سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سوزش درد بردباری را جرعه جرعه درکش که آن اساس حکمت و ثمره دانش است . [امام علی علیه السلام]
دست معجزه‏گر/ مصاحبه با خانم زهرا احسن از کشور رومانی - مسجد و کلیسا - mosque&church
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • مسجد و کلیسا
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • دست معجزه‏گر/ مصاحبه با خانم زهرا احسن از کشور رومانی

    پدیدآورنده:پریسا خدابخش لاله‏لو آنچه در پی می‏آید حاصل مصاحبه کوتاهی است‏با خانم زهرا احسن از کشور رومانی که به همراه همسرش در رشته دندانپزشکی دانشگاه تهران به تحصیل اشتغال دارند. خانم احسن نه شخصیت معروفی است و نه نویسنده‏ی صاحب سبک. لکن انسانی است جستجوگر

    که در کشورهای تحت‏سیطره حکومت کمونیستی به دنیا آمده و از فطرت انسانی خویش دور افتاده است. با این وجود به لطف الهی ذهن جستجوگر و قلب حساس او در تلاشی چشمگیر راه خود را به سوی نور و حقانیت جاودان اسلام باز می‏کند. او می‏تواند نمونه جوانانی باشد که تار و پود سلطه مادیگری را از هم گسسته و در مسیر وصول به معرفت‏حقیقی قرار گرفته‏اند. او در این مصاحبه طرحی از زندگی خویش را ارائه می‏کند، به همین دلیل پرسشهای بعمل آمده از ایشان حذف و سخنان شنیدنی وی با ویرایش جزیی به نظر خوانندگان گرامی می‏رسد.

    . . . شش سال است که مسلمان شده‏ام. مسلمان شدن آسان است ولی حفظ کردن آن و عمل کردن به آن دشوار است. راه طولانی است. من در کشوری کمونیستی به دنیا آمدم وبزرگ شدم. وقتی حدود 12 ساله بودم احساس فشاری روحی و روانی می‏کردم. می‏خواستم درباره خداوند بدانم. متاسفانه کسی نبود که به من پاسخ درستی بدهد. به چراها و پرسشهای من، پرسشهایی که همه انسانها هنگام رشد خود دارند جوابی داده نمی‏شد. از مسیحیت پاسخی نگرفتم و به ناچار به کتابهای مختلف پناه بردم و کم کم که بزرگتر شدم به ادیان شرقی علاقه پیدا کردم و منجمله درباره ادیان هندی مطالعه کردم. ولی افسردگی من از بین نمی‏رفت. همچنان مطالعه می‏کردم تا وارد دانشگاه شدم. آنجا با مسلمانان آشنا شدم و بدین‏گونه در دنیای جدیدی به رویم باز شد. بعد از مسلمان شدن با همسرم که سید است و از مناطق شمال هند - الله آباد کشمیر - است ازدواج کردم. وقتی جنگ بوسنی شروع شد همسرم در جنگ شرکت کرد و بعد از آن دو سال در کرواسی به تحصیل ادامه دادیم و سپس عازم ایران شدیم.

    خانواده من با مسلمان شدن من مخالف بودند. این را می‏دانستم. به همین دلیل از آنها اجازه نگرفتم. لذا مشکلات زیادی برایم پیش آمد. رفتار پدر و مادرم بسیار خشن بود. در فرهنگ کمونیستی رابطه عاطفی میان پدر و مادر و فرزندان وجود ندارد. تا به دنیا آمدن دخترم با من هیچ خوب نبودند ولی پس از آن رابطه میان ما بهتر شد. من در هر جای جهان باشم به دیدن آنها می‏روم. من به آنها قول داده‏ام که به دیدارشان بروم. ولی آنها از دست من ناراحت‏بودند تا آنجا که پدرم سکته قلبی کرد و مادرم دچار نارحتی کلیوی شد. آنها می‏گفتند من چون مسلمان شدم بدبخت‏شدم و عقب رفتم. با این وجود من از یافته خود دست‏برنمی‏داشتم و مقاومت می‏کردم زیرا من امنیت روحی خود را پیدا کرده بودم. همیشه چیزی وجود مرا تکان می‏داد و از درون مرا صدا می‏زد. شاید بگوییم وجدان بود. کسی مرا فرا می‏خواند. احساس می‏کردم یک نفر نیستم. وقتی در جوانی این را به کسی می‏گفتم به من می‏خندید و می‏گفت دیوانه شده‏ای. ولی من هر کاری می‏خواستم بکنم او مرا صدا می‏زد. اگر به ندای او گوش نمی‏دادم دچار شکست می‏شدم.

    حالا خدا را شکر می‏کنم که آرامش پیدا کرده‏ام. البته من هیچ شایستگی شیعه شدن را نداشتم. اول هم با یک مسلمان سنی آشنا شدم که اهل سوریه بود ولی از اسلام حرف چندانی نزد تا اینکه با همسرم و با شیعیان لبنان آشنا شدم. حالا مسلمان شیعه شده‏ام و از اعتقاد خود دست‏بر نمی‏دارم.

    وقتی دخترم به دنیا آمد می‏خواستم برای او نامی انتخاب کنم که مرا به یاد اسلام بیندازد. چون او در روز تولد حضرت امام حسن علیه‏السلام به دنیا آمد اسم او را زینب گذاشتم تا هم به یاد اسلام باشم و هم به یاد خواهر امام حسن علیه السلام .

    باید اضافه کنم رشد اسلام در بلوک شرق تا حدود زیادی مدیون رهبری امام خمینی است. زمانی که من مسلمان شدم بیشتر به دنبال دانستن بودم ولی بعد از اینکه ناخت‏بیشتری پیدا کردم فهمیدم اگر امام خمینی نبود اسلام امروز نبود. اگر امام خمینی نبود حتی آنهایی که شیعه هستند مانند مسلمانان لبنان و عراق آن طور که امروز بیدار هستند، بیدار نبودند. امام خمینی به اسلام جان تازه‏ای بخشید. وجود امام خمینی باعث‏شد خیلیها مسلمان شوند و مسلمانان جراتی پیدا کردند که بگویند مسلمانند. مسلمانان چنین جرئتی نداشتند. من خود در آن اوایل این موضوع را ابراز نمی‏کردم تا اینکه با شیعیان لبنان آشنا شدم. آنها از همه بیشتر جرئت داشتند و حتی عکس بزرگ امام خمینی را در اتاق خود داشتند و از هیچ تهدیدی نمی‏هراسیدند. در واقع امام خمینی برای مسلمانان روحیه و شهامت‏به ارمغان آوردند. من اولین بار وقتی 9 ساله بودم تصویر امام خمینی را از تلویزیون دیدم. البته تلویزیون از امام و ا یران چیز زیادی نمی‏گفت، فقط در بخش اخبار گاهی عکس امام را نشان می‏دادند و خبر مختصری پخش می‏شد. مادر بزرگم درباره امام می‏گفت این مرد وقتی دستش را برای مردم بالا می‏برد یعنی قدرتی دارد و یک ارتباط روحی و روانی با مردم برقرار می‏کند. هر کسی قدرت چنین کاری را ندارد. من درباره سخنان مادربزرگم فکر می‏کردم ولی بخوبی نمی‏توانستم آن را درک کنم. پدرم می‏گفت نخیر چنین نیست‏بلکه آمریکا مهم است. مادربزرگم می‏گفت این مرد [امام خمینی] را ببینید. این مرد جهان را می‏چرخاند. او می‏گفت امام خمینی با دست‏خود معجزه می‏کند. او با دست تکان دادن خود مردم را راهنمایی می‏کند. از آن پس من با مسایل ایران هر روز بیشتر آشنا شدم. در واقع کسی که امام را نمی‏شناسد زندگی را خوب نمی‏شناسد. به نظر من کسی که امام را نمی‏شناسد نمی‏تواند زندگی را بفهمد و خداوند مرا خوشبخت کرد که با شیعه‏ها آشنا شدم و شیعه شدم. هرگاه به اروپا می‏روم بین دوستانم که بیشتر سنی هستند نمی‏گویم شیعه هستم. به نظر من روح آنان خیلی رشد نمی‏کند.

    حالا من در ایران هستم. ایران بهترین مکان برای امنیت روحی است البته از نظر مادی نمی‏توان ایران را با اروپا مقایسه کرد. در اوایل زندگی، در اینجا کمی سخت‏بود و گاهی احساس ناراحتی می‏کردم; فارسی هم بلد نبودم و مشکلات متعددی داشتم. ولی در ایران از لحاظ روحی زندگی بسیار خوب است. من در اینجا درس می‏خوانم، خانه‏داری می‏کنم، قرآن می‏خوانم و فکر می‏کنم کسی که می‏خواهد از نظر روحی و معنوی رشد کند ایران بهترین کشور دنیاست. همسرم نیز هم درس می‏خواند و هم به کار ترجمه اشتغال دارد. ما با کمبودها می‏سازیم و این کمبودها در برابر آسایش روحی چیزی نیست. شاید اگر من و همسرم از یک کشور اروپای غربی بودیم نمی‏توانستیم با این شرایط بسازیم. ولی ما خیلی طالب رفاه نیستیم و من کلا سعی می‏کنم خیلی سخت نگیرم.

    سایت حوزه نت

    منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com



    پدر آریوس ::: دوشنبه 86/9/12::: ساعت 12:34 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 23
    بازدید دیروز: 23
    کل بازدید :369603

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    دست معجزه‏گر/ مصاحبه با خانم زهرا احسن از کشور رومانی - مسجد و کلیسا - mosque&church
    پدر آریوس
    این وبلاگ بر آن است تا در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو با برادران و خواهران مسیحی جویای حق و حقیقت بپردازد.

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    دست معجزه‏گر/ مصاحبه با خانم زهرا احسن از کشور رومانی - مسجد و کلیسا - mosque&church

    >>> لوگوی دوستان<<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
    2006-ParsiBlog™.com ©