نوجوانی که اسلام را از طریق آموزه های مسیح( علیه السلام) شناخت
|
هری جوزف 14 ساله: خیلی از سال های عمر کوتاهم وبخصوص سال های اخیر را در جستجویی حریصانه به دنبال خدا وحقیقت جهان شمول او بوده ام. من درحومه یکی ا زشهرهای نیوانگلند درآمریکا زندگی می کنم و
از خیلی چیزها خوشم می آید،موسیقی، مطالعه واردو رفتن؛با این حال دین وخدا همیشه در زندگی ام مهم بوده اند ومن رابطه ام را دائما با خدا حفظ کرده ام.
من قبلا مسیحی بودم وازایمانی که داشنم راضی و خوشحال؛ اما کم کم به این نتیجه رسیدم که بیشتر آنچه من به آن ایمان دارم بر اساس استانداردهای عقیدتی «غیر مسیحی» است وهمزمان در تلاش برای بالا بردن آگاهی ام ا ز دنیا به ادیان دیگر علاقه مند شدم،گرچه بسیاری از مسیحیان با آشنایی وبخصوص گرویدن به سایر ادیان مخالفند.
باید یادآوری کنم که من نیز تا حدودی تحت تأثیر این عقاید بودم :«مراقب دروغ ها باش وفریب نخور» یا «انجیل تنها سخن حقیقی خداست.» با این حال من به این نتیجه رسیدم که خدایی دوست داشتنی،مهربان وبخشایشگر مثل الله خودش را تنها محدود به یک گروه از مردم نمی کند.
من بعد ا زمسیحیت مجذوب آموزه های بودا وهندو شدم ویک نسخه از قرآن مجید را هم برای خودم خریدم. نمیدانم چرا اول تصمیم گرفتم که نسخه ای انگلیسی از قرآن را بخرم،اما مطمئنم که این به خاطر علاقه من به شناخت مذهبی بود که تا آن زمان کاملاً با آن بیگانه بودم. همانطور که مشتاقانه صفحات را ورق می زدم حس کردم که چیزی در درون من وابتدا بسیار آهسته می گوید«این واقعا کلام خداست.» گرچه به عنوان یک مسیحی آموخته بودم که تنها انجیل سخن تغییرناپذیر،کامل ومحفوظ خداست.
ابتدا تنها به اسلام به عنوان یک الهیات روشنفکرانه نگاه می کردم که می توانستم گاهی بصورت تفریحی آن را مطالعه کنم. اول زیاد ما یل نبودم قرآن را کلام خدا بنامم و درواقع چیزی در مورد حضرت محمد(صلی الله علیه واله )هم نمی دانستم.
درهمین حال زمانی را صرف مطالعه انجیل می کردم،به خصوص سخنان مسیح( علیه السلام) وهمینطور تورات را می خواندم. وقتی سخنان حضرت مسیح را می خواندم با خودم فکر می کردم«این پیامبر حقیقت را آموخته است وخدا ازطریق او به من خیلی چیزها داده است. با این حال چرا بعضی مسیحیان نسبت به سایر عقاید اینطور ریاکارانه وخشن برخورد می کنند؟ وچرا یک اصولی را اختراع کرده ونام «سخن خدا » برآن گذاشته اند؟»
وقتی این طور فکرها وفکرهایی راجع به غلط بودن عقیده تثلیث (که در شورای نیکاءِا (nicaea )در 325 بعداز میلاد اختراع شد)ذهنم را به خود مشغول کرد،اسلام کم کم به زندگی من وارد شد.
معلم تاریخم که مسیحی است یکبار به من گفت که هر گونه تصور غلط درباره اسلام نادرست است(مثلا اینکه حضرت محمد(صلی الله علیه واله) تروریست است) او از اینکه من قرآن می خوانم وباز فکر می کنم خیلی خوشحال شد. خیلی زود حقیقی بودن اسلام را پذیرفتم؛ نکته جالب این است که شخصیت تأثیر گذاری وجود داشت وبه من الهام می کرد تا مسلمان شوم و او خود مسیح ( علیه السلام) بود.
من شباهت واهمیت آنچه را که او آموخته بود در خیلی از آیات قرآن دیدم. من دیدم که چطور قرآن بیان می کند که مسیح( علیه السلام) وآموزه های او هدایت،رستگاری ونور در خود دارند. ونیز فهمیدم که مسلمانان اورا «کلمه خدا» و «روح خدا»نیز می نامند واینکه مسلمانان باور دارند که او نزد خدا زنده است. تقریبا بلافاصله از طریق اینترنت مشغول تحقیق در مورد اسلام شدم و فهمیدم که «مطمئناً این دین حقیقی است.»
یوسف اسلام یا کت استیونس هم بر من تأثیر گذاشت او یکی ازخوانندگانی است که من بسیار دوستش دارم. اوبه اسلام گرویده واین به من یاد داد که لا زم نیست حتما عرب باشی تا بتوانی مسلمان هم باشی. بنابراین سرانجام شهادتین را بر زبان آوردم و«رسماً» مسلمان شدم. من هنگام مسلمان شدن 14 ساله بودم و... خوب هنوز هم 14 ساله هستم،اما اسلام پیش از این،عمیقاًو کاملاً بر من تأثیر گذاشته بود.
حالا که خودم را به جای مسیحی مسلمان می نامم دلیل بر این نیست که از باورهایم دست کشیده ام چون هرگز به خدای سه گانه یا اینکه مسیح( علیه السلام) پسر خداست اعتقاد نداشتم. با اینحال اسلام از برخی جنبه ها برای من با مسیحیت تفاوت دارد؛ یعنی خوشایند و مفید است. مثلاً من همیشه بخاطر مسیح( علیه السلام) وآموزه هایش با خدا رابطه خوبی داشتم و همیشه مسیحیت را دینی دیده ام که بر روی عشق به خد ا تأکید دارد. در مدرسه چند دوست یهودی دارم ودر مراسم روز شنبه واعیاد آنها هم شرکت کرده ام ومتوجه شدم که آنها خیلی به دستوراتشان پایبند هستند،با این وجود وقتی با آنها صحبت می کردم،اینطور به نظرم رسید که آنها فاقد آن رابطه عاشقانه با خدا هستند،رابطه ای که من وبسیاری ازمسیحیان آن را تجربه کرده ایم. بنابراین به این نتیجه رسیدم که: مسیحیت بر روی عشق به خدا تأکید می کند اما در آن ایمان کورکورانه و ابهامات زیادی وجود دارد و اینکه بسیاری از یهودیان بر اساس قوانین تورات زندگی می کنند با این حال بر طبق آنچه من از یهودیت دیده ام آنها در رابطه شان با خدا بسیار ضعیفند.
و اسلام دینی است که هم بر اعتقادات تأکید دارد وبر روی عشق به خدا و رابطه با او تأکید می کند،وهم جنبه اطاعت از دستورات درآن قوی است. خلاصه اینکه اسلام عشق و احساسات عمیق مسیحیت و قانون واطاعت یهودیت رادر خود دارد. واگر کسی بخواهد خدا را بشناسد و از دستوراتش اطاعت کند ترکیب این دو است که به او کمک می کند.
همینطور که گفتم گرویدن من به اسلام زندگی مرا دگرگون نکرد ،چون من قبلاً هم رابطه بسیار محکمی با خدا داشتم ولی بعد از مسلمان شدنم بسیار قرآن میخوانم،درباره حضرت محمد(صلی الله علیه واله) چیزهای بیشتری یاد می گیرم و مشغول تحقیق و مطالعه همه جوانب اسلام هستم. به زودی یاد گرفتم چطور نمازبخوانم و اگر همه نمازهایم را نخوانم(تلاش می کنم که همه را بخوانم )، معمولاً در شب نمازمی خوانم،واغلب طولانی می خوانم (20 دقیقه تا یک ساعت) چون بعد از نماز من در مقابل خدا به خاک می افتم و از او به خاطر لطفی که به من کرده است تشکر و او را ستایش می کنم. آنچنان خود رادر حضور خدا حس می کنم که سراپا «سرمست» می شوم واغلب آرامشی دوست داشتنی وجودم راپر می کند .
خانواده ام ا زاسلام آوردنم عصبانی و ناراحت شدند؛من هنوز به مسیح( علیه السلام) ایمان دارم (اگر نداشته باشم مسلمان نیستم!) من زیاده روی نکرده ام مثلا اسمم را به عربی تغییر نداده ام. هنوز هم در جشن های مسیحی همراه خانواده ام شرکت می کنم همانطور که رمضان را جشن می گیرم. من می دانم که هیچکدام ا زعیدهای مسیحیت را خدامعین نکرده است،با این حال فکر می کنم باید در آن شرکت کنم نه به خاطرعلاقه به خانواده ام و من ضرری در این کار نمی بینم چون می دانم در قلبم حقیقتاً عاشق چه هستم. پدر ومادرم به من یاد داده اند که از عقاید کفر آمیز وروح مادیگری که با این جشن ها آمیخته شده،دوری کنم. نمی دانم که دوستانم به مسلمانان شدنم چه عکس العملی نشان خواهند داد.من بین آنها جار نمی زنم که مسلمان شده ام اما اگر کسی از دینم بپرسد،با غرور می گویم که مسلمانم همانطور قبلا به مسیحی بودنم افتخار می کردم. از خدا می خوا هم که هر کس از اسلام آوردنم با خبر می شود مرا همانطوری ببیند که قبلاً می دیده است.
تأثیر بزرگی که اسلام روی زندگی من داشت این است که الان خودم را بیشتر مطیع خدا حس می کنم.تقریبا اصلا عصبانی نمی شوم،قسم نمی خورم،وتاجایی که می توانم ازدستورات قرآن اطاعت می کنم وهرگناه کوچکی که مرتکب شدم فورا توبه می کنم.من خیلی بشاش وآرام هستم وخوب فکر می کنم. حتی خدا به من کمک کرد تا مقاله ای بنویسم ودرآن نشان دهم چه طور خدا یگانه ونه سه گانه است.
تصور می کنم حالا خدا را بیشتر ازهر زمانی می شناسم . قبلاً همیشه فکر می کردم که به خداومسیح( علیه السلام) ایمان دارم چون میخواهم زندگی ابدی داشته باشم ،امایک روز ناگهان فهمیدم
که ایمان من به خداوپیامبران ودستوراتش نه به خاطرعلاقه من به زندگی ابدی، بلکه به خاطر عشق جاودانه من به او وعظمت بی حدومرزخداوند متعال است.
خدا همین الان اینجاست ،روی زمین ،وشما باید درون خودواطرافتان به مخلوقاتش نگاه کنیدتااورا پیداکنید.
چرا منتظر معجزه هستید وقتی که شما می توانید حضور خدا را در هر جایی و هر زمانی حس کنید؟ اسلام واقعا مرا از نظر معنوی قوی تر کرده است و من از خدا ممنونم که مرا دعوت کرده تا بخشی از این دین باشم. دوست داشتم همه مردم دنیا می دانستند که اسلام چقدر عالی است وبا دیدن اعمال تعداد کمی تروریست که اسلام و خدا رابد نام می کنند،در مورد اسلام قضاوت نکنند. وبه همه مسلمانان وغیر مسلمانان یک نصیحت می کنم: آنچه در اینترنت بر ضد اسلام نوشته می شود جدی نگیرید، مخصوصاً آنچه در سایت های مسیحی می آید. من چیزهای وحشتناکی خوانده ام مثلا اینکه اسلام بدعت است یا اسلام مردم را از خدا دورمی کند،مسلمانان به مسیح معتقد نیستند،الله ،خدا ویهوه نیست وحتی سایتی که به مسیحیان می آموزد، چطور از آیاتی از قرآن برای بحث با مسلمانان و مسیحی کردنشان سوء استفاده کنند. امیدوارم ودعا می کنم روزی برسد که هر انسانی در برابر خدای متعال به سجده بیفتد وبه اوعشق بورزد، عشقی درحد اعلای آن. امیدوارم حقیقت همه را به رستگاری هدایت وخداوند آنها را در نور رحمتش غرق کند.
مترجم:سارا خازنی طلبه مدرسه علمیه نرجس(س) |
http://kelisa-masjed.blogfa.com
پدر آریوس ::: پنج شنبه 85/12/17::: ساعت 10:19 صبح