برای مدتی سرگردان بودم، داستان اسلام آوردن خانم هاجره شیخ از زبان خودش
توضیح:
مطلبی را که پیش روی دارید از کتاب «اینک خورشید از غرب طلوع می کند» نوشته خانم مظفر حلیم و ترجمه آقای عبدالعزیز ویسی برگرفته شده است. کتاب فوق حاوی سرگذشت و تجارب تازه مسلمانها آمریکائی و اروپایی که توسط خود آنها بیان شده است. خانم مظفر حلیم طی دیدارها و نامه نگاریهایش با این تازه مسلمانها موفق به جمع آوری آنها در این مجموعه گردیده است. درضمن بخش دوم این کتاب توسط فراخوان از طریق اینترنت جمع آوری شده است. برادران عزیز را به تهیه و مطالعه این کتاب بسیار گرانبها سفارش می کنم.
با خانم سوزان دی پاس در مسجد «تیمیه» (1) در یک مراسم عقد آشنا شدم. او به عنوان یک پرستار در «یو اس ال» کار می کرد. او زندگی گذشته اش را ترک کرده بود تا در دین اسلام زندگی آرام و لذت بخشی داشته باشد. اما متاسفانه از سوی یک سری افراد به اصطلاح مسلمان که به طور درست دنباله رو ارزشهای اسلامی نبودند، مورد بی مهری قرار گرفته بود. اما الحمدلله گروهی دیگر او را در راه دین حمایت می کردند. آنان او را با عمل درست با اسلام و مسلمانان واقعی آشنا کردند و اکنون ازدواج کرده است و صاحب دختری زیبا بنام رابعه و همسری دوست داشتنی باشد.
او نه تنها از نظر عملی یک مسلمان به تمام معنا است بلکه الگوی کاملی برای خانواده اش نیز می باشد. برادرزاده اش که 22 سال سن دارد و در دانشگاه «برکلی» (2) مشغول به تحصیل است به تازگی به دین اسلام گرویده است. اسم این برادرزاده اش «حسن» است.
در سال 1994 بعد از مطالعه قرآن و آشنایی با افراد مخلص و متواضع که قبلا هرگز ندیده بودم مسلمان شدم. قبلا چیزهایی در مورد مسلمانان می دانستم اما تحت تاثیر آنها قرار نگرفته بودم. زیرا آنها فقط به صورت اسمی و ظاهری مسلمان بودند و از نظر عملی چیزی از اسلام نمی دانستند و من هیچ چیز در مورد اسلام از آنها نفهمیدند و این ناآگاهی از اسلام ادامه داشت تا اینکه قرآن و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را مطالعه کردم. احساس کردم که باید تغییری در زندگی ایجاد کنم. دچار سر در گمی شده بودم. زیرا می دانستم خداوند خود می داند که چه کسی را چگونه هدایت کند. خیلی افتخار می کنم و بر خود می بالم که اسلام را پذیرفته ام. هر چند که پذیرفتن دین اسلام یکسری مسؤولیت ها را به همراه دارد اما منافع آن غیر قابل شمارش است.
پدرم اهل فرانسه و مادرم ایتالیایی است و خودم بزرگ شده شهر «بوستون» (3) هستم. البته قبل از دین اسلام مسیحی بودم. مادرم خیلی زن معنوی گرایی است هر چند که خیلی به دستورات مذهب کاتولیک پایبند نیست. او همیشه معتقد بود که پروردگار او را می بیند و با او هم گفتگو می کند. البته هیچ گاه به ما نمی گفت و خود نیز معتقد نبود که حضرت عیسی خداست.
روح مقدس یک موضوع نامشخصی برای من بود (در مقابل مفهوم تثلیث پدر، پسر، و روح القدس) و من جواب درستی در باره این موضوع از هیچ مسیحی دریافت نکردم. آیا روح مقدس (روح القدس) همان خداست؟ حتی در زمان بچگی ام نمی توانستم بفهمم چرا ما باید برای همه اینها نماز بخوانیم. چرا فقط برای خدا نماز نخوانیم؟ پدرم کاتولیک است اما زیاد پایبند به آن نیست و ما درباره این موضوعات زیاد با هم صحبت نمی کنیم. بیشتر به موضوعات تجارت، ورزش و آب و هوا علاقمند است. من برای پدرم دعا می کنم که روزی او نیز در این راه گام بردارد. خواهرم یک «لوترن» (4) متعصب است. پسر بزرگش مسلمان شده است هرچند که من تاثیری در مسلمان شدن او نداشتم و او فقط خودش با مطالعه مذاهب دنیا در دانشگاه برکلی، به اسلام روی آورده است. خیلی به او افتخار می کنم زیرا من یک حامی از خانواده ای دیگر یافته ام. اسلام یک مفهوم بیگانه و غریبی در این کشور است.
متاسفانه رسانه های گروهی با دید بدی به اسلام و مسلمانان نگاه می کنند؛ بسیاری از مردم آمریکا در مورد دین اسلام نظری ندارند و زمانی که می دانند من مسلمان هستم بسیار تعجب می کنند. هرچند که تقریبا هشت ملیون مسلمان در این کشور زندگی می کنند. من متوجه شده ام که این مسلمانان بر خلاف نظر عموم به جای اینکه متعصب باشند، بسیار کنجکاو هستند.
می دانم که اسلام مرا به شخص بهتری تبدیل کرده است دیگر خیلی خودپسند نیستم بلکه به حال خودم بسیار دلسوزی می کنم. فقط به اطراف نگاه می کنم و می فهمم که واقعا چقدر خوشبخت هستم. می دانم که خداوند از تمام افکار و اعمال من باخبر است. (چه خوب و چه بد) و من هم طبق دستورات او این راه را طی می کنم. درک می کنم که کمک به دیگران و سبک کردن بار دیگران بسیار لذت بخش است.
اکنون 37 سال دارم و سعی می کنم هر روزم بهتر از دیروزم باشد. احساس می کنم وقت زیادی از عمرم را تلف کرده ام. قبل از رفتن از این دنیا به دنیای دیگر کارهای زیادی باید انجام داد و امیدوارم به بهشت وارد شوم. پرستار هستم و می دانم که در زندگی بعضی از مریض ها تاثیر داشته ام. همچنین به دوستانم در مورد کارهای پزشکی کمک می کنم. معماری هم بلدم هرچند که در ابتدا آن را کاری بیهوده می دانستم اما از نظر اسلامی متوجه شدم که راهی برای کمک به مردم یافته ام.
مهمترین چیزی که از اسلام به من رسیده است آرامش درونی است. دیگر نگران آینده و موقعیتهای آن نیستم. می دانم که خداوند بر گذشته و آینده من عالم است. و من باید زندگی کنم و خداوند مهربان است و بیشتر از وسعت و توانایی ام از من کار نمی خواهد. هر روز خداوند را شکر می کنم که مرا به دین اسلام هدایت کرده است. سلام و درود خداوند بر تمام کسانی که این داستان را می خوانند.
به نقل از «اینک خورشید از غرب طلوع می کند» نوشته خانم مظفر حلیم با همکاری بتی باوتمن ترجمه آقای عبدالعزیز ویسی ـ نشر احسان 1381
--------------------------------------------------------------------------------
(1)- Taymiyah
(2)- Berkeley
(3)- Boston
(4)- Lutheran
مطلبی را که پیش روی دارید از کتاب «اینک خورشید از غرب طلوع می کند» نوشته خانم مظفر حلیم و ترجمه آقای عبدالعزیز ویسی برگرفته شده است. کتاب فوق حاوی سرگذشت و تجارب تازه مسلمانها آمریکائی و اروپایی که توسط خود آنها بیان شده است. خانم مظفر حلیم طی دیدارها و نامه نگاریهایش با این تازه مسلمانها موفق به جمع آوری آنها در این مجموعه گردیده است. درضمن بخش دوم این کتاب توسط فراخوان از طریق اینترنت جمع آوری شده است. برادران عزیز را به تهیه و مطالعه این کتاب بسیار گرانبها سفارش می کنم.
با خانم سوزان دی پاس در مسجد «تیمیه» (1) در یک مراسم عقد آشنا شدم. او به عنوان یک پرستار در «یو اس ال» کار می کرد. او زندگی گذشته اش را ترک کرده بود تا در دین اسلام زندگی آرام و لذت بخشی داشته باشد. اما متاسفانه از سوی یک سری افراد به اصطلاح مسلمان که به طور درست دنباله رو ارزشهای اسلامی نبودند، مورد بی مهری قرار گرفته بود. اما الحمدلله گروهی دیگر او را در راه دین حمایت می کردند. آنان او را با عمل درست با اسلام و مسلمانان واقعی آشنا کردند و اکنون ازدواج کرده است و صاحب دختری زیبا بنام رابعه و همسری دوست داشتنی باشد.
او نه تنها از نظر عملی یک مسلمان به تمام معنا است بلکه الگوی کاملی برای خانواده اش نیز می باشد. برادرزاده اش که 22 سال سن دارد و در دانشگاه «برکلی» (2) مشغول به تحصیل است به تازگی به دین اسلام گرویده است. اسم این برادرزاده اش «حسن» است.
در سال 1994 بعد از مطالعه قرآن و آشنایی با افراد مخلص و متواضع که قبلا هرگز ندیده بودم مسلمان شدم. قبلا چیزهایی در مورد مسلمانان می دانستم اما تحت تاثیر آنها قرار نگرفته بودم. زیرا آنها فقط به صورت اسمی و ظاهری مسلمان بودند و از نظر عملی چیزی از اسلام نمی دانستند و من هیچ چیز در مورد اسلام از آنها نفهمیدند و این ناآگاهی از اسلام ادامه داشت تا اینکه قرآن و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را مطالعه کردم. احساس کردم که باید تغییری در زندگی ایجاد کنم. دچار سر در گمی شده بودم. زیرا می دانستم خداوند خود می داند که چه کسی را چگونه هدایت کند. خیلی افتخار می کنم و بر خود می بالم که اسلام را پذیرفته ام. هر چند که پذیرفتن دین اسلام یکسری مسؤولیت ها را به همراه دارد اما منافع آن غیر قابل شمارش است.
پدرم اهل فرانسه و مادرم ایتالیایی است و خودم بزرگ شده شهر «بوستون» (3) هستم. البته قبل از دین اسلام مسیحی بودم. مادرم خیلی زن معنوی گرایی است هر چند که خیلی به دستورات مذهب کاتولیک پایبند نیست. او همیشه معتقد بود که پروردگار او را می بیند و با او هم گفتگو می کند. البته هیچ گاه به ما نمی گفت و خود نیز معتقد نبود که حضرت عیسی خداست.
روح مقدس یک موضوع نامشخصی برای من بود (در مقابل مفهوم تثلیث پدر، پسر، و روح القدس) و من جواب درستی در باره این موضوع از هیچ مسیحی دریافت نکردم. آیا روح مقدس (روح القدس) همان خداست؟ حتی در زمان بچگی ام نمی توانستم بفهمم چرا ما باید برای همه اینها نماز بخوانیم. چرا فقط برای خدا نماز نخوانیم؟ پدرم کاتولیک است اما زیاد پایبند به آن نیست و ما درباره این موضوعات زیاد با هم صحبت نمی کنیم. بیشتر به موضوعات تجارت، ورزش و آب و هوا علاقمند است. من برای پدرم دعا می کنم که روزی او نیز در این راه گام بردارد. خواهرم یک «لوترن» (4) متعصب است. پسر بزرگش مسلمان شده است هرچند که من تاثیری در مسلمان شدن او نداشتم و او فقط خودش با مطالعه مذاهب دنیا در دانشگاه برکلی، به اسلام روی آورده است. خیلی به او افتخار می کنم زیرا من یک حامی از خانواده ای دیگر یافته ام. اسلام یک مفهوم بیگانه و غریبی در این کشور است.
متاسفانه رسانه های گروهی با دید بدی به اسلام و مسلمانان نگاه می کنند؛ بسیاری از مردم آمریکا در مورد دین اسلام نظری ندارند و زمانی که می دانند من مسلمان هستم بسیار تعجب می کنند. هرچند که تقریبا هشت ملیون مسلمان در این کشور زندگی می کنند. من متوجه شده ام که این مسلمانان بر خلاف نظر عموم به جای اینکه متعصب باشند، بسیار کنجکاو هستند.
می دانم که اسلام مرا به شخص بهتری تبدیل کرده است دیگر خیلی خودپسند نیستم بلکه به حال خودم بسیار دلسوزی می کنم. فقط به اطراف نگاه می کنم و می فهمم که واقعا چقدر خوشبخت هستم. می دانم که خداوند از تمام افکار و اعمال من باخبر است. (چه خوب و چه بد) و من هم طبق دستورات او این راه را طی می کنم. درک می کنم که کمک به دیگران و سبک کردن بار دیگران بسیار لذت بخش است.
اکنون 37 سال دارم و سعی می کنم هر روزم بهتر از دیروزم باشد. احساس می کنم وقت زیادی از عمرم را تلف کرده ام. قبل از رفتن از این دنیا به دنیای دیگر کارهای زیادی باید انجام داد و امیدوارم به بهشت وارد شوم. پرستار هستم و می دانم که در زندگی بعضی از مریض ها تاثیر داشته ام. همچنین به دوستانم در مورد کارهای پزشکی کمک می کنم. معماری هم بلدم هرچند که در ابتدا آن را کاری بیهوده می دانستم اما از نظر اسلامی متوجه شدم که راهی برای کمک به مردم یافته ام.
مهمترین چیزی که از اسلام به من رسیده است آرامش درونی است. دیگر نگران آینده و موقعیتهای آن نیستم. می دانم که خداوند بر گذشته و آینده من عالم است. و من باید زندگی کنم و خداوند مهربان است و بیشتر از وسعت و توانایی ام از من کار نمی خواهد. هر روز خداوند را شکر می کنم که مرا به دین اسلام هدایت کرده است. سلام و درود خداوند بر تمام کسانی که این داستان را می خوانند.
به نقل از «اینک خورشید از غرب طلوع می کند» نوشته خانم مظفر حلیم با همکاری بتی باوتمن ترجمه آقای عبدالعزیز ویسی ـ نشر احسان 1381
--------------------------------------------------------------------------------
(1)- Taymiyah
(2)- Berkeley
(3)- Boston
(4)- Lutheran
پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
نظرات دیگران: نظر
داستان اسلام آوردن خانم سندی وبر مبلغ مسیحی
سندی وبر معاون مدرسه «نیو هاریزن» است. شخصیت جالب توجهی دارد. همیشه از صحبت کردن با او لذت می برم. برای مدت زیادی مبلغ مسیحی بوده است و چقدر تغییر عجیبی است که یک مبلغ مسیحی به دین اسلام بگرود. پروردگار، خودش شخصی را که می خواهد هدایت کند انتخاب می کند و کسی را که می خواهد به او نزدیک شود دوست دارد. الله اکبر!
اولین آشنایی من با دین اسلام در سال 1982 بود. زمانی که در کنیا معلم بودم. معلم یک مدرسه دینی مسیحیت در دویست و پنجاه مایلی غرب «نایروبی» بودم. اغلب به نایروبی سفر می کنم تا دوستانی را که در آنجا هستند ملاقات کنم و تفریحی هم کرده باشم. در آن هنگام در «نایروبی» بود که متوجه گروهی از مردم شدم که در اجتماعات مختلف گرد هم می آمدند. این افراد به نظر من زندگی خوبی داشتند. خیلی پایبند اصول خانواده بودند. هیچ وقت الکل و مواد مسکر دیگر نمی نوشیدند. به بزرگترها احترام می گذاشتند و به همدیگر کمک می کردند. بعد از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم این افراد مسلمان هستند.
در سال 1983 به آمریکا برگشتم. چهار سال بعد احساس کردم که باید مذهبم را تغییر دهم زیرا احساس می کردم اینجا در آمریکا در مسیحیت اشتباهاتی وجود دارد و مذهب کاتولیک نمی توانست جوابگوی پرسشهای من باشد. مردم سرد و بی خیال بودند. در جشنها همیشه الکل و مواد مصرف می کردند. اصلا ازدواج کردن مساله نبود زیرا تو می توانستی با هر کس قرار بگذاری و با او باشی. مردم بیشتر به آرایش کردن، مد جدید لباس و مد جدید مو می پرداختند.
در ماه آوریل 1987 تصمیم گرفتم که به طور جدی تغییر مذهب بدهم. مردمی را که در نایروبی دیده بودم، به خاطر آوردم. در آن هنگام که در شیکاگو زندگی می کردم، مسجدی یافتم. کتابهایی در مورد اسلام پیدا کردم و دو هفته بعد شهادتین را بر زبان آوردم و مسلمان شدم. همه این موارد فقط از جانب خودم بود و با هیچ مسلمانی هم دوست نبودم و خداوند بر همه چیز آگاه است.
در سال 1987 مسلمان شدم و خانواده مخالفتی نشان ندادند. هرچند که بعد از پوشیدن حجاب تعدادی از دوستانم را از دست دادم. متوجه شدم که اسلام زندگی انسان را بهبود می بخشد بویژه وقتی که انسان در روز، پنج مرتبه نماز می خواند و این یک زنگ تفریحی است برای دوری از کارهای روزمره و اینکه به جنبه روحی خود نیز بپردازید. اکنون در مدرسه اسلامی «پاسادانای کالیفرنیا» که «نیوهاریزن» نام دارد، کار می کنم و عصرها به دانشکده حقوق می روم. صاحب دو بچه هستم یکی هشت سال و دیگری پنج سال سن دارد.
برگرفته از «اینک اسلام از غرب طلوع می کند» نوشته: بانو مظفر حلیم ترجمه عبدالعزیز ویسی « نشر احسان»
اولین آشنایی من با دین اسلام در سال 1982 بود. زمانی که در کنیا معلم بودم. معلم یک مدرسه دینی مسیحیت در دویست و پنجاه مایلی غرب «نایروبی» بودم. اغلب به نایروبی سفر می کنم تا دوستانی را که در آنجا هستند ملاقات کنم و تفریحی هم کرده باشم. در آن هنگام در «نایروبی» بود که متوجه گروهی از مردم شدم که در اجتماعات مختلف گرد هم می آمدند. این افراد به نظر من زندگی خوبی داشتند. خیلی پایبند اصول خانواده بودند. هیچ وقت الکل و مواد مسکر دیگر نمی نوشیدند. به بزرگترها احترام می گذاشتند و به همدیگر کمک می کردند. بعد از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم این افراد مسلمان هستند.
در سال 1983 به آمریکا برگشتم. چهار سال بعد احساس کردم که باید مذهبم را تغییر دهم زیرا احساس می کردم اینجا در آمریکا در مسیحیت اشتباهاتی وجود دارد و مذهب کاتولیک نمی توانست جوابگوی پرسشهای من باشد. مردم سرد و بی خیال بودند. در جشنها همیشه الکل و مواد مصرف می کردند. اصلا ازدواج کردن مساله نبود زیرا تو می توانستی با هر کس قرار بگذاری و با او باشی. مردم بیشتر به آرایش کردن، مد جدید لباس و مد جدید مو می پرداختند.
در ماه آوریل 1987 تصمیم گرفتم که به طور جدی تغییر مذهب بدهم. مردمی را که در نایروبی دیده بودم، به خاطر آوردم. در آن هنگام که در شیکاگو زندگی می کردم، مسجدی یافتم. کتابهایی در مورد اسلام پیدا کردم و دو هفته بعد شهادتین را بر زبان آوردم و مسلمان شدم. همه این موارد فقط از جانب خودم بود و با هیچ مسلمانی هم دوست نبودم و خداوند بر همه چیز آگاه است.
در سال 1987 مسلمان شدم و خانواده مخالفتی نشان ندادند. هرچند که بعد از پوشیدن حجاب تعدادی از دوستانم را از دست دادم. متوجه شدم که اسلام زندگی انسان را بهبود می بخشد بویژه وقتی که انسان در روز، پنج مرتبه نماز می خواند و این یک زنگ تفریحی است برای دوری از کارهای روزمره و اینکه به جنبه روحی خود نیز بپردازید. اکنون در مدرسه اسلامی «پاسادانای کالیفرنیا» که «نیوهاریزن» نام دارد، کار می کنم و عصرها به دانشکده حقوق می روم. صاحب دو بچه هستم یکی هشت سال و دیگری پنج سال سن دارد.
برگرفته از «اینک اسلام از غرب طلوع می کند» نوشته: بانو مظفر حلیم ترجمه عبدالعزیز ویسی « نشر احسان»
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
نظرات دیگران: نظر
مسلمان شدن خاورشناس مجارستانی دکتر عبدالکریم جرمانوس | ||
1. دکتر عبدالکریم جرمانوس یک خاورشناس معروف اهل مجارستان است و دانشمندی است که شهرت جهانی دارد. در بین دو جنگ جهانی از هندوستان دیدار کرد و مدتی هم با دانشگاه« شانتی ناکتنِ » «تاگور» مرتبط بود. بعدها به جامعه ملی دهلی آمد و همین جا بود که اسلام را پذیرفت.دکتر جرمانوس یک زبان شناس است و بر زبان و ادبیات ترکی مسلّط است و از طریق مطالعات خاورشناسانه بود که به اسلام هجرت کرد. در حال حاضر دکتر عبدالکریم جرمانوس به عنوان استاد و رییس دانشکده مطالعات اسلامی و خاورشناسی در دانشگاه بوداپست مجارستان مشغول به فعالیت است.
سایت تبیان |
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
نظرات دیگران: نظر
مسلمان شدن استاد دانشگاهی در آمریکا بوسیله حجاب یکی از شاگردان | ||
«محمد اکویا» در امریکا استاد دانشگاه است؛ او پس از اسلام آوردن اسمش را «محمد» گذاشته است. جالب اینکه او به خاطر حجاب یکی از دانشجویان مسلمانش، به اسلام گرویده است. نه تنها او بلکه سه نفر دیگر از استادان دانشگاه و چهار نفر از دانشجویان دانشگاهی که او در آنجا تدریس میکند به خاطر اتفاقی که برای این دانشجوی مسلمان افتاده،مسلمان شده و در حال حاضر خودشان جزو داعیان به سوی دین اسلام هستند.
سایت اندیشه سبز |
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
نظرات دیگران: نظر
دین اسلام کامل ترین دین الاهی است... | ||
یک تازه مسملان اهل جمهوری چک در کنار حرم مطهر امام رضا(ع) چگونگی مراحل تشرف خود را به دین مبین اسلام بیان کرد. به گزارش روز روز شنبه خبرنگار گروه اجتماعی ایسکانیوز، دکتر پیتر پلیکان در اداره امور زائرین غیر ایرانی حرم مطهر در مورد مسلمان شدن خود گفت:برای اولین بار در سنین نوجوانی و از طریق یک کتاب که توسط دو تن از هموطنانش با موضوع سیره پیامبر اکرم(ص) نگاشته شده بود با اسلام آشنا شد. |
پدر آریوس ::: جمعه 86/8/11::: ساعت 7:2 عصر
نظرات دیگران: نظر
پاسخی به قلب کنجکاو و جوان من | ||
من نه مسلمانزادهام و نه به طور ناگهانی با اسلام مواجه شدهام. بیش از نیمی از عمرم را در جستجوی دینی واقعی بودهام. فقط یک بار در زندگی دینم را عوض کردهام. در ۱۹ سالگی برای این که از تنگنای لوتری خانه پدری فرار کنم، کاتولیک شدم و ۳۰ سال بعد، اعتقادم به اسلام را اعلام کردم.کارستن نیبور، که گوته او را «نخستین حاجی آلمانی» خوانده است، ۲۰۰ سال پیش به کشورهای عربی سفر و به عنوان نخستین آلمانی، توصیف دقیقی از اماکن مقدس در مکه و مدینه منتشر کرده بود. در کلیسایی که نزدیک روستای ما قرار داشت، بخشهایی از این گزارش موجود بود که پاسخی شد به قلب جوان و کنجکاو من و نخستین جهتدهنده سفر درونیام. در دروان تحصیلات دانشگاهی هم با اسلام تماس پیداکردم. تز دکترایم را درباره نمایشنامههای عصر باروک نوشته آندرهآس گریفوس نوشتهام. یکی از این نمایشنامهها «کاتارینای گرجستانی» است و نیمی از آن، در اصفهان میگذرد. طرف مقابل کاتارینا، شاه عباس است. او میکوشد با حیله و وعده و وعید، کاتارینا را به حرم سرایش بکشاند. آثار گریفیوس بهانهای شد تا به طور اساسی به هنر و فرهنگ شرق اسلامی بپردازم. از زندگی در خوابگاه دانشجویی بینالمللی در هامبورگ بهرههای روشنفکرانه و معنوی بسیار بردهام. چهار سال، دیوار به دیوار دانشجویان ایرانی، مصری و نیجریهای بودم. شب و روز با هم بحث میکردیم؛ آن هم نه فقط درباره مسائل عقیدتی. در کتابخانه خوابگاه به طور منظم با مسیحیها، یهودیها و مسلمانان بحثهای دینی داشتیم. آن وقتها اسلام برای من در وهله اول تئوری رهاییبخش خلقهای جهان سوم بود. همیشه این را به سکوت برگزار میکنند که آمدن شاه در بهار ۱۹۶۷ به آلمان نه تنها محرک اصلی جنبش دانشجویی بود، بلکه محرک نخستین مناقشات روشنفکری درباره اسلام در آلمان نیز شد. در برنامههایی که بهمن نیرومند، تقریباْ در تمام دانشگاهها راه میانداخت، همیشه این مسأله مورد بحث بود که آیا انقلاب یا اسلام، ایران و دیگر کشورهای در حال توسعه را از فقر رهایی میبخشد یا نه. اشتباهات گذشته پس از پایان یافتن جنبش دانشجویی به حزب کمونیست آلمان پیوستم که طرفدار مسکو بود. به عنوان عضو حزب و هیأت اجرایی آن، مرتکب این اشتباه شده بودم که اسلام و سوسیالیسم مثل دو روی یک سکه متعلق به یکدیگرند: سوسیالیسم راه عدالت روی زمین را نشان میدهد و اسلام راه عدالت الهی را. مهمان مفتی تاشکند، بالاترین نماینده اسلام در اتحاد جماهیر شوروی بودم. با جان و دل به آموزشهای والای او درباره علم اخلاق اسلامی گوش میدادم و نمیخواستم باورکنم که او کارش را به سفارش «کا.گ.ب» انجام میدهد. در کتابم «به سوی سیبری» توصیف کردم که اسلام و کمونیسم چگونه در آسیای میانه که تحت سلطه اتحاد شوروی بودند، یکدیگر را به نحو احسن تکمیل میکنند. در کنفرانسی در انستیتوی شرقشناسی هامبورگ درباره خاورمیانه، برای اولین بار با «آنهماریه شیمل» آشنا شدم. مدتی طولانی به جلد کتابم که داس و چکش روی آن میدرخشید، نگاه کرد و بعد گفت: «لطفاْ چکش را بردارید. میماند فقط داس، که آن هم تبدیل به هلال ماه میشود و راه به اسلام را به شما نشان خواهد داد.» این پیشنهاد را با جان و دل پذیرفتم و از آن پس همیشه از او چارهجویی میکردم. کتابهایش در مورد اسلام برای من راهگشا شد. سال ۱۹۸۷ به عنوان کسی که در جستجوی اسلام است، به ایران دعوت شدم. تأثیر این سفر روی من مخرب بود. چند سالی دیگر نیاز داشتم تا بتوانم در سال ۱۹۹۱ به طور قطعی مسلمان بشوم، نه به خاطر (آیتالله) خمینی، بلکه با وجود او. تجزیه و تحلیل دقیق دین مرکز اسلامی هامبورگ از همان روزهای اول انقلاب اسلامی، حتی قبل از عضویت رسمی در گروه، نقطه عزیمت مهمی برای من شده بود. امروز بیش از یک و نیم دهه است که عضو انجمن مسلمانان آلمانیزبان هستم که سال ۱۹۶۷ توسط مهدی رضوی تأسیس شد. جمعی هستیم که بعدازظهر شنبهها دور هم جمع میشویم. به کسی برای عوض کردن مذهب فشار نمیآوریم. بلکه برعکس، آنهایی که سر راهمان سبز میشوند و فورا دین شان را عوض میکنند، از نظر ما مشکوکند. تجربه نشان میدهد که ماندگار نیستند. اینها چیز زیادی از اسلام و قرآن نمیدانند و اغلب تصورشان کاملا غلط است. رضوی در سال ۱۹۶۷ تفسیر سوره اول را شروع کرد و حلیمه کرآوزن که دو سال پیش جانشینش شد، حالا به سوره ۴۱ رسیده است. مسلمان شدن، روی کاغذ کار سختی نیست. فقط باید در برابر شاهد، شهادت بدهی. اما یکروزه نمیشود مسلمان واقعی شد. برای اینکه با جان و دل مسلمانی تسلیم اراداه الهی بشوی، به چیزی بیشتر از حرف خالی نیاز داری. منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com |
پدر آریوس ::: جمعه 86/8/11::: ساعت 7:0 عصر
نظرات دیگران: نظر
اون روزی که با مجاهد یا همون دامیانو قرار مصاحبهonline داشتم، از اون روزهایی بود که بدجوری ناراحت و عصبانی بودم. آمپر چسبونده بودم و حسابی آب وروغن قاطی کرده بودم!
اون روز خیلی دیرتر از وقت قرارمون رفتم پای نت و با اینکه قبلا فقط دوبار تلفنی و خیلی کوتاه، اون هم خیلی رسمی و برای گذاشتن وقت مصاحبه، با مجاهد صحبت کرده بودم، online که دیدمش، در جواب سؤال از روی ادبش که می پرسید «حالتون چطوره؟» گفتم: «خیلی بد، افتضاح...»
توی پرانتز یه توضیح خیلی کوتاه راجع به مجاهد:
مجاهد دی پالما که اسم قبل از مسلمان شیعه شدنش دامیانودی پالما بوده، یک جوان 25 ساله ایتالیاییه. مجاهد سابقاً موزیسین بوده ولی... در حال حاضر در مرکز اسلامی لندن درس می خونه. مجاهد و دوستانش که همشون به قول خودش جوانهای ایتالیایی converted (تغییر مذهب داده) هستند، یک تشکل بنام «یا مهدی»رو تأسیس کرده اند که هدفش اشاعه و ترویج فرهنگ شیعه است و اما... زمانی که من با مجاهد مصاحبه کردم، یک هفته قبل از عروسیش بود!
آزاده شایانفر
-شعاع انفجارهای مترو لندن، به ایتالیا هم رسیده؟
¤ بله.
- می گن مسلمانها دست داشتند؟!
¤ تا الان که هیچ سند و مدرکی پیدا نشده که بتواند گروه و سازمانی را مقصر بشناسد. بدون مدرک هم که حرف شنیدن ندارد.
- خودت چه فکر می کنی؟
¤ دو احتمال وجود دارد.
1- این حمله ها معلول خشم نامعقول عده ای باشد در برابر خط مشی های دولت های غربی در کشورهای اسلامی.
2- این حمله ها توسط آژانسهای قدرتهای استعماری برای ایجاد نفرت در غرب بر علیه مسلمانها طراحی شده باشد.
کاملا واضح است که یک حرکت غیرمنطقی عده ای مسلمان نما نمی تواند به کل مسلما ن ها نسبت داده شود.
اسلام هم به هیچ وجه کشتن مردم بی گناه را تأئید نمی کند.
- در ایتالیا چه تبعاتی داشت؟
¤ درست بعد از بمب گذاری های انگلیس، در اینجا تعدادی از دختران مسلمان به شدت مورد بدرفتاری قرار گرفتند و در خیابان بطور وحشیانه ای به آنها حمله شد و حجابشان را برداشتند.
- برویم سراغ خودت. دامیانوی قدیم و مجاهد جدید!
¤ دامیانو یک پسر معمولی اصالتاً مسیحی بود مانند خیلی از پسرهای دیگر در اروپا. او در حرکتهای مربوط به مشکلات اکولوژی، حقوق انسان، حقوق حیوانات و غیره شرکت می کرد. وقتی دامیانو 19 سالش بود، تصمیم گرفت که زندگیش را تغییر دهد و مسلمان شود.
- این همه تغییر در دنیا هست، چرا این یکی؟
¤ دامیانو وقتی در چنین فعالیتهای مبارزاتی شرکت می کرد، دوست داشت که خودش را برای پایه گذاری عدالت اهدا کند. برای مثال بر ضدنژادپرستی، Sexism، استثمار انسان و استقلال مردم. همان حین بود که متوجه شدم راه حل تمام این مشکلات یک راه است و آن راه، راه خداست.
- یک روز صبح که از خواب پاشدی، فهمیدی باید بروی راه خدا؟
¤ مسلماً نه، یک نفر باعث شد تا من این موضوع را کشف کنم و من همیشه به او مدیونم و او کسی نبود جز روح ا... خمینی!
- چطوری رسیدی به امام خمینی؟
¤ به عنوان کسی که در غرب زندگی کرده شاهد نتایج انقلاب فرانسه بوده ام. من به مطالعه انقلابهای تاریخ علاقمند بودم. در همین راه اشخاصی را در ایتالیا ملاقات کردم که مسلمان شیعه بودند. آنها من را با انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 آشنا کردند.
- ایرانی بودند؟
¤ بعضی از آنها ایرانی بودند. بعضی ایتالیایی و بعضی هم لبنانی. من شگفت زده بودم که چگونه این انقلاب اتفاق افتاده!
- کدام قسمتش تو را شگفت زده می کرد.
¤ معمولا در یک انقلاب مردم خواهان آزادی، غذا و امثال اینها می باشند. ولی شعار مردم ایران «ما نان می خواهیم» نبود، بلکه «God is the Greatest» بود، الله اکبر! این برای من خیلی جالب بود. مردم برای قربانی کردن خودشان آمده بودند. آنها برای بدست آوردن مادیات مبارزه نمی کردند. بلکه برای خداوند می جنگیدند. این تفاوت انقلاب اسلامی ایران و سایر انقلاب هایی بود که من مطالعه کرده بودم.
- دامیانو خوش تیپ تر از مجاهد است. نه؟
¤ این هفته برای عروسی ام دوباره خوش تیپ می شوم!
- با حال ترین نکته ای که این دین را برای تو جذاب کرد؟
¤ سریع می گویم آنچه اسلام را جذاب می کند، از نظر من کامل بودن آن است.
- هیچ دینی نمی گوید من ناقصم.
¤ درست است اما ببین ما شاهد این هستیم که دین یهودیت بصورت یک دین کاملاً قانون گرای صرف درآمده است با یک کد قانونی برای هرچیز حتی برای کودکان. در حالی که در مسیحیت قانون کاملاً گم شده است و آنچه از تعلیمات مسیح باقی مانده، چیزی نیست جز یک سری مسائل مرموز و عرفانی صرف که به محیط های مذهبی به ارث رسیده است. در سایر دین ها هم همین عدم تعادل و توازن دیده می شود. مثلاً در هندوئیسم و بودائیسم، ریاضت، بسیار مورد توجه قرارگرفته اما اسلام برعکس همه این دین هایی که یک بعدی هستند، در هیچ زمینه ای کمبود ندارد. اسلام برای هرچیزی پاسخی دارد. آن هم با توجه به یک حقیقت برتر، که همان نزدیکی به خداوند متعال است.
-انعکاس دیگران بعد از شنیدن خبر مسلمان شدن تو!
¤ بعضی ها به هیچ وجه این کار من را دوست نداشتند و من آنها را به عنوان یک دوست از دست دادم. بعضی ها هم فهمیدند که این راه، انتخاب من است و به آن احترام گذاشتند.
-خانواده ات جزو اولی ها بودند یا دومی ها؟
¤ وقتی که من شهادتین را گفتم، شروع به یادگیری بیشتر اسلام کردم. پدر و مادرم شاهد این مسئله بودند که رفتار من در زندگی روزانه ام به عنوان یک مسلمان نه تنها قابل قبول شده، بلکه واقعاً بهتر از رفتار قبل از مسلمان شدن من شده. آنها تأکید اسلام در احترام به والدین، خویشاوندان و همسایگان را در رفتار من دیدند. من قبل از مسلمان شدنم واقعاً به این مسائل توجهی نمی کردم.
-«تروریست»، این کلمه را کسی تا حالا به تو گفته؟
¤ اینجا افرادی هستند که همه مسلمان ها را تروریست می دانند و این به خاطر این است که آنها در سانسور رسانه ای و بی خبری به سر می برند.
در حالی که مسلمان ها هیچ صدایی ندارند و هیچ دفاعی نمی توانند بکنند.
-نقطه ضعف مسلمان های امروز!
¤ به نظرم اصل توکل واقعی و باورداشتن خودشان را مورد کم توجهی قرار داده اند. متأسفانه امروزه بعضی از مسلمان ها نسبت به غرب احساس حقارت دارند. بعضی از آنها دائماً سعی می کنند که مانند غربی ها باشند این مسئله رحمتی که خداوند به آنها از طریق اسلام داده را تحت تاثیر قرار می دهد. هیچ اشکالی ندارد که تکنیک های جدید را فرابگیریم. چیزی که نباید فراموش کنیم این است که استبداد بین المللی سعی در مقهورساختن کشورهای اسلامی دارد. در این رابطه ایران تنها کشوری است که برای بدست آوردن این قدرت الهی و هدف مهم تلاش می کند.
-احتمال مسلمان شدن یک جوان ایتالیایی چقدر است؟
¤ مشخصاً برای یک جوان، درک ناگهانی اسلام آسان نیست. در اصل این پروسه احتیاج به زمان دارد.
-شنیدم یک اکیپ برای خودت درست کرده ای؟
¤ جمعیت ما تحت عنوان «جمعیت امام مهدی(عج)» توسط جوانان بین 20 تا 30 ساله تشکیل شده است که همگی تغییر مذهب داده اند و مسلمان شیعه شده اند.
-کدام دعا را بیشتر دوست داری؟
¤ در مناجات شعبانیه حس نزدیکی قشنگی به خدا را احساس می کنم.
-بزرگ ترین آرزوی مجاهد؟
¤ امیدوار
آزاده شایانفر
http://www.nasle3.com
پدر آریوس ::: جمعه 86/7/13::: ساعت 5:41 عصر
نظرات دیگران: نظر
دارابکر: دعای ناد علی را خواندم و شفا گرفتم... | ||
«به این تازه مسلمانان بگو: در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است، جوانی تان را کجا بوده اید تا توانسته اید از زرق و برق و لذت های آ ن سوی دنیا بهره برده اید و حالا به پیری پرهیزگار شده اید این، خیلی هنر است»این ها، حرف هایی بود که به طنز، پس از مصاحبه با چند تازه مسلمان از گوشه و کنار می شنیدم. دوستان این جملات را به شوخی می گفتند، اما پس از چندی با خودم گفتم چه بسا در ذهن عده ای این سوال پیش آمده باشد که: آیا اصلا اسلام می تواند جوانان را هم جذب کند آن هم جوان های آن سر دنیا را آیا آنچه ما جاذبه های اسلام می نامیم، در چشم جوانان هم درخششی دارد یا فقط به درد سالمندانی می خورد که پس از عمری چشیدن طعم همه چیز، حالا اسلام را برای دوران بازنشستگی و پر کردن خلاء حسرت جوانی شان انتخاب می کنند
|
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
پدر آریوس ::: جمعه 86/7/13::: ساعت 5:37 عصر
نظرات دیگران: نظر
این همه مصلوب... این همه مسیح | ||
مختصر است و گویا... همه چیز را گفته در همین دو خط... این نوشته را یکی از خواهران تازه مسلمان که از مناطق عملیاتی غرب دیدن کرده، آنجا نوشته... خواندنیست...به نام خدای عشق
|
پدر آریوس ::: جمعه 86/7/13::: ساعت 2:56 عصر
نظرات دیگران: نظر
تینا جاسکی: وقتی ائمه را صدا می زنم جواب می گیرم | ||
به مناسبت تجلیل روز زن و روز مادر مراسم جشنی با حضور دویست نفر از خواهران شاغل و بازنشسته سازمان جهادکشاورزی فارس برگزار شد.
|
پدر آریوس ::: شنبه 86/6/31::: ساعت 8:55 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 96
کل بازدید :375940
بازدید دیروز: 96
کل بازدید :375940
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
پدر آریوس
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
>> پیوندهای روزانه <<
مقالات و یادداشت های مرتبط [139]
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
اخبار مسجد و کلیسا[98] . رهیافتگان[45] . در کلیسا به دلبری ترسا[38] . سؤالهای شما در مورد مسیحیت[27] . سؤالات شما در مورد اسلام[13] . واتیکان دنیای اسلام و:غرب[10] . جاذبه های اسلام[8] . جنگ های صلیبی[5] . تاریخ مسیحیت[4] . یادداشت ها و مقالات مرتبط[3] . اسلام و مسیحیت[2] . آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت . فدا و گناه اصلی .
>>آرشیو شده ها<<
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>> لوگوی دوستان<<<