آیا رسالههای منسوب به پولس جعلی هستند ؟
این سؤال در حقیقت میگوید که آیا نامههای پولس در مسیحیت میتواند اعتبار داشته باشد یا فاقد اعتباراند. این مسئله از چند جهت قابل بررسی است:
جهت اول اگر پولس همین است که مسیحیت او را معرّفی میکند. چه در زمان بعد از مسیحی شدنش و چه قبل از آن درین صورت خود پولس در دین مسیحیت نباید هیچ اعتباری داشته باشد تا چه رسد که به نامههای او اعتبار داده شود.
پولس از نظر ویل دورانت یک مرد هیجانپذیر، ماجراجو و تخیلگرا بوده است و میگوید او میتوانست بیرحم باشد ولی نمیتوانست پشیمان شود. پولس بنابر آنچه که در اعمال رسولان ذکر گردیده یک یهودی متعصّب بوده و تا سر حدّ مرگ مسیحیان را آزار میداده است. او هرگز حضرت عیسی ع را ندیده است او در حالی که در رأس دژخیمان یهودی قرار داشت مراسم سنگسار «استیفان» که یکی از مسیحیان پاک و مقدس بود با رضایت او انجام گرفت و خودش در این مراسم حضور داشته است و در همان زمان مسئول شکنجههای کشنده بر جامعه مسیحیت بود، کلیساها را ویران کرده و گستاخانه وارد خانههای مردم شده و زنها و مردها را بیرون کشیده و به زندان میبُرد.
داستان مسیحی شدن پولس نه تنها مسیحی بودن او را نمیتواند ثابت کند بلکه بر بیاعتباری او میافزاید. چون اولاً این داستان فقط از زبان خود او نقل شده است. و ثانیاً دراین داستان اضطراباتی وجود دارد که کذب و جعلی بودن داستان و یا لااقل تخیلی بودن آن را ثابت میکند. او خودش میگوید: وقتی که برای دستگیری مسیحیان عازم دمشق بودم نزدیک ظهر ناگهان از آسمان به اطراف من نور درخشید من به زمین افتادم و صدایی شنیدم که میگفت: «ای شائول، شائول، چرا بر من جفا میکنی؟» پرسیدم ای خداوند تو کیستی؟ پاسخ داد من عیسای ناصری هستم!! من عرض کردم چه کنم؟ خداوند به من گفت برخیز و به سوی دمشق برو و در آنجا کارهایی که به تو واگذار میشود به تو گفته خواهد شد اگر خوب به این داستان دقت شود پولس تلاش کرده است که اساس دو چیز را در همین داستان ساختگی و تخیلی خودش پیریزی کند. یکی الوهیت و خدایی حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ و دیگری رهبری خودش را بر جامعه مسیحیت. و لذا در داستان خودش مرتکب اضطراب و اشتباهی شده است که هیچ عقلی نمیتواند آن را بپذیرد و آن اینست که اولاً او چگونه به مجردی که صدایی میشنود فهمید این صدا صدای خداست و به او خطاب میکند که «ای خدا تو کیستی» ثانیاً این سؤال پولس با یک مشکلی مبتلا است که اصلاً قابل جواب نیست و آن اینست که اگر پولس صاحب صدا را میشناخته است پس چرا پرسیده است که «تو کیستی» و اگر او را نه شناخته، پس چرا به او خطاب کرده است «ای خدا». مگر اینکه گفته شود در نزد پولس خدایان متعددی وجود داشته و با صداهای آنان خدا را تشخیص میداده است امّا اسمشان را نمیدانسته است گویا پولس سؤالش چنین بوده است که ای خدایی که مرا صدا میکنی تو از میان خدایان کدام یکی هستی!! پولس بعد از اعلام مسیحتش در دمشق در قالب همین داستان بلافاصله به صراحت میگوید که عیسی پسر خدا است.
بیاعتباری داستان مسیحی شدن پولس زمانی یقینیتر و مسلّمتر میگردد که او این داستان را بعد از اینکه در یک عشق با یکی از دختران زیبای یهودی شکست میخورد و معشوقهاش با امپراطور روم ازدواج میکند، میسازد. پس با توجه به اینکه پولس نه حواری بوده و نه شاگرد و نه حتی با هیچ یکی از شاگردان آن حضرت آشنا بوده و نه چیزی از تعالیم مسیحیت به گوش او رسیده است و با توجه به اینکه سابقه سوء از جهات مختلف داشته است چگونه مسیحیان سخنان او را به عنوان تعالیم مسیحیت میپذیرند و نامهها و رسالههای او چه اعتباری میتواند داشته باشد مگر اینکه گفته شود پولس خودش پیامبری بوده است که هیچ ربطی به حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ و دین او ندارد!
جهت دوم: بیاعتباری نامههای منسوب به پولس از مقایسه نامههای او با منابع دیگر عهد جدید خصوصاً انجیل متی نیز قابل اثبات است. چون مطالب متعددی در نامههای پولس وجود دارند که با اصولی که در اناجیل از حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ نقل شدهاند منافات صریح دارند و به چند مورد در اینجا اشاره میشود.
مورد اول اینست که پولس در موارد بیشماری الوهیت و فرزندی عیسی ـ علیه السلام ـ را از برای خداوند مطرح کرده است به عنوان نمونه یک مورد را ذکر میکنیم. او میگوید خداوند فرزند خود را به صورت انسان جسمانی و گناهکار برای آمرزش گناهان بشر فرستاد در حالیکه در اعمال رسولان در موارد متعددی عیسی ـ علیه السلام ـ را به عنوان انسان و بنده ی خدا مطرح نموده است. لوقا که مؤلف اعمال رسولان است از قول حضرت موسی ـ علیه السلام ـ آمدن حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ را چنین بیان میکند: «موسی گفت: خداوند خدای شما نبیئی مانند من از میان برادران شما برای شما بر خواهد انگیخت و کلام او را در هرچه به شما میگوید بشنوید.»[6] در اعمال رسولان حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ در فصلهای متعدد بنده ی خدا دانسته شده است. و سخنانی را که از پطرس و رسولان دیگر در پاسخ به کاهنان نقل میکند نیز بر بندگی عیسی وعدم الوهیت او دلالت دارد آنجا که میگویند: از خدا باید اطاعت کرد نه از انسان. خدای پدران ما، همان عیسی را که شما مصلوب کرده و کشتید زنده گردانید.
مورد دوم از تنافی نامههای پولس با منابع دیگر عهد جدید، مسئله انکار شریعت است. پولس معتقد بود که ایمان به مسیح بدون عمل کافی در نجات است. او در این نامههایی که منسوب به اوست اصرار بر انکار شریعت دارد و آنرا دروازهای به سوی گناه میپندارد و این مطالب را به عبارات مختلفی در فصول و موارد متعددی بیان کرده است. مثلاً در فصل هفتم نامه ی او به رومیان چنین میگوید: ما نسبت به شریعت که موجب بردگی ما بود مردهایم، ازین پس باید خدا را به وسیله روحالقدس خدمت کرد نه مانند گذشته که از قوانین نوشته شده اطاعت میکردیم.
پولس با بیان این مطالب انسان را از قید شریعت آزاد میداند. این نامههای پولس اگر با معیارهای کتب دیگر عهد جدید سنجیده شود بیاعتباری آنها خود بخود ثابت میگردد. چون حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ آنطوری که در انجیل متی نقل شده است اسرار بر شریعت و عمل به آن داشته و حتی شرایع گذشته مورد تأیید و تکمیل او قرار داشته است. انجیل متی سخن حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ را چنین نقل میکند: «تصور میکنید که من از بهر ابطال قدرت و رسائل انبیاء آمدهام نه بلکه جهت تکمیلی آمدهام.»اناجیل خصوصاً انجیل متی دستورهای تشریعی حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ را در مسائل مختلف نقل کردهاند. حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ پیروان خود را به روزهداری بدون ریا توصیه کرده است و نیز توصیه نموده که صدقه را بدون ریا بپردازید و در مورد زنا میگوید؛ «شنیدهاید گفته شده زنا مکن امّا من به شما میگویم هرگاه مردی از روی شهوت به زنی نگاه کند در دل خود با او زنا کرده است...» و نیز انتقامجویی را مورد نکوهش قرار داده و نه تنها دوستی با همسایه را بلکه دوستی با دشمنان را نیز توصیه نموده و مردم را از قسم خوردن منع کرده است. و نیز در فصل هفتم آیه 24 انجیل متی میگوید: «پس کسی که سخنان مرا میشنود و به آنها عمل کند مانند شخص دانایی است که خانه خود را بر سنگ بنا نموده.»
مورد سوم منافات نامههای پولس با متون عهد جدید مسئله آمرزیده شدن همه بشر و تبرئه آن از گناه بعد از آمدن حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ میباشد. پولس در قسمتهای متعددی از نامههای خود با تعبیرات مختلف گفته است که بشر با آمدن عیسی ـ علیه السلام ـ از هرگونه گناهی نجات پیدا کرده و تبرئه گردیده دیگر در عالم گناهی وجود ندارد چون شریعت وجود ندارد. او میگوید: با آمدن عیسی ـ علیه السلام ـ انسانهای که با گناه آدم ـ علیه السلام ـ محکوم شناخته شده بودند همگی تبرئه گردیدند.در جای دیگر میگوید همانطوری که بسیاری در نتیجه سرپیچی یک نفر گناهکار گشتند به همان طریق بسیاری هم در نتیجه ی فرمانبری یک نفر کاملاً نیک محسوب خواهند شد.در قسمت دیگری از نامههای خود میگوید: پس دیگر برای کسانی که در اتحاد با مسیح بسر میبرند هیچ محکومیتی وجود ندارد.
این مطالب که پولس در سراسر نامههایش بر آن تأکید دارد با صراحت بر مطالبی که در اناجیل آمده است منافات دارد. از آن جمله مسئله ی دعا است که حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ برای آن شرایطی قرار داده و روش و موارد آن را بر مردم خصوصاً در مورد آمرزش گناهان آموخته است حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ بر طبق نقل اناجیل گفته است: در خلوت و در حضور پدر نادیده ی خود دعا کن و پدری که هیچ چیز از نظر او پنهان نیست اجر تو را خواهد داد... و بعد چنین میگوید: «ای پدر آسمانها، نام تو مقدس باد، پادشاهی تو بیاید... گناهان ما را بیامرز...»
با وجود این همه تنافی و تناقض نامههای پولس که به چندمورد آن اشاره شد با اناجیل و اعمال رسولان چه اعتباری برای آن باقی میماند مگر اینکه نامههای او را معیار حقیقت قرار داده و بر اناجیل و اعمال رسولان خط بطلان کشیده شود.
جهت سوم درباره ی بیاعتباری نامههای پولس مسئله جعلی بودن آنهاست. و اگر گفته شود در معرّفی پولس جعل و تحریفهایی صورت گرفته است لازمه آن این میشود که دیگر نه تنها نامههای منسوب به پولس از اعتبار ساقط میگردند بلکه این بیاعتباری به سوی اعمال رسولان و اصول مسیحیت که مبتنی بر آنها است نیز به شکل واضحتری سرایت خواهد کرد.
به هر صورت تحریف و جعل نه تنها در نامههای پولس بلکه در خود اناجیل و هر اثر بشری دیگر راه دارد و نمیتوان آن را منتفی دانست. و این را با قاطعیت میتوانیم بگوئیم که این نامههای که به پولس نسبت داده شدهاند به طور مسلّم ابلاغیات و نظریات شخصی خود نویسنده میباشد و نه تنها به دین واقعی حضرت مسیح و علوم آسمانی ربطی ندارند بلکه با اناجیل اربعه هم نمیتوانند مرتبط بشوند. بنابراین از این جهت جعل و تحریف نسبت به آنها ثابت است.
و امّا اینکه این نامهها را پولس ننوشته و ممکن است کسان دیگری آنها را نگاشته و به پولس نسبت داده شده و یا لااقل نامههای او با دستبرد و جعلکاری تحریف شده باشند ولو این ادّعا ممکن است برای تبرئه و تقدیس پولس مطرح گردد ولی در عین حال این احتمال هم منتفی نمیباشد. و سخنان ویل دورانت این احتمال را تقویت میکند او میگوید: نامههای پولس مستقیماً به قلم خود او نبوده بلکه آنها را به دیگران املا میکرد و غالباً بعد از تحریر، مطالبی را به آنها میافزود و ظاهراً آنها را اصلاح هم نمیکرد و همانگونه که به صورت غریزی تراوش کرده بود با تکرارها و ابهام و نواقص دستوری باقی میگذاشت.
جهت معلومات بیشتر به کتب زیر رجوع میشود:
1. عیسی ـ علیه السلام ـ پیامآور اسلام، تألیف دکتر احمد بهشتی.
2. تاریخ تمدن، ج 3، (قیصر و مسیح)، تألیف ویل دورانت.
3. مقدمهای بر انجیل برنابا، به قلم سید محمود طالقانی.
قرآن کریم:
«پس وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند سپس میگویند این از طرف خدا است تا آنرا به بهای کم بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه بدست آوردند.»
بقره، آیه 79
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :375365
این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.
تاریخ مسیحیت [176]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام [137]
جنگ های صلیبی [129]
مصنف واقعى اسفار پنجگانه [116]
مسجد و کلیسا [189]
راه مسیح [122]
گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان [426]
اخبار مسجد و کلیسا [182]
پاسخ به سؤالات شما در مورد مسیحیت [283]
رهیافتگان [246]
مسیحیت و اسلام [263]
واتیکان دنیای اسلام و غرب [196]
گفتگوهای من و مسیحیان [345]
مسجد و کلیسا(بلاگفا) [267]
[آرشیو(15)]
پاسخ به سؤالات شما در مورد اسلام
اخبار مسجد و کلیسا
رهیافتگان
در کلیسا به دلبری ترسا
واتیکان دنیای اسلام و:غرب
جنگ های صلیبی
یادداشت ها و مقالات مرتبط
تاریخ مسیحیت
آشنایی با ادیان بزرگ/مسیحیت
بهار 1387
زمستان 1386