to be looked at from among His creation. He is only One, such that there is none with whom He may keep company or whom He may miss in his absence.(1)
http://www.convertstoislam.com.(1)-
مگر خداوند در قرآن کریم نفرمودهاند: «لا اکراه فی الدین» پس چرا، مجازات شخص مرتد، قتل است؟ مگر اظهار پشیمانی یک فرد از دین، ضرری دارد که اسلام از آن جلوگیری کرده است؟
آنچه موجب ایجاد چنین شبههای در ذهن میشود، خلط و عدم تفکیک دو مقوله آزادی بیان و آزادی عقیده است. باید دقت کنید که بین عقیده و بیان و طبعاً آزادی عقیده و آزادی بیان تفاوتهای زیادی وجود دارد:
«عقیده» امری «قلبی»، «درونی» و «شخصی» است. امری قلبی است زیرا تا قلب آدمی به آن ایمان نیاورد هیچ قدرت و عامل خارجی نمیتواند آن را در انسان ایجاد کند و هیچگاه با زور و اجبار، کسی به چیزی ایمان نمیآورد و بدان معتقد نمیشود.
در جامعه امروزی ما جوانی که مسلمان زاده است مجبور است نسبت به دین اسلام پایبند باشد و آن را بپذیرد. در صورتی که بخواهد از دین جدا شود و به دین دیگری بپیوندد مرتد اعلام شده و اگر چنین تفکری داشته باشد جامعه او را از خود دور می کند در صورتی که در قرآن آمده است که در دین هیچ اجباری نیست و انسان باید آزاد باشد در تمامی ادیان تحقیق کند و یکی را از نظر خود او انسان را به خدا بهتر نزدیک می کند بپذیرد و این روش که اسلام امروزی آن را در پیش گرفته اجبار است و امروزه در گزینش کارهای دولتی فقط دین اسلام را می خواهند. آیا در اسلام ما شرایطی وضع شده که انسانها در انتخاب دین خود از هر طبقه و سنی در انتخاب دین آزاد باشد؟
کسانی نزد خداوند، دین دار و مؤمن محسوب می شوند که قلباً دین را پذیرفته، در درون خود به آن اعتقاد داشته باشند. با اجبار و اکراه ممکن نیست دین به دل و روح کسی راه پیدا کند؛ و تنها در اختیار خود فرد است که چیزی را از لحاظ قلبی رد یا قبول کند. آزادی در انتخاب دین به همین معناست؛ یعنی انسان باید با اختیار خودش دین را بپذیرد.
توضیح این که، رسیدن انسان به کمال و سعادت دو شرط دارد: یکی این که، در پیش روی خود، راه حق و صحیحی داشته باشد که به سعادت منتهی شود و دیگر این که، انسان با اختیار خودش این راه را انتخاب کند و بپیماید. چون خداوند این نوع کمال خاص را که از طریق انتخاب به دست می آید برای انسان اراده کرده است و این سعادت را برای او می خواهد، پس به انسان قدرت انتخاب داده و در دنیا زمینه و شرایط اعمال اختیار را برای او فراهم کرده است و از سوی دیگر، راه حق و نقشة مسیری را که از بین راه های باطل به صلاح و رستگاری او منجر می شود، در مجموعه و برنامة کاملی به نام دین عرضه نموده و به انسان فرمان داده است تا نعمت اختیار و انتخاب خود را در پذیرش و عمل به تعالیم دین به کار گیرد و از این راه به کمال واقعی خود برسد و اگر انسان این نعمت را در غیر آنچه که خداوند فرمان داده است به کار بگیرد، مسؤول و معاقب خواهد بود.
http://kelisa-masjed.blogfa.com
به فرموده یکی از ائمه(علیهم السلام) اگر با تحقیق وارد دین شوید،
از آن خارج نخواهید شد. ما میدانیم مسلمان به دنیا میآییم و به سن تکلیف میرسیم. اگر دین دیگری را انتخاب کنیم حکم خارج شده از اسلام بر ما لازم میآید و محکوم به مرگ میشویم، چه کنیم؟
اولاً انسان فطرتاً طالب کمال انسانی است و میخواهد به وسیله انجام دادن کارهای شایسته به کمال حقیقی برسد. اما برای اینکه بداند چه کارها و چه راههایی او را به هدف معنویش نزدیکتر میکند، باید نخست کمال نهایی خویش را بشناسد و شناخت آن، در گرو آگاهی یافتن از حقیقت وجود خویش و آغاز و انجام آن است، پس از آن باید رابطه مثبت و منفی میان اعمال مختلف و مراتب گوناگون کمالش را تشخیص دهد، تا بتواند راه صحیحی را برای تکامل انسانی خویش بیابد تا این شناختهای فطری - اصول جهانبینی - را به دست نیاورد، نمیتواند به نظام رفتاری - ایدئولوژی - صحیحی برسد.
پس، تلاش برای شناخت دین حق که شامل جهانبینی و ایدئولوژی صحیح میباشد، ضرورت دارد و بدون آن، رسیدن به کمال انسانی، میسر نخواهد شد، چنانکه رفتاری که برخواسته از چنین ارزشها نباشد، رفتار انسانی نخواهد بود و کسانی که در صدد شناختن دین حق برنمیآیند؛ پس از شناخت نیز از روی لجاجت و عناد آن را کنار گذارده و به خواهشهای حیوانی و لذتهای زودگذر مادی بسنده میکنند اینان در واقع حیوانی بیش نیستند. چنانکه قرآن میفرماید: «ان اللَّه یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الانهار و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم»؛خداوند کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند، در بهشت جای خواهد داد، بهشتی که نهرهای جاری در آن وجود دارد، در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره میگیرند و همچون چهارپایان میخورند و سرانجام، آتش دوزخ جایگاه آنهاست.
خداوند متعال مصلحت بندگان را بهتر از خود آنها میداند و قوانینی که تشریع کرده برای صلاح دین و دنیای مردم بوده و صددرصد منطبق بر حقیقت و مصلحت فرد و جامعه میباشد و لذا بزرگان ما فرمودهاند: «مقررات اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و اگر کسی میخواهد به حقیقت برسد راهی جز عمل کردن به فرمانهای خداوند وجود ندارد و در حقیقت احکام اسلامی پشتوانهاش حقیقت و واقعیت است.
بازدید دیروز: 96
کل بازدید :375932
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386